سرويس انديشه جوان آنلاين: به راستی شرقشناسی چیست و ایرانشناس کیست؟ من که اندکی از تاریخ و فرهنگ ایران خبر دارم و چگونه خبر نداشته باشم که ایران وطن من است و آن را دوست میدارم، ایرانشناس نیستم و چنانکه میدانید مفهوم ایرانشناسی عمر طولانی ندارد و وقتی پدید آمد که عمر شرقشناسی به پایان رسیده بود و در کنار هندشناسی، چینشناسی، مصرشناسی، اسلامشناسی و... جانشین شرق شناسی شد. ایرانشناسی، وارث شرقشناسی است و البته مزایایی نسبت به آن دارد و از جمله این مزایا اینکه در ایرانشناسی علم و فهم توأم با علاقه و تعلق خاطر به تاریخ و فرهنگ ایران و به وضع کنونی آن بر ملاحظات سیاسی مقدم میشود.
ایرانشناسی هانری کربن، شرقشناسانه نبود
ایرانشناسان غالباً ایران را دوست میداشتند و دوست میدارند. بعضی شرقشناسان هم به شرق تعلق خاطر دارند. به یاد دارم وقتی دولت فرانسه به کانال سوئز حمله کرد، لویی ماسینیون به نشانه اعتراض از سمت دانشگاهی خود استعفا کرد و به یادتان بیاورم که هانری کربن اینجا یعنی ایران را وطن دوم خود میدانست و با شوق و شوری در فلسفه دوره اسلامی و به خصوص در آثار سهروردی، میرداماد و ملاصدرا تحقیق میکرد که در ذهن و فکر او جایی دیگر برای سوداهای دیگر نمیماند. هانری کربن که در ترویج اصطلاح ایرانشناسی مؤثر بود، ایرانشناسی را بر اساس اصول شرقشناسی بنا نکرده بود. چنانکه اوریانتال را بر خلاف شرقشناسان گرامی و عزیز میداشت، منتها اینکه میگفت اوریانتال گمشده زمان است و اگر در این زمان کسانی اوریانتال باشند که البته تعدادشان اندک است بیشتر ساکن غربند. کربن درس ایرانشناسی را از ماسینیون آموخته بود، ولی ماسینیون بیشتر اسلامشناس بود و کربن ایرانشناس.
دوران شرقشناسی به سر آمده است
اکنون بیایید ایرانشناسی را از نو تعریف کنیم. شاید ایرانشناسی نتواند رشته پیوند خویشاوندی با شرقشناسی را قطع کند، اما، چون دوران شرقشناسی به سر آمده است، ایرانشناسی نباید ادامه آن با نامی دیگر باشد. پس از جنگ جهانی دوم و با ظهور نهضتهای استقلالطلب که عمرشان کوتاه بود، شرقشناسی دچار بحران شد، اما شرقشناسان تا اوایل دهه ۷۰ قرن بیستم به صراحت از این بحران حرفی نزدند تا اینکه آخرین کنگره شرقشناسان در سال ۱۹۷۳ در پاریس تشکیل شد و نام آن را کنگره مطالبات آسیایی- آفریقایی نهادند و با این تغییر نام پایان شرقشناسی را اعلام کردند. اندکی پیش از آن بعضی روشنفکران که آسیایی، اما مقیم اروپا بودند، شرقشناسی را از مواضع متفاوت مارکسیست و مسلمان نقد کردند و در سال ۱۹۷۸ کتاب شرقشناسی ادوارد سعید منتشر شد که یکی از مهمترین حوادث در تاریخ شرقشناسی بود. انتشار این کتاب بحثهای بسیاری برانگیخت. بحثهایی که در آن سوءتفاهم کم نبود و کاش فرصت بود که بعضی از این سوءتفاهمها مورد بحث قرار گیرد.
شرقشناسی ترکیبی عجیب از قدرت و هژمونی و دانش
تا اوایل دهه ۶۰ قرن بیستم، کمتر کسی به تعریف و بیان چگونگی قوام شرقشناسی پرداخته بود؛ مثلاً دانشمندان و ادیبان کشور ما شرقشناسان علاقهمند به تاریخ شرق را دانشمندانی با سلیقههای شخصی خاص میشناختند و البته مگر میتوان نولدکه و ماسینیون را دانشمند ندانست؟ مشکل این بود که شرقشناسی را دانشی در کنار دانشها میشناختند، ولی شرقشناسی یک دانش نبود و چگونه میتوانیم اوریانتالیسم را با این ترکیب لفظی دانش محض بخوانیم؟
شرقشناسی ترکیبی عجیب از قدرت، هژمونی و دانش بود که در همه جا جلوه یکسان نداشت. در آثار شرقشناسان شأن علمی آن آشکارتر بود، اما در ادبیات و فلسفه اروپا (مثلاً در آثار کیپلینگ یا مونتسکیو) جلوه سیاسیاش بیشتر آشکار شد. شرقشناسی در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم بیشتر مظهر اراده اروپا به دانستن بود و شرقشناسان به زبانهای شرقی توجه داشتند، اما کمکم بر این اصل اساسی مبتنی شد که تفاوت شرق با غرب را بیابد و در این تفاوتجویی آنچه را که در شرق مهم یافت، پیش درآمد ظهور غرب جدید دانست و باقیمانده را دیگری ناتوان و درمانده غرب خواند. اروپا تصویر شرق را بر اساس این تفاوت ساخت. با تحولاتی که پس از جنگ جهانی در اندیشه و سیاست اروپا پدید آمد، طبیعی بود که دوران این تلقی به سر آید و کار شرقشناسی هم به پایان برسد.
شرقشناسی یک شأن بزرگ فرهنگی- سیاسی اروپا در قرن نوزدهم بود. اکنون دیگر چنین شأن و نظمی وجود ندارد. ایرانشناسی هم که در ظاهر از جمله بازماندگان شرقشناسی به حساب میآید، کارگروه دانشمندانی است که به مطالعات ایرانی علاقه دارند و احیاناً در پژوهشهای خود با ایرانیان مقیم اروپا، امریکا و ژاپن همکاری میکنند.
هنوز تاریخ ایران و البته اکنون آن ناشناختههای بسیار دارد. این ناشناختهها را با نگاهی تازه باید کشف کرد و شناخت. توقع نداریم که نارواییها، نارساییها و نواقص نادیده گرفته شود، اما درست نیست که آنها را به ذات ایران و اقوام ایرانی نسبت دهند. ما باید گذشته و تاریخ خود را با نگاهی که اکنونمان را هم روشن کند ببینیم. ایرانشناسان هم گرچه هنوز اسوههای بزرگی در میان شرقشناسان و ایرانشناسان میتوانند داشته باشند، اگر به بزرگانی از غرب، چون گوته و امرسون نگاه کنند و به تاریخ معاصر ایران و مخصوصاً به شعر فارسی بپردازند و با شاعران ایران دمخور و مأنوس شوند، چه بسا که آزردگی خاطر ایرانیان از بعضی گفتهها و نسبتهای شرقشناسان قرون هفدهم، هجدهم و نوزدهم اندکی کاهش مییابد.
*دکتر اردکانی این متن را در کنفرانس بینالمللی مطالعات ایران معاصر که اخیراً در دانشگاه تهران برگزار شد، ایراد نمود.