سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: رضا میرکریمی در فیلم قصر شیرین به سینمای دلچسب و گرم خودش برگشته است؛ سینمایی از جنس «خیلی دور خیلی نزدیک»، «به همین سادگی» و «یه حبه قند». تلاش او در قصهای در قالب فیلمِ جادهای با استفاده از موقعیتهای ملودراماتیک به فرجامِ نسبی رسیده است به همین دلیل مخاطب میتواند با این فیلم که به نظر میرسد یک فیلم انسانی است ارتباط لازم را برقرار کند.
مخاطب قرار است یک روز از زندگی جلال را به همراه دو فرزند و همسر دومش نظارهگر باشد. نکته مهم در قصر شیرین روند تحولِ جلال است؛ شخصیتی که رفتار تند و خشنی دارد، اما اتفاقاتی که در این یک روز رخ میدهد باعثِ تغییراتی در شخصیت او میشود. از آنجایی که فیلم در جاده و یک ماشین روایت میشود میتوان گفت که قصر شیرین یک فیلم دیالوگمحور است. دیالوگنویسی در این فیلم باعث شده علاوه بر شناخت روحیات جلال و نوع زندگیاش، با شیرین که در فیلم غایب است آشنا شویم و اساساً شیرین تبدیل به یک شخصیت مستقل میشود. قصر شیرین یک فیلم جادهای تمامعیار است، بخش زیادی از فیلم در یک ماشین روایت میشود، اما حتی یک لحظه هم ریتم افت نمیکند. فیلم به اندازه قصهگویی میکند و اسیر خردهروایت نمیشود.
قصه باعث شده قصر شیرین فرمِ مورد نظرش را پیدا کند. اساساً شکل و گونه روایتِ قصه در به وجودآوری شخصیتها تاثیر بسزایی داشته است، رضامیرکریمی با ساخت قصر شیرین توانست دو فیلم قبلیاش را از ذهن مخاطب دور کند.
او غیر از امروز و دختر فیلمی مثل به همین سادگی یا یه حبه قند را هم در کارنامه دارد که مهمترین عنصر ساختاری آن قصهگویی است و اینجا هم به همان مزیت نسبی خود بازگشته است. فیلمنامه قصر شیرین روان نوشته شده و میرکریمی خردهروایت و حاشیه را کنار گذاشته و یکراست قصه تعریف میکند.
قصه هم ادعای خاصی را به همراه ندارد و فقط میخواهد روایتکننده یک روز از زندگی جلال و دو فرزندش باشد، فیلم با روندی مناسب جلو میرود، ریتم با شرایط قصه منطبق است و شخصیتها به درستی نوشته و خلق شدهاند و هر کدام از شخصیتها در روایت تاثیر دارند، حتی آن دختر خردسال که نقش مهمی در قصه دارد.
میرکریمی حتی آن ماشین را تبدیل به یک شخصیت کرده است، از سوی دیگر جلال به عنوان یک مرد عصبی و پرخاشگر هنوز نسبت به زن مُردهاش غیرت دارد. سیلی زدن به مرد باغدار، عوض کردن نام زنش در گوشی موبایل نماد این است که جلال بعد از این همه سال هنوز نسبت به شیرین غیرت دارد، جلال به دلیل کینه قدیمی نسبت به شیرین او را برای همیشه رها کرده، اما انگار در پسِ شخصیت او یک عشق و یک تأسف نسبت به شیرین باقی مانده است.
روند متحول شدن جلال در سکانس آخر اگرچه خیلی زود اتفاق میافتد، اما رازِ این تحول به سکانس قبلتر یعنی سکانس کتک خوردنش مربوط میشود. قصر شیرین نقاط قوت زیادی دارد، اما مهمترین آنها انتخاب دختر خردسال است که توانسته کسالت و یکنواختی فیلم را نجات بدهد. فیلم در یک ماشین روایت میشود، اما این تک لوکیشن بودن به هیچ وجه معلوم نمیشود.
قصرشیرین یک حامد بهداد خوب دارد که شاید رفتار و شخصیت او تداعیکننده فیلم سد معبر یا فیلمهای دیگرش باشد، اما خشمِ بهداد در این فیلم به شدت کنترل شده است و بهداد توانسته به طور کامل در اختیار نقش باشد و در هیچ یک از سکانسها بازی او دچار ضعف نمیشود.
مهمترین نکته در درخشش بازیگری بهداد، محسن قرایی به عنوان نویسنده قصر شیرین است، او شناخت مهمی از پتانسیل بازی بهداد به دلیل بازی در فیلم سد معبر داشته و قطعاً از لحظه اول در نگارش فیلمنامه شخصیت جلال را برای بهداد نوشته است. ساخت فیلم جادهای اگر چه سخت و طاقت فرساست، اما به موازات این سختی حفظ راکورد به دلیل روایت فیلم در یک روز به سختی تولید این فیلم افزوده است.
فیلمبرداری مرتضی هدایی از مهمترین نکات مثبت فیلم به حساب میآید. قاب گرفتن در فضایی تنگ و محدود بسیار سخت است که اگر فیلمبردار نتواند به طور حرفهای این کار را انجام بدهد فیلم با ضعفهای اساسی مواجه میشود و چقدر خوب که خودِ فیلمساز فیلمش را تدوین کرده است. میرکریمی با تدوین کارگردانی دوبارهای کرده است و توانسته ریتم مورد نظر قصه را با فیلم منطبق کند. قصر شیرین یک فیلمِ انسانی، اخلاقی و خانوادگی است و البته با جزئیاتی قابل توجه؛ ملودرامی تاثیرگذار که مخاطب تا مدتها به آن فکر میکند و اساساً ربطی به جریان روشنفکری هم ندارد. قطعاً فیلمساز پس از دو فیلم ضعیف «امروز» و «دختر» گامی رو به جلو برداشته است.