سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، ساعت شش صبح روز سهشنبه اول مردادماه مأموران پلیس پایانه جنوب هنگام گشتزنی در سالن انتظار متوجه رفت و آمدهای مدام پسربچهای شده و به او نزدیک شدند. پسربچه ۹ساله که علیاکبر نام داشت، گفت به تنهایی از شهری در جنوب کشور به تهران آمده است تا به خانه مادربزرگش برود، اما آدرس خانه او را ندارد. علیاکبر در توضیح بیشتر گفت: پدر و مادرم هفتسال قبل از هم جدا شدند و من در این مدت همراه پدرم زندگی میکردم. من در این سالها مادرم را ندیدهبودم تا اینکه چندی قبل پدرم به خاطر جرمی که مرتکب شده بود بازداشت شد و به زندان افتاد. به خاطر اینکه کسی را نداشتم خودم را به تهران رساندم تا به خانه مادربزرگم بروم، اما حالا که به این جا آمدهام سرگردان هستم و نمیدانم چه کنم. با اطلاعاتی که علیاکبر در اختیار یکی از مأموران پلیس زن که مسئول دایره مشاوره کلانتری۲۰۸ ترمینال جنوب بود گذاشت، مأموران با مادربزرگش تماس گرفتند، اما او گفت که حاضر به پذیرفتن نوهاش نیست. بعد از آن بود که علیاکبر به دستور قاضی به بهزیستی سپرده شد.
در شاخه دیگری از تحقیقات، اما تلاش پلیس زن برای پیدا کردن اعضای دیگری از خانواده او به جریان افتاد تا اینکه او شماره تماس مادر علیاکبر را به دست آورد و با او که ساکن شهرستان نیشابور بود، تماس گرفت.
پس از برقرار شدن تماس، مادر علیاکبر گفت که حاضر به پذیرش فرزندش است، بنابراین خیلی زود خودش را از شهرستان به تهران رساند و کودکش را از بهزیستی تحویل گرفت. سرهنگ دوستعلی جلیلیان، سرکلانتر پلیس هفتم پیشگیری پایتخت گفت: این پرونده با تلاش همکار پلیس زن نتیجه داد و فرزند پس از هفتسال مجدداً به آغوش مادرش بازگشت.
گفتگو با مادر علی اکبر
چه زمان از حضور علیاکبر در تهران با خبر شدید؟
سه روز قبل هنگام ظهر در خانه مشغول کار بودم که تلفن همراهم زنگ خورد. وقتی گوشی را برداشتم زنی خودش را پلیس معرفی کرد و گفت که از تهران تماس گرفته است. او سؤال کرد که آیا پسری به نام علیاکبر دارم که گفتم بله. کنجکاو و همین طور نگران شدم که مبادا برای بچهام اتفاق بدی افتادهباشد که گفت بچه در سلامت کامل است و خواست برای تحویل گرفتنش به بهزیستی تهران بیایم. من دیروز خودم را به تهران رساندم و بچه را تحویل گرفتم.
آیا فهمیدید که علیاکبر چطور راهی تهران شده است؟
کسی که تماس گرفت گفت که شوهر سابقم که پدر علیاکبر باشد به خاطر کلاهبرداری بازداشت شده و به زندان افتاده است. او هم همراه خواهرخواندهاش که ۱۶ساله است راهی تهران شده است و مأموران ترمینال از آنها تحقیق کردهبودند که سرانجام با من تماس گرفتند.
شماره شما را از کجا آوردند؟
راستش خودم هم هنوز نمیدانم که چطور بعد از این همه سال توانستهبودند شمارهام را به دست آورند.
درباره اولین ملاقات خودتان با علیاکبر بگویید
دیدن دوباره بچهام هدیه خداوند به من بود. نمیدانم چطور خودم را به بهزیستی رساندم. آدم باید مادر باشد و درد جدایی کشیده باشد تا حرفم را درک کند. این را هم بگویم که بچهام هم از دیدن من خیلی خوشحال شد.
چرا از شوهر سابقتان جدا شدید؟
او فردی کلاهبردار بود که مدام بین خانه و زندان در رفت و آمد بود و برای همین از او جدا شدم. در این سالهایی که بچه را از من جدا کردهبود حتی او را به مدرسه هم نفرستاده بود.
حالا سرپرستی او به شما سپرده شده است؟
بله، چون پدرش در زندان است و اصلاً صلاحیت سرپرستی او را ندارد.