سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: فیلم اجتماعی ساختن باید بر اساس قواعد ساختاری و نگرش سازنده از سوی فیلمساز باشد و این امر نیاز به یک فیلمنامه منسجم و استاندارد دارد. «کار کثیف» جدیدترین فیلم خسرو معصومی که در جشنواره فجر دو سال پیش با واکنشهای منفی منتقدان روبهرو شد این روزها اکران عمومی شده است؛ فیلمی که از نبودِ فیلمنامهای هر چند ابتدایی رنج میبرد و اضافه کنید که این فیلم حتی دیالوگنویسی درستی هم ندارد، به طوری که انگار کار کثیف را یک فیلمساز مبتدی ساخته است. موضوعی که در این فیلم به آن پرداخته شده میتوانست یک فیلم کوتاه باشد، اما حالا این اثر شانزدهمین فیلم بلند خسرو معصومی است که فیلم «باد در علفزار میپیچد» را در کارنامه کارگردانیاش دارد. «کارکثیف» یکی از ضعیفترین فیلمهای معصومی است.
موضوع فیلم با پرداخت و روایت اشتباه از مسیر اصلیاش دور شده و ما با اثری مواجهیم که کارکرد سینمایی ندارد و برای پرده سینما کوچک است. شکل روایی فیلم و چیدمان شلختهنماها همراه با فیلمبرداری لرزان و غلطِ روی دست که هیچ منطقی ندارد به بخش ساختاری فیلم ضربه وارد کرده و این گونه به نظر میرسد که این فیلم با یک طرح چندخطی ساخته شده و حتی دیالوگها هم بداهه گفته شده است.
مگر میشود اینقدر دیالوگها سطحی نوشته شده باشند؟ اگر میتوانید دیالوگهای فیلم را به یاد بیاورید آیا نحوه حرف زدن یک زن و شوهر به این اندازه ابتدایی میشود؟ در ۹۵ درصد فیلم دوربین لرزش دارد و هنگامی که دیالوگها به این اندازه سطحی است، نماهای کلوزآپ در زمان دیالوگ گفتن چه تاثیری دارد؟ شخصیتپردازی کجای این فیلم است؟ فرهاد دانشجوی انصرافی حقوق است، ما این را فقط میشنویم، اما هیچ کارکردی ندارد.
فیلمساز فکر کرده اگر یک دانشجوی انصرافی حقوق، ساقی مشروب باشد جذاب است، اما فرهاد میتوانست رشته دیگری هم خوانده باشد چراکه هیچ ربطی به ماجرای اصلی پیدا نمیکند، او در خانه یکی از مشتریانش میگوید که کلی رمان خوانده، اما در خانه و زندگیاش هیچ کتابی حتی در کتابخانه نمیبینیم و فرهاد با اینکه رشته حقوق خوانده باید بداند فروش مشروبات الکلی جرم است و چه عواقبی دارد، اما فیلمساز به هیچ وجه این موارد را در نظر نگرفته است برای همین فرهاد نمیتواند یک شخصیت باشد و توجیه چرایی قبول کردن این کار فقط وضع جامعه و گرانی در نظر گرفته شده است و اینکه کار نیست، اما ما هیچ تقلایی از فرهاد برای پیدا کردن کار نمیبینیم و اگر قرار بود روزی ۵۰ تومان از مستان برای فروش مشروبات الکلی بگیرد چرا با موتور خودش کار نمیکند یا چرا در کتابفروشی پدر زنش کار نمیکند؟ حتی این پیشنهاد هم در فیلم داده نمیشود. پلیسی که در فیلم حضور دارد منفعل است، او میتوانست از طریق پلیس اینترپل فرهاد را دستگیر کند، اما به دلیل دوستیاش با پسر عمه الهام این کار را نمیکند، مگر میشود؟
یک سکانس در فیلم وجود دارد که پلیسِ فیلم در خانهای حضور دارد که مردی به دلیل استفاده از شراب مُرده است! آن مرد و آن دختر چه نسبتی با پلیس دارند؟ مشخص نمیشود!
شاهرخ چه کارکردی برای فیلم دارد، دلیل او از رفتن به آنکارا چیست؟ منفعل است، حتی قادر به درست دیالوگ گفتن هم نیست و فقط در فیلم حضور دارد که زمان فیلم بگذرد، مثل همان گیتار زدن فرهاد با همخوانی الهام که فقط وقت فیلم را میگیرد، الهام پس از فهمیدن کار فرهاد از مرگ و کور شدن چند آدم در آن عروسی ناراحت نمیشود، او برای اینکه چرا فرهاد ساقی مشروب بوده ابراز ناراحتی میکند و این مسئله واقعاً تعجبآور است که الهام حاضر میشود با فرهاد در استانبول بماند تا به امریکا بروند، این نشان میدهد مهاجرت برای فیلمساز مهمتر از انسانیت است و قطعاً مخاطب از الهام انتظار دیگری جز همراهی فرهاد را دارد.
پایانبندی فیلم به شدت فاجعه است و مخاطب یاد سریال «کلید اسرار» میافتد. معصومی سعی کرده عواقب کار کثیف فرهاد را با این پایانبندی نشان بدهد که اساساً چه در محتوا و چه در اجرا ضعف اساسی دارد، اضافه کنید که در این فیلم یک دیالوگ شاهکار وجود دارد که پدر الهام به محسن (پسردایی الهام) میگوید، تو هنوز الهام را دوست داری؟ مگر میشود چنین دیالوگی در مورد یک زنشوهردار در فیلم استفاده شود؟
«کار کثیف» حتی به یک تلهفیلم هم نمیرسد؛ فیلمی به شدت ضعیف که سعی دارد وارد جریان قصهگویی شود، اما شرایط آن را به هیچ وجه ندارد، بازیهای ضعیفِ بازیگران این فیلم را به تمام ضعفهای محتوایی و ساختاریاش اضافه کنید. قطعاً یک فیلمساز کمتجربه یا فیلم اولی هم «کار کثیف» را این گونه نمیسازد.