کد خبر: 895414
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۳
«كميته انقلاب اسلامي و چالش‌هاي دوران تأسيس آن» درآيينه خاطرات عزت‌الله مطهري(شاهي)
40 سال پيش در روزهايي اينچنين، نهادي مردمي متولد گشت كه «كميته انقلاب اسلامي» نام گرفت
  محمدرضا کائینی

40 سال پيش در روزهايي اينچنين، نهادي مردمي متولد گشت كه «كميته انقلاب اسلامي» نام گرفت. اين نهاد در آغازين ساليان انقلاب و در فقدان نهادهاي امنيتي كشور، نقشي مهم در حفظ نظام نوپديد اسلامي و مبارزه با ضد انقلاب داشت كه سوگمندانه بايد اذعان كرد تبيين نقش اساسي آن، چندان از سوي تاريخ‌پژوهان انقلاب اسلامي جدي قلمداد نشده است. در مقالي كه پيش روي شماست، كاركرد حساس كميته‌هاي انقلاب اسلامي در آن مقطع خطير، توسط عزت‌الله مطهري(شاهي) از مبارزان پرآوازه انقلاب-كه خود در اين نهاد مشغول خدمت بوده- مورد بازخواني قرار گرفته است. اميد مي‌بريم مطالعه اين نوشتار موجز، بتواند در آشنايي بيشتر نسل جوان با يكي از سرفصل‌هاي شاخص تاريخ نظام اسلامي، مؤثر افتد.
   
  نهادي براي برقراري نظم
بي‌ترديد تشكيل كميته‌هاي انقلاب اسلامي به فاصله يك روز پس از پيروزي انقلاب، از مؤثر‌ترين تدابيري بود كه براي حفظ دستاوردهاي نهضت اسلامي انديشيده شد. امام خميني و شهيد آيت‌الله مطهري در رأس چهره‌هايي بودند كه در پيدايش اين نهاد و نضج‌گيري آن نقشي مهم ايفا كردند. عزت‌الله مطهري- كه خود در زمره اولين اعضاي اين نهاد نوتأسيس است- در اين باره مي‌گويد:
«از آن‌جا كه تعداد اعضاي بازداشت شده رژيم سابق زياد شده بود و تمام تشكيلات ارتش و كلانتري‌ها همه از بين رفته بود، مي‌بايست مكاني را ترتيب مي‌دادند تا آنها را نگهداري كنند؛ لذا از طرف امام حكمي مبني بر تشكيل كميته انقلاب صادر شد. آقايان مطهري و مهدوي‌كني مسئول اين كار شدند. وظيفه اين كميته برقراري نظم در شهر و جلوگيري از سرقت‌ها و دزدي‌ها بود. من از همان ابتداي تشكيل كميته انقلاب حضور داشتم. مسئوليت من بازپرسي از مجرمين بود. در واقع، سربازجو بودم. به غير از من آقايان صادق‌ اسلامي و بهزاد نبوي نيز در روابط عمومي كميته فعاليت مي‌كرديم. آقاي مهدوي‌كني نيز سرپرست كميته بود. ابتدا آقاي مطهري مسئوليت اين كار را داشت، ولي آن را به آقاي مهدوي‌كني سپردند. مدتي بعد نيز آقاي ناطق‌نوري عهده‌دار اين سمت بود. سپس آقاي باقري‌كني، برادر آقاي مهدوي‌كني مدتي اين مسئوليت را بر عهده گرفتند. بعدها افراد به صورت داوطلبانه وارد كميته شدند، چون آن ايام گزينش صورت نمي‌گرفت، لذا هر كس آشناي خودش را به كميته مي‌آورد. مكان كميته‌ مركزي در مجلس، واقع در ميدان بهارستان بود. در آن ايام تهران به 14 منطقه تقسيم مي‌شد و در هر منطقه يك كميته داشت كه مكان آن در يكي از مساجد آن محله بود. مسئول كميته منطقه12 آقاي ايرواني بود. در منطقه14 مسئول كميته آقاي اراكي، در منطقه11 آقاي موحدي‌كرماني، در منطقه7 آقاي بكايي، در منطقه8 نيز آقاي عرفاني، در منطقه يك شميران نيز آقاي ملكي مسئوليت كميته را بر عهده داشتند. اين كميته‌ها، كميته‌هاي فرعي نيز براي خودشان درست كرده بودند. ما خيلي مسلط بر برنامه‌هاي كميته‌هاي مناطق نبوديم، فقط به آنها گفته بوديم كه اگر كار خلاف شرعي صورت گرفت، جلوي آن را بگيرند. كميته مركزي به همين منظور امكانات و تجهيزات مادي نيز در اختيار آنها قرار داده و براي اين كار حقوقي براي آنها در نظر گرفته بود. البته كميته‌ مركزي راغب نبود كه سلاح در اختيار اين كميته‌ها قرار دهد، علتش هم اين بود كه افراد آشنايي لازم را با سلاح‌ها نداشتند.»
 
تمام فعاليت كميته‌ها كنترل نمي‌شد!
حجم و گستره فعاليت‌هاي كميته انقلاب اسلامي در سراسر كشور موجب شده بود كه در آغاز، امكان كنترل تمامي اجزاي اين نهاد توسط مركزيت آن وجود نداشته باشد، از اين رو دغدغه تصحيح برخي رفتارهاي كميته‌ها از آغاز در دستور كار مديريت اين نهاد وجود داشت. عزت‌الله مطهري در اين باره مي‌گويد:
«با اينكه شورا در كميته مركزي هفته‌اي يك بار تشكيل مي‌شد، ولي باز تمام فعاليت كميته‌ها كنترل نمي‌شد، لذا مشاهده شد كه در بعضي از مناطق همچنان خلافكاري‌هايي صورت مي‌گيرد. از آن‌جا كه هم حكم دستگيري و هم حكم بازرسي از منازل را داشتيم، زماني كه بعضي از افراد براي بازرسي مي‌رفتند، اشيا و وسايل باارزش را برمي‌داشتند. در صورتي كه ما فقط به آنها مي‌گفتيم، مدارك و اسناد سياسي، كتاب، اسلحه و مواد منفجره و حداقل مواد مخدر را كه در منزل آنها بود خارج كنيد، ولي آنها طلا، جواهرات و لوازم خانه را نيز بر‌مي‌داشتند و به هيچ وجه آن را جزو صورت‌جلسات نمي‌آوردند. متهم مي‌آمد و مي‌گفت: وسايل منزل مرا هم برده‌اند. به هر حال يكسري اشتباهات اينچنيني هم وجود داشت. در آن ايام اعضاي انجمن حجتيه چه در اصفهان و چه در جاهاي ديگر، تمام مدارك و اسناد مربوط به خلافكاري‌هاي خود را از بين مي‌بردند. ما حتي به تعدادي از اعضاي حجتيه گفتيم: ليست و اسامي افراد ساواكي را به ما بدهيد تا آنها را دستگير كنيم، ولي آنها كوچك‌ترين همكاري‌ای در اين رابطه با ما نكردند. البته ما تعدادي از افراد ساواك را با معرفي مردم، به‌خصوص از طريق همسايه‌ها دستگير و بر اساس اعترافاتشان براي آنها پرونده درست كرديم، بنابراین زماني كه مداركي از آنها پيدا مي‌كرديم، متوجه مي‌شديم  در چه جاهايي مشغول به كار بوده‌اند.»
 
  رياست كميته، فقيهي با احتياطات شرعي و اخلاقي
بي‌ترديد يكي از دلايل سلامت فعاليت كميته‌هاي انقلاب در آغازين دوره از آن، نوع مديريت رياست آن يعني مرحوم حضرت آيت‌الله حاج شيخ محمدرضا مهدوي‌كني بود. نوع رفتارهاي اين مدير متشرع و محتاط، اينگونه در خاطرات عزت‌شاهي بازتاب يافته است:
«در ايامي كه در كميته بودم با بعضي از آقايان اختلافاتي داشتيم، ازجمله گاهي اوقات با آقاي مهدوي‌كني در بعضي از مسائل مشكل داشتيم. ايشان مي‌گفت: اگر حكومت اسلامي شكست بخورد و از بين برود، بهتر از اين است كه ما بخواهيم با زور و سرنيزه حكومت را نگه داريم و شكست بخوريم، بهتر از اين است كه شيوه و روش حكومتمان ديكتاتوري و استبدادي باشد. از آن‌جا كه بعد از پيروزي انقلاب اختلافاتي بين سران حكومت با سازمان مجاهدين پيش آمد، لذا سازمان به دشمني با انقلاب پرداخت. آقاي مهدوي‌كني با دستگيري اعضاي سازمان مخالف بود. ايشان معتقد بود كه شما باعث شديد كه اعضاي سازمان كارشان به اينجا كشيده شود، آنقدر به اينها فشار آورديد اينها در نهايت مجبور شدند دست به اسلحه ببرند؛ در صورتي كه اينطور نبود. با توجه به شناختي كه از سران مجاهدين داشتم، هم به آقاي مهدوي و هم به آقايان بهشتي و اردبيلي گفتم: هدف آنها از بين بردن و حذف شماست، اينها شما را قبول ندارند و يك روزي هم با شما درگير خواهند شد، نمي‌گويم كه اينها را اعدام كنيد، ولي با توجه به شناختي كه از آنها دارم بهتر است كه افرادي نظير مسعود رجوي را دستگير كنيد، اگر آنها را پشت تريبون تلويزيون بياوريد و با آنها مصاحبه كنيد و آنها صحبت كنند، اعضاي ديگر سازمان كه بيرون هستند، حواسشان را جمع مي‌كنند. اينها براي زنده ماندن دست به هر كاري مي‌زنند، بعضي با اين ايده و نظر من موافق نبودند. ازجمله بهزاد نبوي كه مي‌گفت: قصاص قبل از جنايت نبايد كرد، آنها هنوز دست به اسلحه نبرده‌اند، ما نبايد آنها را دستگير كنيم. سازمان مجاهدين خلق در اين مدت از ضعف تشكيلاتي حكومت سوءاستفاده كرده و در همان اوايل انقلاب، از پادگان‌ها و جاهاي مختلف، اسلحه و فشنگ جمع كرد. طرز تفكر اين گروه مورد پسند جوانان بود، لذا بيشترين نيروهايي كه جذب سازمان شدند از بين دانشجويان و دانش‌آموزان بودند. در ادارات نيز وضع به همين صورت بود؛ به طور مثال اگر تجمع يا اجتماعي داشتند، جمعيت زيادي جمع مي‌شد در حالي كه اگر قرار بود يك روحاني سخنراني كند، چنين جمعيتي جمع نمي‌شد. سازمان مجاهدين خلق با اعضاي شوراي انقلاب نيز در ارتباط بود و از طرفي تشكيلات خود را ساماندهي مي‌كرد. پاتوق اعضاي سازمان در خيابان ايران، منزل آقاي ابريشم‌چي بود. بيشتر شب‌ها آنجا جمع مي‌شدند و راجع به موضوعات مختلف به بحث مي‌نشستند.»
  چالش عضويت «مجاهدين خلق»
در كميته‌ها
بي‌ترديد فعاليت گسترده نهادي بسان كميته انقلاب اسلامي، چيزي نبود كه از نگاه گروه تماميت‌خواهي چون مجاهدين خلق پنهان بماند. همين امر موجب گشت تا سران اين گروه، نفوذ در كميته‌ها را در دستور كار خويش قرار دهند. درخواست برخي اعضاي سازمان براي دريافت كارت عضويت در كميته، در دوره‌اي به يكي از چالش‌هاي اين نهاد مبدل گشت. راوي در ادامه خاطره‌گويي خويش در اين باره مي‌گويد:
«مسئله ديگر در مورد صدور كارت براي كادر مركزي سازمان مجاهدين بود. به افرادي كه با كميته همكاري مي‌كردند، كارت شناسايي مي‌داديم. اين كارت‌ها سه نوع بود؛ كارت انتظامات مخصوص پاسدارها و مسئولان و كساني كه كارشان با اسلحه بود. كارت ديگر اداري مخصوص كارمندان داخل بود. كارت سوم هم مخصوص بازرسي بود كه به سرپرست كميته‌هاي مناطق و افراد سفارش شده داده مي‌شد. در اين زمان آقاي بني‌صدر و آقاي مهدوي نامه نوشته بودند كه به كادر مركزي سازمان مجاهدين و محافظانشان كارت حمل سلاح بدهيد، ولي ما مخالفت و سرانجام با اصرار زياد با آن موافقت كرديم. گفتيم طبق ضوابطي كه به همه كارت مي‌دهيم، به اين افراد هم مي‌دهيم، به شرط آن كه آدرس منزل و مشخصات خود را بدهند. در ضمن، ضامن هم بايد داشته باشند. اين ضامن يا بايد كارمند باشد يا بايد كاسب و جواز كسب داشته باشد و بعد تعدادشان را نيز به ما بگويند تا ما بتوانيم براي آنها كارت صادر كنيم. اينها را چند ماهي معطل كرديم و به هيچ كدام هم كارت نداديم، تا كم كم قضيه منتفي شد. تا سال 1360 بارها تعدادي از آنها ازجمله موسي خياباني و مسعود رجوي به كميته آمدند و با آقاي باقري‌كني صحبت مي‌كردند و از او مي‌خواستند كه به آنها كارت حمل سلاح داده شود. آنها در اوايل انقلاب هم به لحاظ مادي و هم نظامي، بار خود را بسته بودند. از لحاظ نظامي، سلاح‌هاي زيادي از پادگان‌ها خارج كردند و از لحاظ مادي هم از خيلي جاها مثل شركت «بل هلي‌كوپتر» كه متعلق به امريكايي‌ها بود و يكسري شركت‌هاي ديگر و حتي از بنيادي به نام بنياد پهلوي كه در آن جنس‌هاي عتيقه و فرش‌هاي گران‌قيمتي وجود داشت نيز اجناسي را سرقت كردند. تعدادي از اعضاي سازمان در حدود 50 قطعه فرش 12 متري و حتي بزرگ‌تر از آن را دزديده و فروخته بودند. فروش اين فرش‌ها توسط فردي به نام ضابطي كه در بازار مغازه‌ فرش‌فروشي داشت و پسر او با اعضاي سازمان نيز همكاري مي‌كرد، صورت گرفته بود. اين قضيه به ما اطلاع داده شد و به اتفاق دوستان، به آنجا رفتيم و همه‌ فرش‌ها را ضبط كرديم. البته سه چهار قطعه از آن فرش‌ها نبود، بعدها كه كارشناس فرش آن فرش‌ها را مشاهده كرد، آنها را بسيار باارزش دانست. البته مشخص نشد كه فرش‌هاي مفقود شده فروخته شده يا به خارج برده شدند.»
 
  كميته در برابر رفتارهاي جنايت‌آميز منافقين در دهه 60
تحليلگران رويدادهاي سياسي كشور در دو سال آغازين تشكيل نظام اسلامي، تقابل قطعي ميان سازمان موسوم به مجاهدين با كميته‌هاي انقلاب اسلامي را پيش‌بيني مي‌كردند. شايد به همين دليل نيز بود كه سران سازمان در آغاز، در صدد نفوذ در كميته‌ها برآمده بودند. اين تقابل و تضاد، نهايتاً در سال 1360 روي داد و كميته‌ها ناگزير از برخورد با عوامل سازمان شدند. عزت‌الله مطهري در اين باره مي‌گويد:
«درسال 1360 ش از طرف سازمان مجاهدين خلق اعلاميه‌اي صادر شد. آنها در اين اعلاميه مواضع خود را بيان داشتند و 30 خرداد همان سال نيز راهپيمايي عظيمي در خيابان انقلاب برپا كردند؛ جمعيت نسبتاً زيادي آمده بود. البته رئيس دادستاني وقت آقاي لاجوردي، اين راهپيمايي را غيرقانوني اعلام كرده بود و ما هم تعدادي از اعضاي كميته و نيروي انتظامي را بين جمعيت فرستاديم. سازمان مجاهدين در ميان جمعيت، كارهاي جنايت‌آميزي مي‌كردند؛ براي نمونه، با تيغ موكت‌بري تعدادي از افراد را زخمي كردند و مواد اسيدي به صورت مردم پاشيدند. اين امر باعث شد كه تعدادي از اين افراد را دستگير كنيم. همچنين اعضاي سازمان تعدادي از بچه‌هاي حزب‌اللهي را در خيابان‌ها كتك زده بودند. بچه‌هاي پاسدار نيز آنها را دستگير كردند و به كميته آوردند. زماني كه تعداد دستگيرشدگان در كميته زياد شد، با ابريشم‌چي تماس گرفتيم و به او گفتيم بياييد و اينها را ببريد. آنها به هيچ وجه با كميته همكاري نمي‌كردند، حتي وقتي از آنها اسمشان را مي‌پرسيديم، جواب درستي نمي‌دادند. مي‌گفتيم: اسمت چيست؟ مي‌گفت: مجاهد، مي‌گفتيم: فرزند چه كسي هستي؟ مي‌گفت: ما مجاهديم، فرزند خلقيم. مي‌گفتيم: اعلاميه‌ها را از كجا آورديد؟ جواب نمي‌دادند و توهين مي‌كردند، بنابراين مجبور مي‌شديم كه عده‌اي از آنها را به زندان اوين بفرستيم. اعضاي سازمان شايعاتي به راه انداخته بودند از جمله اينكه در كميته، فردي به نام عزت‌الله شاهي است كه آدم شكنجه‌گري است و در واقع يك ذهنيت بدي نسبت به من به وجود آورده بودند و مي‌خواستند با اين كار، جو را متشنج كنند. در خارج از كميته، عليه من و دوستانم كارشكني‌هايي صورت مي‌گرفت و مطالبي گفته مي‌شد، در صورتي كه به هيچ وجه چنين چيزي نبود.»
  بازجويي با شيوه‌اي نرم!
از ديگر فصول خاطرات تاريخي عزت‌الله مطهري بيان شيوه‌هاي اخذ اعتراف از دستگيرشدگان است. راوي از آن روي كه خود از زندانيان پرسابقه كميته مشترك بوده، بر بسياري از شيوه‌هاي كلامي بازجويي احاطه داشته و نيازي به به‌كارگيري شيوه‌هاي خشن در اين باره نمي‌ديده است. او در اين باره مي‌گويد:
«در موارد خاصي چون برخورد با سارق مسلح يا متهم مربوط به زنا و لواط، شكنجه در كميته اعمال مي‌شد، اما هيچ‌گاه متهم سياسي را شلاق نمي‌زديم. چون سابقه شكنجه داشتم و در بازجويي‌هايي كه ساواك از من به عمل آورده بود، شيوه‌هاي مختلفي را ياد گرفته بودم، آنها را در برابر مجرمان سياسي به كار مي‌بردم. ازجمله رو‌به‌رو كردن، يك دستي زدن و مواردي از اين قبيل كه با متهمان به شيوه‌هاي مختلفي برخورد مي‌كردم. ازجمله پيش آنها مي‌رفتم، با آنها ناهار مي‌خوردم، حتي با متهمي كه بسيار خطرناك بود و احتمال اينكه در سلول مرا خفه كند، بسيار زياد بود، روابط دوستانه برقرار كردم. به هنگام وارد شدن به سلول او به بچه‌ها مي‌گفتم كه من در سلول فلاني هستم، مواظب آن سلول باشيد، اگر فرياد زدم، به داخل سلول بياييد. در سلول با متهم گپ مي‌زدم، حتي در بعضي مواقع كه خسته مي‌شدم در همان سلول، كنار متهم دراز كشيده و مي‌خوابيدم و به او مي‌گفتم: نيم ساعت مي‌خوابم، بعد مرا بيدار كن. در هر حال با متهمان به اين شكل برخورد مي‌كردم. از اين شيوه‌ها جهت تخليه اطلاعات متهم استفاده مي‌كردم، از شكنجه خيلي خوشم نمي‌آمد. علتش هم اين بود كه در دوران زندان بسيار شكنجه شدم. يك شلاق كه به كف پاي متهم مي‌زدند، مثل اين بود كه به مغزم مي‌زدند! اين بود كه مي‌گفتم: او را به اوين بفرستيد، آن جا حاكم شرع خودش دستور مي‌دهد كه چه رفتاري با او در پيش بگيرند. آنها گستاخي را تا به آنجا رسانيدند كه به حضرت امام خميني توهين مي‌كردند. در هر حال چون اينها درصدد حذف ما بودند، ما هم باید عكس‌العمل نشان مي‌داديم، لذا بعد از قضاياي انفجارها و ترورهايي كه توسط آنها صورت گرفت، حكومت تصميم گرفت با آنها برخورد كند.»
*  مستندات اين مقال، تماماً برگرفته از خاطرات عزت‌الله مطهري(شاهي) در گفت‌وشنود با مركز اسناد انقلاب اسلامي است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر