جواد محرمي
علي خوشلفظ كه خود را بسيجي متوسليان ميدانست، پس از جنگ، سالها سختيهاي شيميدرماني را تحمل كرده بود، اما در ديدار با رهبر انقلاب از دردهاي امروز جامعه ميگفت: اختلاس و حقوقهاي نجومي.
علي(جمشيد) خوشلفظ از جانبازان هشت سال دفاع مقدس بر اثر جراحات شيميايي ناشي از دوران دفاع مقدس به ياران شهيدش پيوست. «وقتي مهتاب گم شد» يكي از يادگاريهاي ماندگاري است كه از خوشلفظ براي ملت ايران به ميراث گذاشته شده است؛ اثري كه رهبر معظم انقلاب در تقريظي اين كتاب را چنين توصيف كردند:«كام دل مشتاق را غرق لذّت ميكند و آتش شوق را در آن سركشتر ميسازد.»
«وقتي مهتاب گم شد» كتابي از علي خوشلفظ است كه با خاطرات شيرين شيطنتهاي دوران كودكي و خاطره گم شدن او در كنار شط خرمشهر آغاز ميشود و با خاطره بلدچي شدن او در 11 ارديبهشت سال 61 در آزادسازي خرمشهر پيوند ميخورد.
قصه يك قهرمان ملي ناشناختهاين كتاب را حميد حسام تدوين و تأليف و انتشارات سوره مهر آن را روانه بازار كتاب كرده است. وي چندي پيش در گفتوگو با «جوان» عنوان كرده بود كه در كتابش قصه يك قهرمان ملي ناشناخته را روايتگري كرده است.
به گفته او، كتاب «وقتي مهتاب گم شد» خاطرات يك جانباز 70 درصد است كه در نوجواني و سن 16 سالگي به جبهه رفته و در واحد اطلاعات عمليات در سختترين مأموريتها شركت دارد. اولين بار سعادت همجواري با فرمانده جبهه مريوان و رزمنده جاويدالاثر حاجاحمد متوسليان را پيدا ميكند و حتي در عمليات مهمي چون بيتالمقدس هم حضور دارد، به گونهاي كه يك گردان 450 نفري را از سمت محور كارون به سمت جاده اهواز - خرمشهر هدايت ميكند تا به پشت خط دشمن بزنند. به عنوان يك بسيجي نوجوان به او اعتماد و مسئوليتي به اين سنگيني به او سپرده ميشود. در همين عمليات «علي خوشلفظ» مجروح و به پشت خط منتقل ميشود، اما از بيمارستان فرار ميكند و با پهلوي تير خورده به عمليات فتح خرمشهر بازميگردد. در حماسه عمليات رمضان مقابل دژ مستحكم عراق قرار ميگيرد و در كوشك و طلائيه نيز حماسه ميآفريند. علي بارها در جبهه از طرق مختلف از جمله تير، تركش، موج انفجار و شيميايي مجروح ميشود. برادر او هم در جبهه مجروح ميشود و نهايتاً به شهادت ميرسد و حتي 80 نفر از رزمندگاني كه با آنها عقد اخوت خوانده نيز به شهادت ميرسند و همين مسئله او را دچار غم فراق ميكند. همين باعث ميشود كه پس از يك دوره به لشكري برود كه كسي او را نميشناسد. در واقع دارد مراحل يك رشد عرفاني را طي ميكند. او فهميده كه موفقيتهايش شخصيتي از او ساخته كه ميتواند حجاب رشد معنوي او شود و اين را يك آفت ميبيند. بنابراين به لشكر 27 محمد رسولالله تهران ميرود و مانند يك نيروي ساده هر چه به او ميگويند انجام ميدهد. انگار نه انگار كه روزگاري نه چندان دور ستون اصلي عملياتهاي مهم در جبهه بوده است، اما ماجرا به اينجا ختم نميشود. پس از جنگ با يادگار زخمها و دردها روزگار ميگذراند و تيري كه در شلمچه به پهلويش خورده همدم او ميشود. آدمي كه از ديوار راست بالا ميرفته در ادامه عمر با آه و ناله زندگي را در غياب همرزمان شهيدش ادامه ميدهد. در واقع ماجراي او قصه يك قهرمان ملي است كه ناشناخته مانده است.
از همدان تا سرپل ذهاب«وقتي مهتاب گم شد» از سوي انتشارات سوره مهر به چاپ رسيده است. كتاب، با خاطرات شيريني از دوران كودكي علي خوشلفظ يكي از رزمندگان همداني در جنگ تحميلي آغاز ميشود و تا روزهاي حضور در جبهه ادامه مييابد. «وقتي مهتاب گم شد» با شيطنتهاي كودكانه راوي در كوچهپسكوچههاي محله شترگلو در همدان شروع ميشود، شيطنتهايي كه خانواده را گرفتار مشكلات متعددي ميكند و بعد، به تحول جامعه در آستانه انقلاب و پس از آن جنگ ميپردازد. شخصيت اصلي كتاب در اين مسير همانند بسياري ديگر بزرگ ميشود و همين موضوع بههمراه خاطرات شيريني از جنگ، كتاب را به يك اثر خواندني تبديل كرده است.
سال گذشته تقريباً حوالي همين ايام بود كه يادداشت مقام معظم رهبري بر اثر حسام منتشر شد و خوشلفظ بهواسطه همين كتاب دو ديدار با معظمله داشته است. اولين ديدار در تاريخ شانزدهم ديماه و دومين نيز بههمراه خانواده در 26 ديماه دست داد. جلسه نخست با حضور تعدادي از نويسندگان برگزار ميشود و پس از آنكه خوشلفظ از علاقه خانواده براي ديدار با رهبر معظم انقلاب سخن ميگويد، جلسه بعد به تأكيد مقام معظم رهبري، بههمراه خانواده برگزار ميشود. در اين ديدار جمعي از خانواده از جمله ژاله ايماني و محمدصالح خوشلفظ، همسر و فرزند خوشلفظ نيز او را همراهي ميكردند. حرفهاي شهيد خوشلفظ در اين ديدار، تلنگري است به مسئولان، اگر گوش شنوا داشته باشند. او با وجود آنكه سالها دردهاي مجروحيت و سختيهاي شيميدرماني را تحمل كرده بود، اما در اين ديدار از دردهاي جامعهاش ميگويد: اختلاس و حقوقهاي نجومي.
يك غزل به تمام معنا رهبر انقلاب ايشان در پيامي اين كتاب را چنين ستودند: «بچّههاي همدان؛ بچّههاي صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بيادّعا؛ ياران حسين (عليهالسّلام)؛ ياوران دين خدا... و آنگاه مادران؛ مردآفرينان شجاع ، صبور و... و آنگاه فضاي معنويت و معرفت؛ دلهاي روشن، همّتها و عزمهاي راسخ؛ بصيرتها و ديدههاي ماورايي.... اينها و بسي جويبارهاي شيرين و خوشگوار ديگر از سرچشمه اين روايت صادقانه و نگارش استادانه، كام دل مشتاق را غرق لذّت ميكند و آتش شوق را در آن سركشتر ميسازد. راوي، خود يك شهيد زنده است. تنِ به شدت آزرده او نتوانسته از سرزندگي و بيداري دل او بكاهد، و الحمدلله ربّ العالمين. نويسنده نيز خود از خيل همين دلدادگان و تجربهديدگان است. بر او و بر همه آنان گوارا باد فيض رضاي الهي؛ انشاءالله. درباره نگارش اين كتاب، آنچه نوشتم كم است؛ لطف اين نگارش بيش از اينهاست. مقدّمه كتاب يك غزل به تمام معني است.»
آنچه خوانديد عنايت حكيمانه رهبر فرزانه انقلاب بر كتاب «وقتي مهتاب گم شد» بود. اين كتاب كه سراسر شور و معرفت است و روايت راوي آن خواننده را سرمست از صداقت ميكند سبب شده كه مورد توجه رهبر معظم انقلاب قرار گيرد و هر آنكه اين كتاب را مطالعه كرده بر اين مسئله تأكيد كرده و از مطالعه آن لذت وافري برده است.
وقتي مهتاب گم شدبخشهاي آغازين كتاب وقتي مهتاب گم شد پر است از خاطرات جورواجور شيطنتهاي او كه لبخند را بر لبان هر خوانندهاي به ارمغان ميآورد. علي كودكي خود را با نام جمشيد سپري كرده و فرزند يك پدر راننده كاميون بوده كه تربيت ديني و اعتقادي او از همان ابتداي كودكي با تلاشهاي مادر براي ايجاد محيطي مؤمنانه و خداشناسانه آغاز شده است؛ پسري از يك خانواده با پنج فرزند كه دو برادر بزرگتر و كوچكتر خود را در بين سالهاي 64 تا 66 در جبهههاي جنگ از دست داده است. اين پسربچه بازيگوش كه شهر را بر سر مردم آن خراب كرده، در سالهاي انقلاب بنا به تربيت ديني و مذهبي خود شيطنت و انرژي خود را در مسير انقلاب كاناليزه كرده و بنا به گفته خود او با پيروزي انقلاب در 22 بهمن 1357 نوجواناني همچون او زير چتر معنويت اسلام و مسجد محل، مسير تازهاي را در زندگي خود آغاز كردند. با شروع جنگ تحميلي، به عشق حضور در جبههها وارد پادگان آموزشي قدس همدان ميشود و به عنوان كوچكترين نيروي آموزشي تمام تلاش خود را براي جلب رضايت فرمانده انجام ميدهد. در خلال نگهبانيهاي نيمهشب با نماز شب و لزوم وجود سرمايهاي فراتر از توان جسمي و فنون نظامي آشنا ميشود، با اتمام دوره آموزشي و كسب رضايت مادر موفق به حضور در جبههها ميشود. پس از سه ماه از جبهه بازميگردد و تجديدي سه درس در سوم راهنمايي مانع حضور مجدد او در جبههها ميشود، اما سخنراني فخرالدين حجازي در 11 شهريور سال 60 در مسجد جامع همدان، يك بار ديگر او را از زمين مسجد جامع جدا كرده و به سوي جبههها روانه ميكند و بدون خداحافظي از خانواده در شامگاه 12 شهريور به سرپل ذهاب ميرود.
در سرتاسر اين كتاب با مسير تحولي «علي» از بلدچيگري تا فرماندهي اطلاعات و عمليات همراه ميشويم؛ از مسيرهايي كه همچون حضور در لشكر محمد رسولالله(ص)، انصارالحسين(ع)، عمليات مسلم بن عقيل و... همراه با او ميگذريم و مراحل تفوق او بر حسادتهايش را ميبينيم. آنچه ويژگي اصلي و بارز اين كتاب است ترسيم دقيق اين تغييرات تدريجي و نشان دادن طبيعي و در دسترس بودن آنها و قابليت الگوبرداري براي تمام فرزندان اين مرز و بوم است.
وقتي جمشيد، علي شدعلي خوشلفظ كه نامش را به خاطر نزديكي تولدش با وليعهد پهلوي جمشيد گذاشتهاند، سالها بعد در نوجواني، همزمان با وقوع انقلاب اسلامي خود نيز دچار تحول و دگرگوني در اهداف و آرمانها ميشود. همين انقلاب دروني باعث ميشود كه او در اولين اعزام به جبهه نام خود را به علي خوشلفظ تغيير دهد و سرانجام زندگياش هم تغيير كند. علي 15 ساله در عنفوان جواني با اصرار فراوان خود به جبهه اعزام ميشود و آنجاست كه درمييابد شهادت ارمغاني است كه با ترك خود به دست ميآيد، اما گويي قرار است علي خوشلفظ با تني مجروح و خسته زنده بماند تا سالها بعد ماجراي وصل حدود 800 دوست و برادرش را براي ما روايت كند.
غبطه حاتميكيا به خاطرات علي خوشلفظابراهيم حاتميكيا خرداد ماه امسال آخرين راوي شب خاطره حسينيه امام خميني(ره) بود و درباره علي خوشلفظ گفته بود:« من اگر يكهزارم خاطرات آقاي خوشلفظ را داشتم، خيلي بيش از اينها ميتوانستم تصوير بسازم.»