کد خبر: 1197151
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۰
کیفیت تعاملات خود را پایین نیاوریم
مینا هاشمی مزرعه

جوان آنلاین: ما انسان‌ها دنیای عجیبی داریم و بعضی از کار‌هایی را که به آسانی می‌شود، انجام داد برای خودمان و دیگران سخت می‌کنیم و با این شیوه کیفیت زندگی و مناسبات خود با دیگران را تنزل می‌دهیم. به قولی گرهی را که می‌شود با دست باز کرد با دندان باز می‌کنیم و بعد از اینکه کار‌های سخت و مشقت‌آوری انجام می‌دهیم، تازه به این موضوع پی می‌بریم که چه راه‌حل آسان و راحتی داشته است و البته «معما چو حل گشت، آسان شود.»
اگر دقت کرده باشید خیلی‌ها گره به ابرو دارند و حتی با خودشان قهر هستند و نمی‌شود کلامی با آن‌ها حرف زد، مثل چوب خشکی می‌مانند که منتظر یک جرقه هستند تا آتش بگیرند. بلافاصله با یک نگاه یا یک جمله شروع به درگیری لفظی و فیزیکی می‌کنند، در صورتی که اگر دنیا را برای خودمان و اطرافیان سخت نگیریم، این داستان برعکس می‌شود.
شاید ذکر یک ماجرای واقعی در این زمینه، کمک‌کننده موضوع باشد. مدتی بود به فکرگرفتن گواهینامه رانندگی بودم، بنابراین در آموزشگاهی نزدیک محل زندگی‌مان ثبت‌نام کردم. بعد از طی دوره‌های تعیین‌شده از سوی آموزشگاه که شامل چند جلسه کلاس حضوری برای گرفتن آیین‌نامه می‌شد، وارد مرحله آموزش رانندگی عملی برای گرفتن گواهینامه پایه ۳ شدم. یکی از روز‌ها هنگامی که به آموزشگاه رانندگی مراجعه کردم، متوجه سروصدای بلندی در مقابل ساختمان آموزشگاه شدم، اما کسی جلوی در آموزشگاه نبود، در فکر و ذهن خود گفتم چه دعوایی، چه آشوبی، حتماً موضوع مهمی است که صدای آن‌ها تا بیرون از ساختمان هم می‌آید. شاید باور نکنید وقتی وارد ساختمان آموزشگاه شدم، دختر خانم جوانی را دیدم که با مسئول پذیرش و مدیر آموزشگاه در حال جروبحث بود، موضوع این بود که چرا به جای یک‌ساعت و ۴۵ دقیقه، مربی آموزش رانندگی او یک‌ساعت و ۳۰ دقیقه به او آموزش داده بود. برایم جالب بود که برای ۱۵ دقیقه این همه بحث و دعوا به وجود آمده بود، البته به این دخترخانم حق می‌دادم، چون هزینه یک‌ساعت و ۴۵ دقیقه را پرداخت کرده بود و محق بود، اما نحوه اعتراض او را به این شکل عصبانی و پرهیاهو به هیچ عنوان قبول نداشتم. من جلسات آموزش عملی خود را گذرانده بودم و اتفاقاً می‌خواستم مربی آموزش خود را عوض کنم و جلسه اضافه بردارم. پس از کمی شک و تردید با یک لیوان آب به این دخترخانم جوان نزدیک شدم و بعد از سلام و احوالپرسی به او گفتم: من می‌دانم حق کاملاً با شماست، چرا باعث ناراحتی خودتان می‌شوید، می‌توانید مربی‌تان را عوض کنید. دختر جوان گفت: خانه‌دار هستم و بابت گرفتن گواهینامه رانندگی که شامل کتاب آیین‌نامه و جزوه مربوط می‌شود، چندین بار به شوهرم التماس کرده‌ام، اما با این کم‌کاری باید پول جلسه اضافی را هم بدهم. به او گفتم: من آزمون آیین‌نامه را قبول شده‌ام و دیگر نیازی به کتاب ندارم. برای آموزش رانندگی شهری (عملی) همراه ندارم، اگر دوست دارید کتابم را به شما می‌دهم و شما به عنوان همراه با من بیایید تا از نکات مهمی که مربی‌ام به من می‌گوید، استفاده کنید و هر سؤالی که داشتید از مربی من بپرسید. دختر جوان از این حرف من بسیار خوشحال شد و با کلی معذرت‌خواهی و دادن شماره تلفن برای هماهنگی با من از آموزشگاه خارج شد. به همین سادگی!
خدا را شکر کردم این دعوا با این کار من ختم به خیر شد. با خودم فکر می‌کردم وقتی می‌توانیم گره را با دست باز کنیم، چرا سراغ دندان می‌رویم؟! ماجرا زمانی جالب‌تر شد که فردای آن روز وقتی به آموزشگاه رفتم، مربی جدیدم به دلیل کاری که دیروز کرده بودم و دختر جوان با آرامش محل را ترک کرده بود، گفت: تا روز آزمون شهری روزانه نیم ساعت اضافه با شما تمرین و تمام سعی و تلاش خودم را می‌کنم تا خوب یاد بگیرید و هر چه زودتر در آزمون شهری قبول شوید. من که اصلاً انتظار شنیدن این حرف را از زبان مربی خود نداشتم، بسیار خوشحال شدم و زمانی بیشتر خوشحال شدم که مربی من به قولش واقعاً عمل کرد. بعد از این ماجرا دیدم که چقدر خوب است مهربان باشیم و به دیگران مهربانی هدیه دهیم و متقابلاً از دیگران مهربانی هدیه بگیریم.
مثال عینی که شرح آن را گفتم بدون تردید در تمام مناسبات ما مصداق دارد و زنجیروار روی زندگی و تعاملات ما اثر می‌گذارد. بداخلاقی و عصبانیت یا ملاطفت و مهربانی؟ انتخاب با خود ماست.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار