«رالف والدو امرسون»، نامش را چندی پیش روی جلد کتابی دیدم و امروز یک جستار از او خواندم. یک جورهایی نظریه «دمغنیمتی» خیام را با ادبیات فیلسوفانه یک امریکایی ساکن در عصر ۱۸۸۰ با همان شعار معروف «در لحظه زندگی کن» ارائه میکرد. اصرار عجیبی داشت بر اینکه زندگی عمق و بطنی ندارد. مثلاً در بخشی از نوشتههایش میگوید: «ما ساکن پوستههاییم و هنر حقیقی زندگی این است که ماهرانه روی پوستهها سُر بخوریم» و در جایی دیگر مینویسد: «جهان یکسره بیرون است، جهان درون ندارد.» در این جهان بیدرون و بدون باطن و عمق، نباید زیاده از حد کنجکاوی کرد و مفرطانه به کنکاش پرداخت. او معتقد است: «کسی که بخواهد در لطافت عبور لقمه نان از گلو تعمق کند، گرسنه خواهد ماند.» پس رها کنید نظریات عجیب و غریبی که زندگی را چنان پیچیده جلوه میدهند که حاصلی جز ناتوانی و مالیخولیا ندارد. «نظریه، پشته یونجه را باد نمیدهد، نظریه، اسب را قشو نمیکند... زندگی نه روشنفکرانه است و نه انتقادی. طبیعت از سرک کشیدنِ کنجکاوانه بیزار است و مادری که میگوید بچه، غذایت را بخور و حرف نزن درست حرف دل طبیعت را بر زبان میآورد.» (کتاب لنگرگاهی در شن روان، ص ۱۲۱) شاید من و شما با بسیاری از این کلمات که همه چیز را جز سطحی ساده نمیپندارد و زندگی را چیزی جز «سُر خوردن بر این سطح» نمیانگارد کاملاً موافق نباشیم، اما نمیشود با یک مخالفت کامل هم از کنار این نگاه طالب «ساده دیدن و گفتن» گذشت. به ویژه اگر زخمی از پیچیدگیهای ساختگی بر وجودمان نشسته باشد. شاید بتوان گفت ادبیات دینی نام این پیچیدگیهای ساختگی را میگذارد: «تکلف» و پیامبر اکرم (ص) در روایتی میفرماید: «نَحنُ مَعاشِرَ الأَنبیاءِ وَ الاُمَناءِ وَ الأتقِیاءِ بُراءٌ مِن التَّکلُّفِ» ما یعنی همه پیامبران و امامهای روی زمین و پرهیزکاران، از تکلف بیزاریم. این تکلف نیز در هر بعدی از زندگی جریان دارد، هر چند عمده آن مربوط به مباحث علمی است و بعد فرمودهاند در زمینه مسائل علمی متکلف چند ویژگی دارد:
۱- در آنچه علم ندارد، وارد جدال میشود، اما برای آنکه دستش رو نشود، از یک «راه در رو» به نام سختگویی و سختنویسی استفاده میکند. واژههایش گرهی از ذهن شنونده نمیگشاید و مخاطب میماند و انبوهی از اصطلاحات بیربط و یک سردرگمی.
۲- با همین ادبیات غامض در مسائل علمی، با افراد توانمندتر از خود وارد نزاع ظالمانه میشود و ناتوانتر از خود را گوشه رینگ گیر میآورد.
۳- در موضوعاتی که خدا مسکوت گذاشته به کنکاش اضافه میپردازد و برای آنکه نگویند دستخالی بازگشته، قلمبه و سلمبه حرف میزند تا کسی نفهمد و نقد نکند.
شاید شما نیز مکرر از پیچیدگی حرف و نوشته افرادی که پرچمدار آگاهی هستند سردرگم شده باشید و حتی در جستوجوی حلقههای واسطی برآمدهاید تا آن بیان صعب و سخت را برایتان رمزگشایی کنند، اما ناکام ماندهاید و این را نشانه کمفهمی خود و بسیارفهمی ارائهکننده دانستهاید. خیر همیشه اینگونه نیست. تکلف یک فریب است و این پیچیدگیهای معماگونه در موضوعات ساده رایج، نشانه تعمق نیست.