کد خبر: 1165909
تاریخ انتشار: ۰۳ تير ۱۴۰۲ - ۰۲:۴۰
یکی از ویژگی‌های فرهنگ در اندیشه یوری لوتمان، این است که فرهنگ‌ها محدودند و به عنوان یک کل و مجموعه و سیستم، میان خود و دیگری مرز‌هایی می‌سازند، لذا دو فضای درون و برون پدید می‌آید که لوتمان در تحلیل نسبت این دو فضا معتقد است:

تقابل بین درون و برون، بسته به خصلت و جهت‌گیری این دو فضا، اشکال مختلفی دارد:
الف) یک تصور از فرهنگ خود، فضای کلی منحصر‌به‌فردی است که در تقابل با «نه‌فرهنگ» قرار دارد؛ «نه‌فرهنگی» که خارج از مرز‌های فرهنگ به انتظار نشسته است، به این معنا که گویی معتقد است فراتر از مرز‌ها هیچ سازماندهی‌ای نیست، حتی از نوعی دیگر» بلکه چیزی که هست یک «ناسازماندهی» است. استعمار سنتی چنین نگرشی به تمامی فرهنگ‌های بیرون از خود داشت و آن‌ها را اساساً «نه‌فرهنگ» قلمداد می‌کرد و بر این باور بود که هیچ‌گونه نظم و سامانی خارج از فرهنگ خودشان وجود ندارد، لذا بر خود فرض می‌دانست که به تغییر سایر ناتمدن‌ها و نه فرهنگ‌ها اهتمام ورزد و ارزش‌های فرهنگی خود را تحمیل کند ولو با ابزار اسلحه و زور.
ب) «تصور دیگر از فضایی کلی و همگانی است که ساکنانش انواع و اقسام فرهنگ‌ها هستند و از این رو هر توصیفی به شدت با بافتار و منظری که منشأ آن است، مرتبط است.» یعنی او پذیرفته که درون مرز‌ها یک فرهنگ است و بیرون از آن‌ها یک فرهنگ دیگر و همانند مورد قبل فرهنگ بیرون از خودش را «نه‌فرهنگ» نمی‌داند.
سؤال ما اکنون این است: در هر دو تصور، رابطه میان درون و برون چیست؟ آیا یک رابطه تقابلی است یا تکاملی؟ به دیگر سخن یک فرهنگ نسبت خود را در مواجهه با دیگری، تقابلی می‌فهمد یا تکاملی؟ تقابلی به این معنا که خودش را نظمی و سامانی می‌فهمد که دیگری درصدد به آشوب کشاندن اوست یا آنکه خودش را نظمی می‌داند که دیگری آن را تکامل می‌بخشد؟ به نظر می‌رسد هر دو شکل از نسبت و رابطه وجود دارد. یک فرهنگ گاه در تقابل با فرهنگ دیگر و گاه در نسبت تکامل با فرهنگ دیگر است.
لوتمان برای نسبت تکاملی میان درون و برون یک فرهنگ، مسیحیت قرون وسطی را مثال می‌زند. او می‌گوید حیات اخروی در مسیحیت، به عنوان امر برونی به حیات دنیوی مسیحیان به عنوان امر درونی، معنا و الگو می‌بخشید چراکه مردم حیات اخروی خود را سرمشق حیات دنیوی می‌کردند و زندگی خود را تکامل می‌بخشیدند. اینگونه دیگری که با ما متفاوت است، همواره نسبت جدلی و تقابلی با ما ندارد بلکه در گفت‌وگویی همیشگی و گاه گفت‌وگویی مثبت است.
این نوع نگاه لوتمان به رابطه میان درون و برون یک فرهنگ، تعدیل‌کننده آن دسته از اندیشه‌هایی است که متأثر از دیالکتیک هگلی، همواره رابطه میان «خود» و «دیگری» در ساحات گوناگون فردی، اجتماعی و تمدنی را تضاد و تقابل معنا می‌کنند و گویی فهمی از رابطه تکاملی ندارند، لذا دوگانه‌های حکومت- مردم، زن- مرد و عبد- رب را همواره تقابلی می‌بینند نه تکاملی. در همین راستا رهبرمعظم انقلاب در بیانی رابطه این دوگانه‌ها را اینگونه توصیف می‌کند: «من حالا اینجا در پرانتز، باز در حاشیه عرض بکنم، این زوجیت که در نگاه اسلامی این جور واضح است، درست نقطه مقابل تضاد در دیالکتیک هگلی و مارکسیست است، یعنی رکن اصلی این دیالکتیک هگل که بعد هم مارکس از او گرفته، تضاد است که حرکت جامعه و حرکت تاریخ و حرکت بشری ناشی از تضاد است، یعنی «تز» و «آنتی‌تزی» وجود دارد که از آنتی‌تز و تز، سنتز به وجود می‌آید. در اسلام نه، سنتز از آنتی‌تز به وجود نمی‌آید، از زوجیت به وجود می‌آید، از زوجیت است، از ملائمت است، از همراهی است که آن رتبه بعدی به وجود می‌آید، نسل بعدی به وجود می‌آید، حرکت بعدی به وجود می‌آید، مرحله بعدی به وجود می‌آید، البته این‌ها احتیاج به بررسی و کار دارد. اینکه من عرض کردم، یک نظریه است، یک نگاه است. خب بنابراین زوجیت، قانون عام عالم آفرینش است. این زوجیت در گیاه هم هست، در حیوان هم هست.»
(بیانات معظم‌له در دیدار با اقشار مختلف بانوان، ۱۴/۱۰/۱۴۰۱)

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر