وحدت و کثرت
یوری لوتمان از زمره اندیشمندان روسی است که در باب «نشانهشناسی فرهنگی» ایدهای مهم و تقریباً مغفول دارد که چارچوبی قابل اعتنا برای تحلیل بسیاری از موضوعات اجتماعی و فرهنگی به دست میدهد. وی در مباحث خود ذیل عنوان «وحدت و کثرت» یکی از مهمترین ویژگیهای معرف فرهنگ را کثرت زبانهای درون آن میداند چراکه اساساً در نگاه وی، فرهنگ نوعی سیستم است که از اجزای متکثری که به وحدت رسیدهاند پدید آمده است. استعاره لوتمان درباره وحدتبخشی فرهنگ به کثرات (به عنوان نمونه تکثر زبانی) بدن انسان است که هم واحد و یکپارچه است و هم متشکل از اندامهایی است که مقوم خود سیستم هستند.
نکته مهم آنکه در میان اجزای متکثر فرهنگ، ناهمگنی وجود دارد و اتفاقاً یوری لوتمان این ناهمگنی را ضروری میداند، چراکه گویی رشد و حیات فرهنگ در گرو آن است، لکن فرهنگ، این تکثر و ناهمگنی را ذیل خود استاندارد میکند و به وحدت میرساند.
عامل وحدتبخش به تکثرات
سؤالی که در اینجا وجود دارد و بحث ما را به اصل موضوع گفتگو نزدیک میکند این است که «چه عنصری میان اجزای مختلف و متکثر یک فرهنگ تعامل ایجاد و مناسبات میان آنها را برقرار میکند؟» به دیگر سخن جامعهای را در نظر بگیرید که از افراد مختلف به عنوان اجزایی متکثر تشکیل شده است که هر کدام از این افراد تفاوتی واضح با دیگری دارند. هرچند سیستم تکثر اجزا را ضرورتاً نیاز دارد، چنانچه بدن یک انسان این تکثر را برای ادامه حیات و رشد محتاج است، اما وحدتبخشی میان تکثرات به گونهای که آنها را به یک جامعه، به یک فرهنگ، به یک سیستم و کل تبدیل کند، چیست؟ چه چیزی میتواند تکثرات زبان را در درون یک فرهنگ، به تعامل و گفتوگوی با یکدیگر برساند؟
نقش مترجم در ایجاد گفتگو
لوتمان برای پاسخ به این سؤال که چگونه فرهنگها تکثر اجزا را به وحدت میرسانند و اختلاف زبانها را حل میکنند به عنصر «مترجم» اشاره میکند. او بر این باور است که «تنش و کاستی محصول عدمتعادل بین زبانهای طرفین گفتوگوست. لازمه رفع موانع بهکارگیری ترجمه متقابل است» و از این طریق تنوعها به حد معقولی حذف شده و کل مجموعه «به قاعده» میشود، لذا نقش مترجمها در هر فرهنگی به شدت مهم و حیاتی است و میتوان از آن به عنوان یک محور رصد در تحلیل نقشهای اجتماعی بهره برد.
وی در توضیح نقش مترجمی میگوید: «کنش تبادل اطلاعات چیزی مثل انتقال منفعلانه پیام از یک بخش حافظه به بخش دیگر نیست؛ پیامی که در نسبت با خودش کافی به نظر برسد. متن همچون جعبهای نیست که معنا در آن پنهان شود و گیرنده بسته را تحویل بگیرد و با گشودن آن، معنا را بدون هیچ جرح و تعدیل و تبدیل و تغییری استخراج کند. در فرهنگ هرگونه انتقال اطلاعاتی همواره یک ترجمه است. ترجمه هم صرفاً محدود به ترجمه تحتاللفظی از یک زبان به زبان دیگر نیست بلکه موقعیتی است که هر متنی را تغییر میدهد و تبدیل میکند تا بتواند امکان ارتباط میان طرفین را برقرار سازد.»
مترجمی در جهان سیاست
اگر در همین نقطه بخواهیم دریچهای به حوزه مباحث اندیشه سیاسی باز کنیم، میتوان برخی از اشخاص را در طول تاریخ یافت که به عنوان مترجم، سعی کردهاند میان اجزای متکثر جامعه، پل ارتباطی ایجاد کنند و اساساً گفتگو را در جامعه زنده نگه دارند تا یک سیستم و مجموعه یا یک جامعه و فرهنگ بتواند با حفظ تکثر و حذف تنوع در حد معقول، زنده بماند و رشد کند.
این دسته افراد عموماً در مرزها و نقطههای میانی میایستند و نقش میانجی را بازی میکنند و با ترجمه سخنان هر یک برای دیگری، امکان ارتباط را فراهم میسازند. در حوزه سیاست قطعاً امام خمینی یکی از همین شخصیتهای مرزی است که توانست گروههای مختلف ایراندوست و اسلامخواه را ذیل یک فرهنگ و سیستم گرد آورد و اتحادی درونی برای مقابله با دشمن بسازد.
شوق ایفای نقش مترجمی
خطیر بودن و حساسیت نقش مترجمی به علاوه اهمیت بالای آن، هوس و شوقی میسازد که افراد بسیاری در آرزوی ایجاد شخصیتی مرزی برای خود، به موضعگیریهای گوناگونی روی میآورند. بخش مهمی از این افراد، به رغم تلاش برای ایفای نقش مترجمی در راستای ایجاد وحدت میان اجزای متکثر یک مجموعه و سیستم، توفیق چندانی به دست نمیآورند و حالتی شبیه از «اینجا مانده و از آنجا رانده» یافته و مانند «چوب دو سر طلا» از سوی همه طرفها تخطئه میشوند. این وضعیت هم نتیجه نداشتن ظرفیت حقیقی برای ایفای نقش مترجمی است، البته ناگفته نماند که همواره طرد شدن از سوی دو طرف و دو جناح، به علت نداشتن ظرفیت مترجمی نیست، بلکه گاه به دلیل حقگویی است که هر دو جریان و جناح باطل آن را برنمیتابند.
در مقام جمعبندی میتوان گفت: با توجه به این چارچوب نظری که تکثرها را به رسمیت شناخته، اما فرهنگ را در مقام قاعدهمندسازی تکثرات و وحدتبخش به آنها میداند، میتوان برای سریان دادن «امر گفتگو» سراغ نقش میانجیگر مترجمی رفت و به احیای آن و لوازمش پرداخت.