امریکا در جایگاه ابرقدرت و قدرت هژمون، از ابزار و امکانات گوناگونی برای سیطره و تحمیل اراده برخوردار بوده و به همین دلیل برای خود جایگاه رهبری واحد جهانی قائل است. برای حفظ آن نیز دست به اقدام حتی جنایتکارانه و ضدبشری هم میزند. اگر در دهههای گذشته ماهیت ضدانسانی سیاست و راهبردهای امریکا در مناسبات با دیگر کشورها و ملتها تا حدودی پنهان و نرم بود، امروز به سادگی میتوان ماهیت ضدبشری و استکباری و رویکردهای امریکا را در نقاط مختلف جهان و حتی در مدل حکمرانی در داخل امریکا و سرکوب مردم و نگاه نژادپرستانه مشاهده کرد. انقلاب اسلامی، سرفصل نوین فرسایش قدرت و جایگاه ایالات متحده در جهان بود که تا امروز فقط شیر بییال و دم و اشکم از آن باقی مانده است.
امریکا سالهاست که در کنار متحدانش از جمله رژیم صهیونیستی گزینه ارعاب نظامیاش در قبال دیگران، توخالی و ناکارآمد شده است و دلیل آن، جنگافروزیهای متعدد و مستمر و هزینههای طاقتفرساست که در نظریههای روابط بینالملل نیز به آن پرداخته میشود. امریکا به تازگی با اینکه نتانیاهو به مترسک ناتوان در حکومت تبدیل شده و با بحرانهای گوناگون روبهرو است، اعلام کرده که با این رژیم به دنبال طراحی حمله نظامی به ایران است که بیشتر به لاف در غربت شباهت دارد. تکلیف اسرائیل در دو دهه گذشته، شکستهای نظامی مکرر در قبال لبنان و غزه بوده و حتی اعتراف مقامات اسرائیل به اینکه بازدارندگی آنها پوسیده است، با تکرار روبهرو است. امریکا هم که قبلاً با عربدههای نظامی از راه دور، نظامهای کشوری را ویران میکرده، دیگر کلاهش پشم ندارد و به همین دلیل به مدیریت جنگهای نیابتی تکیه کرده است و در سالهای اخیر، جنگ ادراکی و روانی و ترکیبی را بهعنوان تکیهگاه اصلی سیاستورزی در جهان قرار داده است. همه توان امریکا در قبال ایران این است که ورشکستهها را در خارج از کشور با ذرهبین، بزرگ کند و در داخل کشور با مجموعه ترکیبی از اراذل، بر رنج مردم از شرایط معیشتی و اقتصادی، موجسواری و در رسانهها بزرگنمایی کند. ظاهراً این راهبرد هم حاصلی قابل ذکر نداشته و در آخرین عربده خود، خط و نشان نظامی در رسانه را هم به بقیه تیترهای آشوبسازی امنیتی و سیاسی و اقتصادی افزوده و امید به فریب و هیاهوی رسانهای دارد که با تدبیر فسادطلبهای داخلی ضریب پیدا میکند.