«همه گزینهها روی میز است» ادبیات منسوخشدهای است که ماههاست دولتمردان کشورهایی نظیر ایالاتمتحده، انگلیس، فرانسه و آلمان از آن استفاده نمیکنند و چنانچه مقامات دستچندم همین کشورها یا همپیمانان غرب در منطقه از آن استفاده کنند، بخش عظیمی از تحلیلگران و متخصصان حوزه دفاعی-امنیتی با انبوهی از استدلالها بهکارگیری چنین گزارهای را از بیخوبن رد میکنند و نسبت به عواقب غیرقابل جبران آن هشدار میدهند.
بیشترین دولتی که ایران را تهدید به حمله نظامی و دائماً از عبارت تکراری و کلیشهای «همه گزینهها روی میز است» استفاده کرد، دولت باراک اوباما بود؛ شخصی که با بهکارگیری همین ادبیات، جریان غربزده در داخل کشور را برای ایجاد هراس و نگرانی جامعه ایرانی تجهیز کرد و خوراک تبلیغاتی رسانههای وابسته به این جریان را تا ماههای مدید فراهم ساخت.
اگر چه دونالد ترامپ بعد از اوباما نیز در ماههای نخست ریاست جمهوری خود با این تلقی که میتواند با تکرار این ادعا که چنانچه ایران به خواستههای امریکا تن ندهد، به کارگیری گزینه نظامی به ایران قطعی است، همان بهرهبرداری سیاسی- اجتماعی دولت باراک اوباما را صورت داد، اما با گذشت ایام به او و همفکرانش اثبات شد که به کارگیری چنین ادبیاتی لوث و به نوعی خودزنی بینالمللی به شمار میآید چراکه بعد از گذشت این همه سال که دولتمردان امریکا برای جمهوری اسلامی ایران خط و نشان نظامی کشیدهاند و دمدستیترین اقدام نظامی را نیز صورت ندادهاند، وجاهت و وزانت بینالمللی این کشور دستمایه طنز و تمسخر قرار گرفته است. با یک بررسی ساده میتوان دریافت رئیسجمهور فعلی امریکا و سایر مقامات رسمی این کشور (در مقایسه با دولتمردان سابق و اسبق) به ندرت از چنین ادبیاتی استفاده میکنند چراکه هزینههای بینالمللی این نوع لفاظی بیشتر از آوردههای آن است، به ویژه آنکه جامعه ایرانی بنا به دلایل متعدد چنین مسئلهای را غیرقابل اجرا میداند که مهمترین آن سطح اقتدار و توانمندیای است که در سطوح عالی نظامی و امنیتی کشور به آن باور دارند.
بازتولید ادبیات منسوخشده غرب در داخل
حال که کشورهای غربی به این نتیجه رسیدهاند که حمله نظامی به ایران غیرممکن است و استفاده روانی از ادبیات «همه گزینهها روی میز است» نه تنها آوردهای برای آنها ندارد بلکه منجر به تمسخر جامعه جهانی نیز شده است، جماعتی در داخل کشور تلاش میکنند ادبیات منسوخشده غرب را به دلایلی که در ادامه خواهیم پرداخت، بازتولید کنند. به عنوان نمونه روزنامه آرمان، در گزارشی با عنوان «برجام احیا نشود پلن B را اجرا میکنند»، مینویسد: «آنچه در صحنه عمل میبینیم، تنگتر شدن حلقه محاصره و اثرگذاری بیشتر تحریمهای حداکثری در دوران بایدن بر تهران است... فقدان همکاری نظام بینالملل با ایران و محاصره منطقهای تهران کاملتر شده است. امریکاییها تلاش کردهاند افکار عمومی را به این جهت سوق دهند که امریکا همه فعالیتهای خود را به انجام رسانده است که تهران پای میز مذاکره بازگردد و با تمام وجود خواهان آن بوده است که مذاکرات مثبت پیش رود. اکنون اگر ایران پای میز مذاکره حاضر شود و برجام را نپذیرد، افکار عمومی را در جهت اعمال فشار بیشتر و رفتن به موقعیت پلن B آماده ساخته است.»
این روزنامه در ادامه مینویسد: «از این سو امریکا با موضعگیری مکنزی، شخص سوم قدرت نظامی در ایالات متحده امریکا برای اجرای حرکت نظامی علیه ایران هشدار میدهد و اینها همگی نشاندهنده وضعیت مبهم در باب مذاکرات است... رویکرد امریکاییها بر آن است که ایرانی که گفته نه جنگ و نه مذاکره را اکنون به مذاکره بازمیگرداند و اگر مذاکره آنگونه که میخواهد به انجام نرسد و ایران تعهداتی را در این زمینه نپذیرد، به راحتی آن را به سمت جنگ سوق دهد.
علی خرم یکی از عناصر جریان غربزده نیز در گفتگو با روزنامههای زنجیرهای به صورت تلویحی نظام را از حمله نظامی و اهرمهای نامرئی غرب میترساند و عنوان میکند: «ایران دارای اهرمهایی است ولی جامعه جهانی نیز اهرمهایی دارد که میتواند ایران را زمینگیر نماید. پس عقل سلیم توصیه مینماید، متعادل و حرفهای عمل نماییم.»
صادق زیباکلام نیز در آخرین افاضات خود میگوید: «تندروهای ایران معتقد هستند عربستان سعودی، کویت، اماراتمتحدهعربی و قطر که کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیجفارس هستند بسیار آسیبپذیر هستند و موشکهای ایران میتواند خسارتهای عمدهای به متحدان امریکا در منطقه وارد سازد. این البته یک روی سکه است و روی دیگر سکه آن است که درست است که ما میتوانیم با شلیک موشکهای حزبالله در سوریه یا به کمک حشدالشعبی در عراق، در میان متحدان خودمان لطمات و ضرباتی را به اسرائیلیها، امریکاییها و متحدانشان وارد سازیم، اما واقعیت تلخ آن است که آنگاه نوبت به امریکا و اسرائیل خواهد رسید. صد البته امریکاییها به هیچ وجه سودای تغییر در ایران را ندارند، اما ضرباتی بر ساختارهای صنعتی و ارتباطاتی میتوانند وارد سازند، به گونهای است که میتوانند ایران را سالها در حقیقت به عقب رانده و همین پیشرفت مختصری را هم که صورت میگیرد در حقیقت نیست و نابود سازند.»
اگر چه جای تعجب ندارد که یک طیف سیاسی آمال و آرمانهای نظام سلطه را در داخل فریاد بزند و در آستانه مذاکرات ایران و ۱+۴ فشار را بر تیم هستهای افزایش دهد، اما باید گفت در خوشبینانهترین حالت طرح چنین مباحثی در داخل به علت احساس خودکوچکپنداری و حقارتی است که این طیف در مواجهه با غرب همیشه با آن درگیر بودهاند و باعث شده است هر زمانی که وابستگان به این جریان بر کرسی ریاست تکیه میزنند، از ترس حمله نظامی بر سر بدیهیترین منافع ملی نیز وارد مذاکره با غرب شوند. زمانی میتوان به احساس خودحقیرپنداری جریان غربزده بهتر پی برد که برخی از گزارشهای رسانههای مشهور غربی یا تحلیل صاحبنظران آنها را مرور کنیم. به عنوان نمونه معاریو، روزنامه شناختهشده صهیونیستی در گزارشی که اخیراً منتشر کرده است، مینویسد: «ایهود اولمرت، نخست وزیر سابق اسرائیل روز شنبه گفت که اسرائیل هرگز به تأسیسات هستهای ایران حمله نخواهد کرد... ما از ۱۰سال پیش به این نتیجه رسیدهایم که تخصیص بودجه و آمادهسازی ارتش برای حمله به تأسیسات هستهای ایران، تنها هدر دادن میلیاردها دلار است.»
سه هدف جریان غربزده
در روزگاری که ایالات متحده امریکا و بسیاری از مقامات کشورهای غربی دریافتهاند صحبت از حمله نظامی به تمامیت ارضی ایران بیشتر به یک طنز تلخ شبیه است، جماعتی در داخل کشور تلاش میکنند ادبیات گذشته مقامات دولتهای گذشته امریکا را بازتولید کنند، آنها از یکسو تلاش میکنند فضای روانی حاکم بر جامعه را ملتهب جلوه دهند و تیم مذاکرهکننده کشورمان را تحت فشار قرار دهند و از سوی دیگر به مقامات ارشد کشورهای غربی یادآوری کنند که ادبیات سابق را باید احیا کنند تا توأمان افکار عمومی- دستگاه دیپلماسی را در منگنه قرار دهد و زمینه توافق به هر قیمتی را فراهم کنند.