دوخواهر جوان پس از فارغ التحصيلي از دانشگاه همراه خواهر كوچكترشان دست به سرقتهاي سريالي از بوتيكهاي زنانه ميزدند. متهمان پس از دستگيري مدعي شدند كه پس از پايان دانشگاه كاري پيدا نكردهاند و هميشه در حسرت پوشيدن لباس و كفش نو بودهاند و به همين دليل دست به سرقت ميزدند و بعضي از لباسهاي سرقتي را هم به كارتنخوابها ميدادند!
به گزارش جوان، چندي قبل به مأموران پليس تهران خبر رسيد سهدختر جوان به مغازه لباس فروشي در يكي از خيابان مركزي رفته و پس از سرقت تعدادي لباس از آنجا گريختهاند. صاحب مغازه كه مرد جواني بود به مأموران پليس گفت: چند سالي است كه مغازه لباس فروشي زنانه دارم. مشتريان زيادي دارم و هر روز هم تعداد زيادي لباس ميفروشم به همين خاطر هميشه شاگردم خريد و فروشهايم را در دفتر ثبت ميكند و آخر شب هم حساب و كتابهايمان را انجام ميدهيم . شب قبل پس از بررسي خريد و فروشها متوجه شدم دو دست لباس گرانقيمت داخل بوتيك نيست.
دوباره با شاگردم حساب و كتابهايمان را بررسي كرديم كه متوجه شديم دو دست لباس در دفتر ثبت نشده و پول آن هم دريافت نشدهاست كه احتمال داديم دو دست لباس سرقت شده است. به همين خاطر دوربينهاي مداربسته را بررسي كرديم. دوربينها در ساعتي كه تعداد زيادي مشتري زن داخل مغازهام بودند و سرم خيلي شلوغ بود نشان داد سه دختر جوان وارد مغازهام شدند و به بهانه خريد تعداد زيادي لباس همراه خود به رختكن مغازه بردند، اما در نهايت بدون خريد از مغازهام بيرون رفتند كه در بررسيهاي بعدي متوجه شدم آن دو دست لباس گمشده را هم آنها به رختكن بردند، اما تحويل ندادند و سرقت كردند.
سرقت مشابه
با شكايت مرد جوان پرونده به دستور بازپرس دادسراي ويژه سرقت در اختيار تيمي از كارآگاهان پليسآگاهي قرار گرفت.
همزمان با ادامه تحقيقات براي شناسايي سارقان شكايتهاي مشابهاي به مأموران پليس رسيد كه حكايت از آن داشت سه سارق از تعدادي بوتيك لباس فروشي سرقت كردهاند.
بررسيها نشان ميداد معمولاً دو نفر از سارقان، صاحب مغازه را سرگرم ميكنند و نفر سوم هم در شلوغي مغازه دست به سرقت ميزند. بدين ترتيب بررسيهاي مأموران ادامه داشت تا اينكه چند روز قبل مرد ساعت فروشي با اداره پليس تماس گرفت و گفت سه دختر جوان پس از سرقت از مغازهاش در حال فرار هستند. با اعلام اين خبر بلافاصله تيمي از مأموران راهي محل شدند و در تعقيب و گريزي كوتاه يكي از سارقان را بازداشت و به اداره پليس منتقل كردند.
صاحب ساعت فروشي گفت: دقايقي قبل سه زن جوان وارد مغازهام شدند و مدعي بودند كه قصد خريد ساعت دارند. آنها در چند دقيقهاي كه داخل مغازهام بودند تعداد زيادي ساعت از داخل ويترين برداشتند و به دست كردند و در آخر هم بدون خريد از مغازهام بيرون رفتند كه متوجه شدم يكي از ساعتهاي گرانقيمتم داخل ويترين نيست. به سرعت به داخل خيابان رفتم و آنها را صدا زدم، اما آنها فرار كردند و در حين فرار هم ساعت سرقتي از جيب يكي از آنها بيرون افتاد كه بلافاصله موضوع را به اداره پليس خبر دادم و مأموران هم يكي از آنها را دستگير كردند.
خواهران سارق
متهم پس از انتقال به اداره پليس ابتدا منكر سرقت شد، اما وقتي با دلايل و مدارك روبهرو شد به سرقتهاي سريالي با همدستي دو خواهرش اعتراف كرد. وي گفت: من و خواهرم تحصيلكرده هستيم و مدتي قبل فارغ التحصيل شدم، اما كاري پيدا نكردم و به همين دليل نقشه سرقت از مغازههاي لباس فروشي را طراحي و اجرا كردم كه در آخرين سرقت از مغازه ساعت فروشي به دام افتادم.
با اعتراف متهم، مأموران پليس دو خواهر ديگر او را هم بازداشت كردند. سه متهم پس از اعتراف به جرم خود به دستور بازپرس دادسراي ويژه سرقت براي تحقيقات بيشتر در اختيار كارآگاهان پليسآگاهي قرار گرفتند.
گفتوگو با يكي از سارقان
شما گفته بودي فارغ التحصيل دانشگاه هستي، چه شد كه تصميم گرفتي با خواهرانت سرقت كني؟
وقتي بيكار باشي و پولي نداشته باشي براي خودت، خواهرت و مادرت لباس و كفش بخري و هميشه در حسرت لباس و كفش نو باشي فكر ديگري به ذهنت نميرسد.
پدرشما چه كاره است؟
پدرم فوت كرده است. البته زماني هم كه زنده بود وضع مالي خوبي نداشت. چون زماني كه با مادرم ازدواج كرد همه خانوادهاش مخالفت بودند و او را طرد كردند و به همين خاطر هميشه با مشكل مالي روبهرو بود، اما سعي كرد ما ادامه تحصيل بدهيم تا اينكه من در تهران قبول شدم و براي ادامه تحصيل به تهران آمدم .
چه شد كه خواهرانت را وارد سرقت كردي؟
مدتي قبل هم خواهر ديگرم دانشگاه قبول شد و به تهران آمد كه مادرم هم همراه خواهر كوچكم به تهران آمدند و چهار نفري براي زندگي خانهاي اجاره كرديم. تمام بستگانمان وضع مالي خوبي داشتند و در مهمانيها هم لباسهاي مارك دار و گرانقيمت ميپوشيدند، اما ما نداشتيم. من فارغالتحصيل شدم اما كاري پيدا نكردم كه همراه خواهرانم تصميم به سرقت گرفتيم تا حسرت پوشيدن لباس را نداشته باشيم.
درباره سرقتها توضيح بده.
من زير مانتو كيسه بزرگي ميپوشيدم و سه نفري به داخل مغازه ميرفتيم. معمولاً من مدلهاي مختلفي را از صاحب مغازه ميگرفتم و تست ميكردم و خواهرانم هم سر صاحب مغازه را گرم ميكردند و من هم در فرصت مناسب دو يا سه عدد لباس را داخل كيسهام ميگذاشتم و بعد به بهانه حرف زدن با تلفن از مغازه بيرون ميآمدم و دو خواهرم نيز دقايقي بعد بيرون ميآمدند.
شيوه كيسه از كجا به ذهنت رسيد؟
مدتي قبل در كليپ كوتاهي ديدم كه زني كيسهاي زير لباسش دارد و وسايل سرقتي را داخل آن ميگذارد.
لباسهاي سرقتي را ميفروختيد؟
نه ميپوشيديم و بعضي از لباسها و كيف و كفشهاي سرقتي را هم به كارتن خوابها ميداديم.
چرا ؟
نميخواستم آنها و خانوادههايشان در حسرت لباس نو باشند.