سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: در همان دقایق نخست، فیلم برای مخاطب تمام میشود، چون پایانش قابل حدس است! فرنوش صمدی در ساخت فیلم اولش آنچنان درگیر حاشیههای انتهایی شده که نتوانسته مسیر داستان را هدفمند جلو ببرد، به طوری که انگار جوزده و غافلگیر سکانس پایانیاش بوده است. به همین دلیل آنچه در فیلم روایت میشود به شدت الکن و منسوخ است.
فیلمساز سعی کرده از لحن فیلم استفاده جنسیتی کند و نشانههایی که در فیلم به کار گرفته شده و البته جواب هم نمیدهد، خاستگاه فرنوش صمدی در نشان دادن ضعف زن بودن است، اما نوع لحن و طرز روایت، خطفرضی را نه تنها زنانه نکرده بلکه برآیند و شکلگیری فیلمنامه به شدت ضدزن است.
فیلمساز نشانههایی به فیلمش از سر اجبار یا شعار تزریق کرده که کارکرد دراماتیکی در پیشروی قصه ندارد و حتی نمیتواند کمکی به کاراکتر زنش بکند. در شرایط کنونی ما با اثری مواجهیم که زن فیلم به شدت حقهباز است، هیچ معصومیتی ندارد و ظلمی به او از جانب شوهر یا قاضی که بخواهد زن را مظلوم نشان دهد یا او را بیپناه کند، وارد نیست. اگر فیلمساز قصد داشته اثری زنانه بسازد، کاملاً مسیر را اشتباه پیموده است.
اتفاقی که برای کودک میافتد، به شدت بحران پیشپاافتادهای است چراکه از همان سکانس عروسی وقتی کودک شعر میخواند و در سکانس بعد بخاری در تصویر خودنمایی میکند، یعنی قرار است بلایی بر سر کودک بیاید. سارا در حالی که یکی دو روز است دخترش فوت کرده به فکر حقه است؛ اینکه چگونه به حامد دروغ بگوید و چگونه تصویرسازی کند که اساساً شکل تصویرسازی او هم آنچنان دوام نمیآورد که میتوانست همین تصویرسازی سمت و سوی فیلم را تغییر دهد یا فیلم از خنثی بودن خلاص شود، اما فیلمساز ترجیح میدهد زنِ فیلم در کلانتری از شوهرش کتک بخورد (با شلختهترین میزانسن) که همان معنای زنستیزی باشد که نیست یا در دادگاه قاضی قانون را به سارا توضیح میدهد، اما سکوت و نگاه او به قاضی معنای رضایتنداشتنش از عدالت در حقوق مادران و زنان محسوب میشود که باز جواب نداده است. به اول فیلم برگردیم، حامد به دلیل بیماری کودک و مأموریتش از رفتن به عروسی صرف نظر میکند، در همین رابطه هم دوباره فیلمساز ادعا دارد سارا تحت تصمیمگیریهای شوهرش قرار میگیرد.
فیلم آنقدر در سطح حرکت میکند که فیلمساز چند تیکه یا لغز را مثلاً در رابطه با رانندگی سارا در دهان حامد میگذارد. باز به عقبتر برگردیم. سارا در آن مدرسه چه وظیفهای دارد که تا آخر به آنجا برنمیگردد و حرفی هم از آن زده نمیشود؟ آن دختر چرا باید به سارا اعتماد کند و ماجرای حاملگیاش را به او بگوید؟ سارا کسی است که به شوهرش دروغ میگوید، صحنهسازی میکند و از حقیقت در میرود.
نگاه فیلم خطفرضی به جشنوارههای خارجی و تقدیر و تشکرهاست، برای همین در فیلم سیاهی و خودکشی و بارداری در سن دبیرستان گنجانده شده و به همین جهت فیلم نکتهای قابل توجه ندارد. اینکه حامد چرا شکایت و به سادگی از آن صرف نظر میکند، معلوم نیست.
خطفرضی به سینما ربطی ندارد، یک شعار است برای دیده شدن در آن طرف مرزها و اجرا به شدت تلهفیلمی است. آن شکل از عروسی نگاه شبهروشنفکری است که اساساً جواب نداده است. فضا و موقعیتها تکراری است که فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» بهترین نمونهاش محسوب میشود. سحر دولتشاهی به هیچ وجه نتوانسته در نقش فرو رود و ابعاد مادر بودن را بپذیرد، برای همین سارا در متن و اجرا مشکل اساسی دارد، همچنین پژمان جمشیدی از حامد و اتفاقی که برایش رخ میدهد فرسنگها فاصله دارد، حتی گریهاش به شدت تصنعی است.