شهدای ترور
خاطراتی از سرداران شهید حسین سلامی، محمد باقری و غلامعلی رشید در گفت‌و‌گو با همرزم‌شان
شهید شادمانی از دوستان نزدیک و از همرزمان بنده در دفاع‌مقدس با شهید غلامعلی رشید با هم کار می‌کردند، خیلی وقت‌ها که پیش شهید شادمانی می‌رفتم، شهید غلامعلی رشید را هم ملاقات می‌کردم. یک جمله‌ای شهید رشید در مورد شهید شادمانی گفته بود که اگر شادمانی نبود، کار من لنگ می‌ماند. اینقدر که این دو نفر با هم جور بودند
گفت‌وگوی «جوان» با همسرشهید هادی عباسی از شهدای حمله رژیم صهیونیستی به سازمان بسیج مستضعفین
من و آقا مهدی اسفند ۱۴۰۲ با هم ازدواج کردیم و در ۲۶ آبان ۱۴۰۳ خدا به ما دختری به نام هاناخانم هدیه داد. هانا واقعاً عشق بابایش بود و شهید خیلی دخترمان را دوست داشت. زمانی که من برای زایمانم از اتاق عمل خارج شدم، برق شادی را در چشمانش دیدم. ایشان خیلی خانواده دوست بودند
گفت‌وگوی «جوان» با مادر سرگرد شهید محمدعلی علیزاده از شهدای حمله رژیم صهیونیستی به سازمان بسیج مستضعفین
محمدعلی پشت سر آقای رئیسی نماز خوانده و عکس انداخته بود. پسرم آنقدر بچه بی‌ادعایی بود که وقتی شهادت آقای رئیسی را از رسانه‌ها پخش کردند، در کنار من روی مبل نشسته بود. با حالت تأسف گفت تابستان قبل ایشان به موکب مدافعان حرم آمده بودند و با هم عکس انداختیم. گفتم پس چرا عکس‌هایت را به ما نشان ندادی! گفت هنوز به دست خودم نرسیده است
گفت‌و‌گوی «جوان» به مناسبت هفته فراجا با همسر سردار شهید علیرضا لطفی جانشین سازمان اطلاعات فراجا که در حملات رژیم صهیونیستی به شهادت رسید
فوت دخترمان در سال گذشته یکی از سخت‌ترین امتحان‌هایی بود که در زندگی‌مان اتفاق افتاد. واقعاً داغ بزرگی بود. من خیلی ناراحت بودم، اما شهید لطفی همیشه با آرامش می‌گفت: «خدا وقتی بخواهد پدر‌و‌مادر را امتحان کند، سخت‌ترین امتحانش را با فرزندان‌شان می‌گیرد.» او هیچ وقت از این موضوع عصبانی یا گلایه‌مند نشد. می‌گفت: «فرزند امانتی از طرف خداست. همان خدایی که به ما داده، زمان گرفتنش را هم خودش تعیین می‌کند، نه ما» همیشه تأکید داشت نباید در برابر خواست خدا، چون و چرا کنیم، چون خدا بهتر از ما مصلحت را می‌داند
نکاتی از زندگی ۵ شهید خرم‌آباد در جنگ با اسرائیل
پادگان موشکی امام علی (ع) در جنگ تحمیلی امریکا و اسرائیل علیه کشورمان، شهدای بسیاری تقدیم کرد
گفت‌وگوی «جوان» با خواهر شهید سیدحسین موسوی از شهدای تجاوز رژیم صهیونیستی و امریکا به ایران
شهیدان رضا دریکوند، علیرضا سبزی‌پور و امیرحسین حسن‌پور از دوستان و همرزمان برادرم بودند که در این جنگ به شهادت رسیدند. در آن روز‌ها برادرم ما را به گلزار شهدای خرم‌آباد می‌برد و مزار دوستانش را نشان‌مان می‌داد. همزمان اگر خاطره‌ای از شهیدی داشت، برایمان تعریف می‌کرد. با شهید سبزی‌پور به کربلا رفته بودند
گفت‌وگوی «جوان» با همسر سردار شهید دکتر میثم رضوان‌پور از شهدای حمله رژیم صهیونیستی به سازمان بسیج مستضعفین
آقا میثم هیئت خادمی شهدا را از اردیبهشت ۱۳۹۰ تأسیس کرد. خیلی جالب بود که گفته بود تمامی خادمان و افراد این هیئت پشت لباس‌هایشان حک کنند «ما عاشق مبارزه با صهیونیسم هستیم.» در صورتی که هیئت‌های دیگر فقط در فکر عزاداری بودند، آقا میثم دیدگاه بصیرتی داشت و می‌خواست بگوید عاشورای امروز یعنی مبارزه با صهیونیسم
گفت‌و‌گو با پدر شهید سامان اسماعیل خاجانی از شهدای فراجا که در حملات اخیر رژیم صهیونیستی به شهادت رسید 
یادم است وقتی با هم تلویزیون نگاه می‌کردیم، همسرم از دیدن جنایت‌های اسرائیل و امریکا گریه می‌کرد، اما سامان نمی‌خواست این صحنه‌ها را ببیند. می‌گفت من دلش را ندارم. اینها ضعیف‌کش‌اند و اسرائیل را همیشه بزدل و ترسو می‌دانست
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده سرباز شهید محسن نهضت‌شهریاری که در حملات اخیر رژیم صهیونیستی به شهادت رسید
در مکه بودیم که جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی شروع شد و خبر‌ها یکی پس از دیگری می‌رسید. همانجا به خانمی گفتم: ناراحتم که بچه‌هایم کنارم نیستند، اما من، شوهرم و فرزندانم فدای رهبر عزیز انقلاب، آقای خامنه‌ای هستیم. او تعجب کرد و گفت:چرا چنین حرفی می‌زنی؟ گفتم: چرا نزنم؟ بودن یا نبودن من تأثیری در کشور ندارد، اما سایه رهبری اگر روی سر مردم باشد، دل‌ها امیدوار می‌ماند. خوب یادم است، پس از شهادت پسرم، همان خانم سراغم آمد و گفت: حالا پشیمان نیستی که آن روز آن حرف را زدی؟ گفتم؛ نه، اصلاً. دلتنگ او می‌شوم، اما هیچ‌وقت از اینکه فرزندم را در راه اهل بیت (ع) و برای سیدعلی داده‌ام، پشیمان نیستم 
گفت‌وگوی «جوان» با مادر سرباز شهید یاسین طالشی از شهدای حمله تروریستی اسرائیل و امریکا به ایران
دخترم اسرا از دوری برادرش خیلی بی‌قراری می‌کند. دخترم هر شب بی‌قرار برادرش می‌شود. نوازشش می‌کنم و خاطرات یاسین را برایش می‌گویم تا آرام شود. یک ماه قبل از اینکه یاسین به دوره آموزشی سربازی برود دخترم گریه‌هایش را شروع کرده بود. خیلی وابسته به برادرش بود