جوان آنلاین: اگر یک نفر را بخواهیم به عنوان چهره جنگ اخیر معرفی کنیم، حتماً این فرد کسی جز رهبر معظم انقلاب اسلامی نیست که نه تنها به عنوان فرمانده کل قوا بلکه به عنوان رهبر و مرجع تقلید بزرگ ایران همه چشمها به ایشان بود تا چگونه با فرامین خود سرنوشت جنگ را رقم میزنند، اما این بار نشان دادند، حتی با حضور در مراسم عزاداری امامخمینی و گفتن از ایران بخوان نیز میتوانند، غوغایی به پا کنند. در گفتوگوی «جوان»، با محسن ردادی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نقش رهبر انقلاب در جنگ اخیر بیشتر مورد بررسی قرار گرفته است.
از ابتدای این جنگ رهبر معظم انقلاب چه سلوکی را پی گرفتند و چه تأثیری بر جامعه داشتند؟
تأثیری که رهبر معظم انقلاب در این جنگ داشتند فراتر از تصور صهیونیستها و امریکاییها بود. همانطور که آنها نقش امام خمینی را در زمان انقلاب اسلامی دست کم گرفته بودند، نقش رهبر انقلاب را هم دست کم گرفتند و همانطور که پیش از این نیز گفته شده، ایشان مانند ستون خیمه هستند و حضور ایشان موجب میشود نظم تمام بخشهای دولتی، نظامی و ... برقرار بماند حتی اگر آسیبهای جدی کشور به واسطه از دست دادن شهدا و فرماندهان بخورد ولی تا زمانی که این ستون خیمه پابرجاست به سرعت جایگزین میشوند و این ایرادها ترمیم میشوند.
یعنی دشمنان تصور میکردند رهبر انقلاب چنین نقش محوری را در زمان جنگ نخواهند داشت؟
به نظر میرسد آنها این نقش را دست کم گرفته بودند یعنی تصور میکردند، اگر فرماندهان اصلی را بزنند در این صورت دست رهبر معظم انقلاب نیز خالی خواهد شد و در این شرایط شاید ایشان هم نتواند کاری انجام دهد. به هرحال ضربه، ضربه سنگینی بود و طبیعتاً هرکشور دیگری اگر بود از پا به در میآمد ولی دلیل اینکه ایران از پا در نیامد و حتی از وضعیت تدافعی به حالت تهاجمی تغییر وضعیت داد، حضور رهبر انقلاب بود و رابطه بسیار خاصی که بین مردم و رهبر به معنای ولی خدا برقرار هست، موجب میشود، قدرت زیادی داشته باشیم تا بتوانیم بر خیلی از مشکلات و چالشها غلبه کنیم. البته نکتهای که اینجا وجود دارد، این است که الان دشمنان از اهمیت و ضرورت حیاتی رهبری انقلاب اسلامی آگاه شدند یعنی میدانستند مهم است ولی الان متوجه شدند، چه نقش اساسی دارد در برآب کردن توطئههای آنها و این ضرورت محافظت از جان رهبر انقلاب را بیشتر میکند که خدا را شکر این اتفاق دارد میافتد و تدابیری که اندیشیده شده نشان میدهد، مسئولان و افرادی که محافظت از ایشان را برعهده دارند متوجه هستند و دارند تدابیر را در نظر میگیرند.
نکته مهم دیگر این است که این مسئله قائم به شخص نیست و مطلبی که آنها شاید هنوز هم در نیافته باشند این است که رهبری و امامت در نظام جمهوری اسلامی ایران یک نهاد است که موجب میشود، مردم انسجام ملی پیدا کنند. همین عدم درک در زمان رحلت امامخمینی (ره) هم موجب شده بود، آنها تصور کنند بعد از رحلت ایشان اساس نظام فرو میپاشد، ولی، چون نهاد بود و نه شخص دیدیم که خیلی مستحکمتر و حتی پابرجاتر از قبل هم نهاد جمهوری اسلامی باقیماند و به همین دلیل نهاد بودن است که حتی با حذف افراد نیز آسیبی نخواهد دید و این همان موضوعی است که دشمنان انقلاب از آن درس نگرفته و از آن غافل هستند.
اگر بخواهیم روز به روز جنگ را جلو برویم غیر از اینکه برخی از فرماندهان ما شهید شدند و رهبری به سرعت جایگزینان این شهدا را معرفی کردند، اتفاق بعد چه بود؟
یک نقش رهبر معظم انقلاب فرماندهی کل قواست که در جایگزینی فرماندهان خود را نشان داد ولی غیر از این موضوع یک بحث شناختی وجود دارد و شاید کارکرد اصلی رهبر معظم انقلاب، غیر از فرماندهی کل قوا همین بحث رهبری یعنی توصیف میدان، دادن بصیرت و بینشی است که از امور شکل میگیرد. بیانیه رهبر معظم این کارکرد را داشت که اولاً توصیف خوبی از میدان داد و در این خصوص میتوان مقایسهای انجام داد با نقشی که امامخمینی داشتند که ایشان هم وقتی صدام به ایران حمله کردند و همه دستپاچه شده بودند با پیامی که آن روز صادر کردند آرامش دادند و با این تمثیل که یک دیوانهای آمده و یک سنگی زده و رفته است، نشان دادند غلبه بر این دشمن کار دشواری نیست. قدم اول این است که ملت متوجه باشد میشود مقابله کرد که رهبر انقلاب همین کارکرد را با این ادبیات که پاسخ پشیمان کنندهای میدهیم، انجام دادند و اینکه بیان کردند غلطی که کردند، موجب نابود این رژیم میشود به مردم و فرماندهان دل و جرئت داد، این موضوع چیزی نیست که جامعه ایرانی از پس آن برنیاید و نتواند آن را حلوفصل کند. توصیفی که از وضعیت نشان دادند، کاملاً به مردم آرامش داد. بعد هم مطالبی که در بیانیههای بعدی فرمودند به نوعی نقش راه بود که این جنگ چطور میتواند ادامه پیدا کند. مهمترین کارکردی که این بیانیه داشت ایجاد انسجام بود و خودش به خودی خود یک گفتمان واحدی را بین مردم منتشر کرد که همه به آن ملتزم شدند و برای کسی دیگر جای تردید باقی نماند که باید با این دشمن جنگید. این خودش خیلی هنر است. بالاخره اختلاف نظر بین مردم، گروههای سیاسی، افراد، شخصیتها و دستهها فراوان است و برهمین اساس خیلی دشوار است، شما بتوانی بیانیهای صادر کنی که تمام افراد و سلیقههای گوناگون را با خودت هم جهت کنی و همه را به یک سمت هدایت کنی. اگر بپذیریم که یکی از مهمترین عواملی که موجب پیروزی ما بر رژیم صهیونیستی شد آن اتحاد و همدلی بود که نقش مهم در ایجاد این همدلی را باید آن بیانیه و رهبری انقلاب اسلامی تلقی کرد.
آمدیم جلوتر و جنگ ادامه داشت، برخی نظامیان شناخته شده اکنون مدعی هستند حتی رهبر معظم انقلاب مدیریت جنگ را نیز به نحوی در این زمان بهدست داشتند، نقش فرماندهی کل قوا در زمان جنگ چگونه است؟
نباید تصور کرد، فرماندهی کل قوا کسی است که مینشیند و مثلاً نقشههای نظامی میکشد یا تاکتیکها را بیان میکند این یک کار تخصصی است که در این جنگ و جنگهای قبلی، متخصصین نظامی آن را تهیه و اجرا میکردند و موضوع تخصصی است که فرمانده کل قوا در این حیطه دخالت نمیکند، اما چیزی که اهمیت دارد و نقش امامخمینی به عنوان فرماندهی کل قوا و رهبر معظم انقلاب الان آن را برعهده دارند و قوای نظامی را هدایت میکنند این است که بتوانند در بزنگاهها تصمیمات جسورانه بگیرند. از لحاظ فنی یکسری از امکانات وجود دارد که فرماندهان نظامی میگویند ما اینها را داریم ولی انجام این گزینهها نیاز به یک مسئولیتپذیری دارد بالاخره یک ریسکها و اقداماتی دارد که جسارت و شجاعت مخصوص خودش را میخواهد تا اتفاق بیفتد و کاری که رهبر انقلاب انجام دادند که نقش اساسی را داشت در هدایت جنگ همین تصمیمگیریهای دشواری بود که فرماندهان عادی نظامی قاعدتاً چنان توانی نداشتند که این تصمیمات را بگیرند و یک فرد شجاعی لازم بود که بیاید و بدون ترس این تصمیم را بگیرد و اینجا بود که فرمانده کلقوا به خوبی درخشیدند و تصمیمات را تأیید کردند و از اینکه این تصمیمات گرفته شود، حمایت کردند. البته باید این را هم نظر گرفت که عمده پیروزی نظامی در اتاق جنگ و لحظه جنگ رقم نمیخورد و اگر پیروزی اتفاق افتاد باید برگردیم به این ۲۰ سال و ۳۰ سال اخیر که رهبر معظم انقلاب هدایت، حمایت و تأیید کردند، مثلاً ما به سمت ساخت موشک نقطهزن برویم یا به سمت ساخت پهپاد برویم و این تصمیمات، تصمیمات بسیار استراتژیکی بود، قاعدتاً یک فرمانده نظامی به تنهایی نمیتوانست این تصمیم را بگیرد بلکه این هدایت و رهبری بود که به این تصمیمات درست منجر شد و زمان جنگ لحظه به ثمر رسیدن آن رهبری و تصمیماتی است که از قبل گرفته شده و شاید بتوان گفت بیشترین اثر را فرماندهی مقام معظم رهبری پیش از آغاز جنگ داشتند و البته در دوره جنگ نیز با این تعبیر که تصمیمات سخت و دشوار را خود ایشان میگرفتند خیلی مهم بود. همه اذعان دارند که اگر ایران روز اول کوتاه میآمد و چنین واکنش سنگینی را نشان نمیداد بعد از سه، چهار روز ورق برنمیگشت و کار دشوار میشد ولی رهبر معظم انقلاب با آن جسارتی که داشتند در همان روز اول چنین دستوراتی را دادند و به پشتوانه ایشان آن موشکها شلیک شدند که این اتفاقات و پیروزیها در اثر آن رقم خورد.
اینکه رهبر انقلاب به یکباره در شب عاشورا وارد مراسم عزاداری در حسینیه امام خمینی (ره) میشوند، در حالی که فضا عادی نشده بود، چه لزوم و تأثیری داشت و نشان دهنده چه صفاتی در رهبر معظم انقلاب است؟
همانطور که در ابتدا گفتم نقش ایشان بسیار حیاتی و فراتر از محاسبات دشمن است و دشمن نیز بعد از مدتی متوجه خطای محاساباتی شد و قاعدتاً درپی آسیب رساندن و حذف این شخصیت است تا بتواند نقشه خود را ادامه دهد و الان متوجه شد، آن سد اصلی امامی است که در کنار امت قرار گرفته و میتواند تمام این نقشهها را هرچقدر هم پیچیده و دشوار باشد ناکارآمد کند.
یسرائیل کاتس گفته بود که اگر ما دسترسی پیدا میکردیم حتماً رهبر انقلاب را نیز ترور میکردیم، یعنی آنها شاید اطلاع نداشتند، ولی بعید میدانم آنها درکی از این نداشته باشند که برای شکست ایران اول از همه باید رهبری را هدف قرار میدادند.
بله مطمئناً دشمنان رحم نکردند و حفاظت نیز خیلی خوب و قوی بوده است، ولی برداشت من این است که اگر آنها میدانستند چنین نقشی را رهبر انقلاب دارد خیلی خیلی بیشتر تلاش میکردند و ۹۰ درصد تلاش خود را میگذاشتند، روی ترور رهبر انقلاب و تا قبل از اینکه این کار را انجام دهند، اصلاً دست به این اقدام نمیزدند. یعنی با همین تلاشی که انجام دادند دسترسی پیدا نکردند و اگر دسترسی داشتند، حتماً انجام میدادند ولی احساس کردند این کار هم برای آنها هزینه دارد و هم دسترسی درستی نداشتند و به همین دلیل انجام ندادند ولی شاید اگر میدانستند چنین نقشی برای رهبری انقلاب وجود دارد، تلاش خود را صد برابر میکردند که بتوانند و بیشتر تلاش خود را در این عرصه میگذاشتند.
در اینجا اجازه دهید من به سخن افلاطون اشاره کنم، افلاطون از یک نکتهای به نام نقطه طلایی صحبت میکند و میگوید نقطه تعادل و عدالت این است که شما دچار افراط و تردید نشوید و در مورد شجاعت مثال میزند و میگوید شجاعت نقطه میانی است و کسی که کمتر شجاعت داشته باشد انسانی ترسو میشود و کسی که شجاعت زیادی داشته باشد، تهور میشود که اصلاً خوب نیست و کسی که تهور داشته باشد جان خود را در خطر میاندازد و موجب میشود، آسیب ببیند، هم به خودش و هم به کشور آسیب میزند. بنابراین میگوید نه ترس و نه تهور بلکه نقطه میانی آن که شجاعت میشود، خوب است و در این موضوع خاص که رهبر انقلاب مدنظر است، ایشان اهل تهور به معنای غیرعقلانی که خودشان را در معرض خطر قرار دهند نیستند و از طرف دیگر همه دیدند که اهل ترس هم نیستند.
در حالی که از طریق محتوای منتشر شده در شبکههای اجتماعی خیلی تلاش میکنند که رهبر انقلاب و انقلابیون را به این سمت ببرند که دست به عمل غیرعقلانی و متهورانهای بزنند و اتفاق متهورانهای بیفتد رهبر انقلاب هیچ وقت در دام چنین تحریکها و کنایههایی نمیافتند و برهمین اساس نه تنها حضور ایشان خیلی مهم است بلکه مسئله مهمتر این است که ایشان خودشان تصمیم گرفتند، چه زمانی بیایند و چه زمانی نیایند و این مسئله را به خواست و اراده دشمنان انقلاب اسلامی، شبکههای اجتماعی و فشارهایی که وارد میشد، محول نکردند. آن زمانی که صلاح ندیدند حضور پیدا کنند؛ حضور پیدا نکردند و آن زمانی که تصمیم گرفتند حضور پیدا کنند، حضور پیدا کردند و دیدیم دشمن هم هیچ غلطی نتوانست انجام دهد که این خیلی معنادار است تا متوجه باشیم رهبر انقلاب اهل تهور نیستند و این خودش یک پیام است که ایشان مثلاً موقعی که فشار افزایش پیدا میکند دستپاچه نمیشوند که خودشان را در معرض آسیب قرار دهند و کشور را دچار بحران کنند. این نکته خیلی مهمی است که باید به آن توجه کرد و در آن بزنگاه و نقطهای که باید ایشان حاضر شدند و نقش خودشان را به خوبی ایفا کردند و آن دلگرمی که باید اتفاق میافتاد، اتفاق افتاد و این پیوند زدن بین عزاداری، دین، مذهب، وطن، ایران و وطندوستی را در همان لحظه کوتاه حضورشان رقم زدند.
این نوع حضور رهبر انقلاب قابل مقایسه با حضور و رفتارهای مقامات دیگر کشورها هست؟
هرچند از چنین قیاسی نیز شرم دارم ولی در مقام مقایسه آقای ترامپ خیلی حراف و هرزهگو است و مدام دارد توئیت میزند و مورد تمسخر همه چه در داخل امریکا و چه در خارج امریکاست ولی رهبر معظم انقلاب بدون اینکه حتی یک کلمه حرف علنی بزند، سخنرانی کنند، جمله عمومی بگویند فقط یک حرف خصوصی زدند و رفتند کلی هم اثر گذاشتند و این نشاندهنده شخصیت قدرتمندی است که ایشان دارند که بدون اینکه حرفی بزنند و حتی بخواهند افشاگری بکنند یا در مقام زیادگویی بربیاید، اما با عمل و حضور خود بیشترین تأثیر را گذاشتند و این قدرتی است که رهبر معظم انقلاب فارغ از مقام معنوی که ما به آن اعتقاد داریم دارند از نظر اینکه یک سیاستمدار باهوش و توانمند هستند انصافاً هیچکس دیگری را نمیشود با ایشان مقایسه کرد. افرادی که میآیند هزاران هزار برابر حرف میزنند، اما مضحکه میشوند، اما ایشان میآید حضور پیدا میکند و از سوی کسانی که حتی مسلمان نیستند و حتی ایرانی نیستند، به عنوان قهرمان تلقی میشود که این میتواند هم سرمایه بزرگی باشد و هم خیلی معنادار باشد. رهبر معظم انقلاب فقط با یک زمزمه از ایران بخوان چنین شوری را در کشور ایجاد کردند، وای به روزی که بخواهند جملهای را بر زبان بلند بگویند.
اتفاقاً برخی از ضدانقلاب برای کم اهمیت کردن این زمزمه میگویند کار به جایی رسیده که آخوندها و مذهبیها هم از وطن میگویند.
اگر کسی چنین حرفی بزند، به دلیل ناآشنایی با اندیشه رهبر معظم انقلاب اسلام است، رهبر انقلاب در مورد کوروش حرف دارند، البته مربوط به الان نیست، همچنین در مورد شاهنامه و فردوسی نیز حرف دارند و در مورد تاریخ ایران. من در این خصوص بررسی کردهام و جایگاهی که وطن، ایران و ایراندوستی در افکار و نظام اندیشهای ایشان دارد چیز پنهانی نیست، اگر برخی افراد چنین چیزی را حتی تصور میکنند به دلیل ناآشنایی است که دارند. همین چند وقت هم فیلمی از رهبر معظم انقلاب در فضای مجازی داغ شده بود که مربوط به اوایل جنگ و پیش از ترور ایشان است که با لباس سربازی دارند، در مورد ارتباط وطن و اسلام صحبت میکنند، خب این مربوط به ۴۰ سال پیش است که از آن موقع اینگونه فکر میکردند. در مورد ایران نیز خاطرهای از ایشان هست که میگویند زمانی که اول انقلاب، انقلابیون تندرو آمده بودند که مجسمه فردوسی را خراب کنند، من یادداشتی نوشتم و روی مجسمه نصب کردم که این را خراب نکنید و بالاخره این آقایان اگر فردوسی را قبول نداشتند من را قبول داشتند و به همین دلیل صرفنظر کردند. نسبت ایشان با ایران، وطن، فردوسی، شاهنامه و ... کاملاً بارز و مشخص است و واقعاً این تاکتیک ایشان نیست و اگر جایی هم به گوش نرسیده، متأسفانه به خاطر این است که ما کمتر به افکار و اندیشههای رهبر انقلاب مراجعه میکنیم و ما در اضطرار به فرمایشات ایشان توجه کردیم که متوجه شدیم، چنین اندیشهای دارند نه اینکه بخواهند در اضطرار چنین صحبتی داشته باشند، چون همواره این حرفها را میزنند ولی متأسفانه بازتاب خوبی پیدا نمیکرد و الان عدهای تصور میکنند، تازگی دارد. در حالی که فرمایشات ایشان در مورد وطن خیلی فراوان است، ایشان نه تنها داریوش و کوروش را تأیید میکنند بلکه میگویند ما تاریخمان را فراتر از اینها میدانیم و تاریخ ما ۲ هزارو ۵۰۰ ساله نیست، بلکه تاریخ ما ۷ هزار ساله است و چرا شما فقط ۲ هزارو ۵۰۰ سال آن را در نظر میگیرد! بلکه شما باید بگویید من به ۷ هزار سال تاریخ ایران افتخار میکنم.
مسئله دیگر این است که نگاه و اعتقادی که رهبر معظم انقلاب به ایران دارند، در میان خیلی از مسئولان کشور وجود ندارد و خیلی از مقامات، مسئولان و گروههای سیاسی این تصور را دارند که تعارضی بین ایران و اسلام وجود دارد و بنابراین در این ۴۰ سال به اندازهای که باید به موضوع ایران نپرداختهاند. برخلاف اندیشه ایشان که بهشدت روی موضوع ایران، زبان فارسی و اسطورهها تأکید داشتند، نپرداختند و چنین اشتباهی در افکار عمومی که ناآشنا با اندیشههای رهبر انقلاب بودند پیش آمد که شاید این رفتار کارگزاران برگرفته از اندیشه رهبر انقلاب است. در حالی که هیچ نسبتی وجود ندارد و رهبر انقلاب شاید جز معدود افرادی هستند که با این میزان از اعتقاد ایران، وطن و نمادهای ایرانی همیشه صحبت کردهاند و از ایران دفاع و به زبان فارسی افتخار کردهاند. اینکه الان متوجه شدیم، این بخش از اندیشههای رهبر انقلاب محجور بوده است، انشاءالله به برکت خون شهدا و بیداری که اتفاق افتاده موجب شود در آینده به آن اندازه کافی به آن وزن دهیم و باید مسئله ایران، وطن و ملیگرایی در اندیشه ایشان به درستی معرفی شود.
در مجموع این اتفاقاتی که افتاد و با توجه به محور ستونی که شما توصیف کردید، این نظام را نگه داشته است این تصور نظام سلطه که در ایران میشود نظام را عوض کرد چقدر امکانپذیر است یا خواهد بود؟
اولاً که ما باید ابعاد این نقشه را حالا حالا برای مردم توضیح بدهیم و فقط بحث تغییر رژیم نبوده بلکه بحث تجزیه ایران بوده است و تا ابد ایران به رهبر انقلاب مدیون است که یکپارچه مانده نه تنها جمهوری اسلامی مدیون ایشان است بلکه با رهبری رهبر انقلاب جلوی نقشه تجزیه ایران گرفته شد، چون ارتباط گروههای تجزیهطلب با دشمنان مسئله پنهانی نیست. چیزی که رخ داده این است که نقشه تجزیه ایران به شکل کامل نقش برآب شده و هم خوشحال هستیم که این نقشه با حضور رهبری انقلاب نقش برآب شد و نتوانستند به اهداف خودشان برسند ولی از طرف دیگر اینها متوجه این ظرفیت شدند و امام خمینی (ره) در همان اول انقلاب نیز چنین فرمایشی دارند که تا الان دشمنان، استعمار و استکبار ناآگاه بودند از نقش روحانیت و فکر نمیکردند روحانیت چنین نقشی داشته باشد که بتواند یک انقلاب را برپا کند و حکومت را اداره کند و الان متوجه شدند و از الان کار بهشدت دشوارتر است و تلاش میکنند روحانیت را از چشم مردم بیندازند و مردم باید حواسشان جمع باشد. حالا میخواهم عرض کنم تا الان اینها متوجه نبودند رهبری چنین نقشی دارد ولی الان که متوجه شدند، کار برای ما دشوارتر شده و باید بیشتر نهاد رهبری را برای مردم توضیح دهیم و از این نهاد بیش از پیش مراقبت کنیم، چون ستون خیمهای است که نه تنها جمهوری اسلامی بلکه ایران را حفظ میکند و بدون تردید چیزی هم نیست که فقط مربوط به جمهوری اسلامی باشد و این نیم قرن تنها مدتی در این دورههای اخیر بود که هیچ بخشی از ایران کم نشد والا در ۵۰ سالی که دست پهلوی بود کلی از ایران کم شد، در دوره قاجار هم که خیلی بیشتر، اما در دوره جمهوری اسلامی به واسطه ارتباط بین امام و امت بود که تمامیت ایران حفظ شد و الان هم نتوانستند موفق شوند و باید قدر این نعمت را دانست و برای حفظ این نعمت کوشید.