کد خبر: 1300345
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۲:۲۰
یادکردی از شهید سید محمدتقی رضوی از شهدای شاخص خردادماه 
از سفره عقد یکراست به جبهه رفت سردار شهید سید محمدتقی رضوی از نیرو‌های با سابقه جهاد سازندگی در جبهه‌های جنگ بود که مسئولیت‌های مختلفی، چون فرماندهی مهندسی جهاد سازندگی، مسئول ستاد کربلا و فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی را برعهده داشت

جوان آنلاین: سردار شهید سید محمدتقی رضوی از نیرو‌های با سابقه جهاد سازندگی در جبهه‌های جنگ بود که مسئولیت‌های مختلفی، چون فرماندهی مهندسی جهاد سازندگی، مسئول ستاد کربلا و فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی را برعهده داشت. او نهایتاً سوم خرداد ۱۳۶۶ به هنگام شناسایی منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ در ارتفاعات کوه‌های سردشت براثر انفجار گلوله توپ دشمن به شهادت رسید. شهید رضوی معتقد بود «هر قطره عرقی که قبل از عملیات در امر مهندسی رزمی ریخته شود، در میدان جنگ خون‌های کمتری بر زمین می‌ریزد.» خاطراتی از این شهید را پیش رو دارید. 

عضو تیم ابومسلم
همسر شهید می‌گوید: آقا تقی پسرعمه‌ام بود و از جوانی ایشان را می‌شناختم. از همان جوانی خیلی به ورزش فوتبال علاقه داشت. عضو رسمی تیم ابومسلم خراسان بود. در یکی از مسابقات، تیم آنها رتبه اول را کسب کرد و بناشد رضا پهلوی، پسر شاه ملعون مدال‌ها را به گردن اعضای تیم بیندازد. وقتی ولیعهد در مقابل آقا‌تقی قرار می‌گیرد، محمدتقی دستش را پشت سرش پنهان می‌کند و با او دست نمی‌دهد! موقعی هم که می‌خواهد مدال را بر گردن بیندازد، آقا تقی خودش مدال را می‌گیرد و با شجاعت به گردن میندازد. دو نفر از دوستانش هم به پیروی از او همین کار را می‌کنند. روز بعد عکس تیم ابومسلم را در مجله‌های آن زمان چاپ کردند. 

سرباز انقلابی 
پدر شهید بیان می‌دارد: دوران خدمت سربازى تقى، مصادف با اوج فعالیت‌هاى انقلاب بود. یک روز دیدم خیلى سراسیمه به منزل آمد و گفت: «طبق دستور امام من نیز مانند خیلى سربازان دیگر از پادگان فرار کردم.» مادرش که از شنیدن این حرف خیلى ترسیده بود گفت: «اگر تو را بگیرند حتماً تیربارانت مى‏کنند.» تقى با خونسردى تمام جواب داد: «این فرمان رهبر انقلاب است و هرطور شده به آن عمل خواهم کرد، حالا آماده‌ام تا در کنار مردم باشم نه اینکه در مقابل آنها بایستم! قصد دارم اعلامیه‌های حضرت امام را بین مردم پخش کنم.» بعد در ادامه صحبت، به من و مادرش سفارش کرد: «اگر کسى با لباس سربازى جلوی در منزل آمد، سریع او را به داخل ببرید تا لباس‌هایش را عوض کند و به صف تظاهرکنندگان بپیوندد.»

زندگی ساده
مادر شهید هم می‌گوید: آقا تقی و همسرش بلافاصله بعد از مراسم عقد برای کار در جهاد به تربت‌حیدریه رفتند تا از آنجا به اهواز بروند. مدتی بود از آنها خبری نداشتیم. تمام افراد خانواده آرزوی دیدارش را داشتند. دنبال فرصتی می‌گشتیم که به دیدار آقا تقی و همسرش برویم. سرانجام با آمدن عید و تعطیلات سال جدید. این فرصت دست داد و به اهواز رفتیم. هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم زندگی تقی این قدر زاهدانه باشد، وقتی وارد خانه‌اش شدم بی‌اختیار گریه‌ام گرفت. زندگی‌اش خیلی ساده بود. ساده‌تر از آن که بتوان تصور کرد. تمام زندگی‌اش خلاصه می‌شد در دو پتو که آنها را هم از جهاد به امانت گرفته بود. یکی از پتو‌ها حکم زیرانداز را داشت و دیگری نیز به عنوان روانداز استفاده می‌شد. دیدن آن صحنه دلم را به درد آورد: آخر حس مادرانه داشتم و نگران وضعیت آنها بودم. حتى بالش هم نداشتند که زیر سرشان بگذارند! آقا تقی از اورکتش به جای بالشت استفاده می‌کرد. خانمش هم از چادرش استفاده می‌کرد. دو تا بالشت با خودمان برده بودیم که آنها را گذاشتم و گفتم: «لااقل این بالشت‌ها را زیر سرتان بگذارید.» این همه زندگی آنها بود. تمام فکر و ذکر آقا تقی جنگ بود. اگر از چیز‌های دیگر حرفی به میان می‌آمد. می‌گفت: «جنگ واجب‌تر است».

وصیتنامه شهید
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و النصرنا على القوم الکافرین. با سلام و درود به پیشگاه آقا امام زمان (عج) و امام خمینی و امت شهید پرور اسلام. اول از همه از خداوند می‌خواهم که گناهان این بنده نافرمان را به عظمت و جلالش ببخشد و بیامرزد که بسیار بار گناهانم بر دوشم سنگینی دارد و تحمل عذاب جهنم را ندارم...

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار