جنگ ۱۲ روزه صهیونیستها و امریکا علیه ایران صرفاً در خسارات و شکست و پیروزی محصور نمیشود که پیامدها، عبرتها و درسهای بزرگی در پی دارد. از جمله این دستاوردها، بعد نگرشی آن است که تنظیم ذهنی جدیدی را برای بسیاری از نخبگان، حکومتگران و تحلیلگران به همراه داشت. تصورات قالبی، پیشداوریها، مواضع و بسیاری از قضاوتها را به هم ریخت که سرجمع آن اصلاح نگرشها به نفع ایران و انقلاب اسلامی است:
۱- تا قبل از جنگ گزارههایی که ذهن روشنفکران ما را تسخیر کرده بود عبارت «حقوق» و «مذاکره» بود. پیشبرد عرف بینالملل را بر این دو پایه استوار میدانستند. یقین داشتن به برداشتن تحریم، از سوی مسئولان دولت روحانی بر همین اساس بود که مذاکره میکنیم و نتایج مذاکره را حقوق تضمین میکند. حذف برجام و حمله نظامی در عین مذاکره این ذهنیت را اصلاح کرد که «قانون جنگل» در تغییر نگاه ما و «صلح از طریق قدرت» یعنی تسلیم طلبی از نگاه امریکا جایگزین آن دو گزاره است.
۲- مشخص شد که سیاست تفکیک امریکا-اسرائیل امری غیرممکن است و حیات اسرائیل بدون امریکا بیمعناست. ورود مستقیم امریکا به جنگ و سپس درخواست پایان جنگ، نشان داد اسرائیل ایالتی از امریکاست که به اندازه ۵۰ ایالت دیگر برایشان اهمیت دارد و بعضاً رئیسالایالات است.
۳- روشن شد مشکل ایران و جهان اسلام با صهیونیستها حصر در مسئله فلسطین نیست. یعنی اگر ما از آرمان فلسطین هم دست بکشیم، مسئلهای حل نخواهد شد، زیرا صهیونیستها منهای اینکه چه کسی و چه نوع حکومتی بر کشورهای خاورمیانه یا غرب آسیا حاکم است سه موضوع را مستقلاً پیش میبرند که عبارت است از:
۱/۳- تفوق نظامی- امنیتی بر همه که در این مدل بدون جمهوری اسلامی هم ایران حق غنیسازی و قدرت موشکی را ندارد.
۲/۳- اسرائیل بزرگ را که اخیراً نتانیاهو مطالبه آن را تکرار کرد، پروژه ایدئولوژیک و در تورات منتسب به حضرت ابراهیم (ع) کردهاند و رها نخواهند کرد. اشغال مجدد جنوب سوریه و مقاومت در برابر کشور فلسطین در این راستاست.
۳/۳- ملتسازی و تبدیل کشورهای اسلامی به ملتهای کوچکتر، چرا که جمعیت از عوامل اصلی قدرت است. تلاش برای شکلگیری کشور دروزی در جنوب سوریه یا کشور کردی در عراق یا تجزیه سوریه در این رابطه است.
۴- مشخص شد که صهیونیستها و نوچهشان پهلوی، جایگاهی در ایران ندارند و ۱۰ نفر هم برای آنان عرض اندام نکردند. وزنکشی مجددی صورت گرفت. اصالت ملی ایران رخنمایی کرد و سلاح سخت دشمن نه تنها با قدرت نرم ملت پیوند نخورد که شکست خورد.
۵- نقش بیبدیل رهبری در بحرانها یک بار دیگر خود را نشان داد. در برآورد و طراحی ۱۳۸۸ این نقش را به صورت جدی لحاظ نکرده بودند، اما با خطبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ متوجه نقش جمعکنندگی آن شدند.
انتصاب فرماندهان در همان روز اول جنگ و شروع پاسخ در همان روز، قدرت انعطافپذیری، چابکی، تدبیر و آمادگی مواجهه با بحران را نشان داد. اعتماد به توان نظام رشد چشمگیری داشت.
۶- اصلاحطلبان از نگاه کلاسیک و رمانتیک به مذاکره که در بیانیه و رسانه آنان هویدا بود، به سمت واقعگرایی رفتند و متوجه شدند مذاکرهای که اساس آن چکشکاری برای رسیدن به نقطه مشترک باشد، وجود ندارد. مطالبات طرف از قبل اعلام میشود و اگر تن ندهی بمباران خواهی شد و راه دیگری وجود ندارد. این از پیروزیهای بزرگ نگرشی در جنگ ۱۲ روزه بود.
۷- اعلام تمرین ۲۰ ساله ارتش امریکا برای بمباران ایران نشان داد که مذاکرات برجام هم مکمل جنگ بوده است. برجام برای محدودسازی مراکز هستهای برای بمباران راحتتر آن بوده است. مذاکره در حین تمرین بمباران نشان میدهد که باز ما به حقوق بینالملل فکر میکردیم و آنان به قانون جنگل.
۸- معلوم شد جنگ ربطی به جلیلی و پزشکیان و روحانی و... ندارد. اینها نه در پیشگیری از جنگ مؤثرند و نه تسریعکننده آن هستند. بحث بر سر ماهیت و وجود جمهوری اسلامی است و این ارتباطی با مدیریت اجرایی یا قوه مجریه ندارد و دعواها و قهرمانسازیها در این حوزه کاملاً فیک (جعلی) است.
۹- وقتی صهیونیستها به پهلوی میگویند: شما پادشاه حوزه مرکزی ایران هستی (فارسها) یعنی بحث فراتر از جمهوری اسلامی است و ملتسازی در ایران برای کاهش دو عامل قدرت ایرانیان -یعنی وسعت و جمعیت- در دستور کار است. حتی اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز برای ایران احساس خطر کرد و فهمیده شد که جمهوری اسلامی فرع ماجراست. این از عوامل مهم انسجام ملی ایران بود.
۱۰- بودن اروپاییان در برجام و عدم اجرای آن و نهایتاً اقدامشان در اسنپبک نشان داد که اروپا در همراهی با امریکا علیه ایران مؤثر است، اما بدون امریکا، هر امتیازی هم به آن ارائه شود قدرت همکاری ایجابی و معامله با ایران را ندارد و این اصل در سیاست خارجی جمهوری اسلامی جا باز خواهد کرد.
۱۱- معلوم شد که فداییان ایران، مذهبیترین قشر ایرانیان هستند. در جنگ هشت ساله و جنگ ۱۲ روزه، مسلمانترین ایرانیان به میدان فدا شدن آمدند و در آینده نیز چنین خواهد بود. معلوم شد ملیگرایی منهای دین، در ایران صرفاً یک نام است که ذیل آن نه سبک زندگی ایرانی است و نه دستگاه جهانبینی مشخصی دارد و نه مرزبندی مشخصی با دشمنان قسم خورده ایران ترسیم کرده است.
۱۲- مشخص شد صحنه همان صحنه عاشورای ۶۱ هجری است و ملت ایران بین مرگ و ذلت قرار داده شده است که یا تسلیم میشوید یا بمباران میکنیم که البته ما راه سومی داریم که در عاشورا نبود و آن قوی شدن با ملتی بهتر از ملت رسولالله در حجاز و ملت امیرالمؤمنین در کوفه است؛ همان ملتی که ۴۵ سال است ذیل تحریم تسلیم نشد و نخواهد شد. احتمالاً وقتی حسن روحانی میگفت: کربلا درس مذاکره است، از همین جنس مذاکره بوده است که در بطن جنگ ۱۲ روزه با ما انجام شد که البته او چنین منظوری نداشت، اما دشمن اینگونه فکر میکرد که مذاکره برای تسلیم بدون جنگ است.