جوان آنلاین: زندگی شهید احمد محمود، فرمانده و مربی نیرومند مقاومت اسلامی نمادی از ایمان، فداکاری و تواضع بود. از تولد در خیابان قدس صیدا در جنوب لبنان تا حضور فعال در صفوف مقاومت و فرماندهی واحد رضوان. او با شجاعت، هوشمندی و دلسوزی هم در میدان نبرد و هم در اردوگاههای آموزشی الگویی بینظیر بود. از عملیاتهای پیچیده نظامی تا آموزش نخبگان، همه مراحل زندگی او سرشار از فداکاری، تواضع و رهبری عملی بود. حتی در آخرین روزهای زندگی، حاج احمد با آگاهی کامل از خطرات و شهادت با قلبی آرام و ایمانی استوار، مسیر خود را ادامه داد و میراثی از شجاعت، ایمان و اخلاق برای خانواده و جامعه مجاهدان بر جای گذاشت. ابوحسین در روز ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۴ مصادف با ۳۰ شهریور ۱۴۰۳ به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. یک هفته بعد نیز سید حسن نصرالله شهید شد. آنچه در ادامه میآید ماحصل گفتوگوی «جوان» با سکینه رسلان، همسر شهید احمد محمود وهبی معروف به ابوحسین سمیر است.
برای ورود به مصاحبه کمی درباره تولد و شکلگیری شخصیت شهید بگویید.
شهید احمد محمود اول نوامبر ۱۹۶۴ در صیدا، جنوب لبنان و در خیابانی به نام «قدس» چشم به جهان گشود؛ نامی که از آغاز با زندگی و شهادتش پیوند خورد. او جوانی و مجاهدت خود را وقف قدس کرد و همواره آرزو داشت در حریم آن نماز بگزارد، آرزویی که سرانجام با شهادت در همین مسیر جاودانه شد. پدرش مردی خردمند و صاحبمنصب و مادرش بانویی باایمان و اخلاق والا بودند و شهید بسیاری از صفات نیکوی خود را از آنان به ارث برد. دوران جوانیاش در صیدا با مشاهده رنج فلسطینیان در اردوگاهها و حضور گروههای مقاومت در اطراف شهر گذشت. همین تجربهها شخصیت او را شکل داد و از همان سالها در دلش آرزوی حمل سلاح و یاری فلسطینیان ریشه دواند؛ آرزویی که پیش از تجاوز رژیم صهیونیستی نیز در وجودش زنده بود.
زندگی مشترکتان را در سالهایی که ایشان در خدمت مقاومت بودند چگونه توصیف میکنید؟ در سایه شرایط سخت جهادی، لحظاتی که با هم بودید چگونه میگذشت؟
زندگی در اردوگاهها، حضور در میدانهای نبرد و به عهده گرفتن مسئولیتهای بزرگ ممکن است برخی را به خشونت یا تکبر بکشاند، اما این هیچگاه درباره حاج احمد محمود و برادران مؤمنش صدق نمیکرد. هرچه او در اردوگاهها حضور بیشتری داشت و تجربههای جنگی و مسئولیتهای مهمتری به عهده میگرفت، تواضع، ایمان و مهربانیاش نسبت به خانواده و برادران مجاهد افزایش مییافت. حتی پس از روزهای طولانی و خستهکننده، در کارهای خانه کمک میکرد، کمحرف و اهل تفکر بود و هیچگاه با خانوادهاش عصبانی برخورد نمیکرد. نگاه او آرامشبخش بود و با زبان و عملش دعوتکننده به سوی خدا بود. روزی در شرایط برفی و پس از عمل جراحی، حاج احمد خانه را ترک کرد تا به جوانان در اردوگاه کمک و راه را برای آنان باز کند. وقتی بازگشت، زخمش خونریزی داشت. این نشان از تعهد و مسئولیتپذیری بیحد او نسبت به برادران مجاهد حتی در شرایط بیماری و سختی داشت.
شروع حضور او در صفوف مقاومت اسلامی چگونه بود و چه عواملی او را از ابتدای تشکیل این مقاومت به پیوستن ترغیب کرد؟
پیروزی انقلاب اسلامی ایران جرقهای بود که روح انقلابی را در دل احمد محمود شعلهور ساخت. او امام خمینی (ره) را رهبر و الهامبخش خود میدانست و از کلام و مواضعش راه جهاد را میآموخت. در سال ۱۹۸۲، همزمان با تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان، در حالی که تنها ۱۸ سال داشت و در آستانه پایان دبیرستان بود، تحصیل را رها کرد و به صفوف مقاومت پیوست، تصمیمی برآمده از ایمان، عشق به فلسطین و تبعیت از رهنمودهای امام خمینی مبنی بر ضرورت مبارزه با اسرائیل، همراه جمعی از جوانان مؤمن از جمله برادرش حاج محمد، نخستین هستههای مقاومت را شکل دادند و با جمعآوری سلاحهای باقیمانده از نبردها، پایههای جهاد اسلامی را استوار کردند. حاج احمد از همان آغاز در صف بنیانگذاران مقاومت جای گرفت، نسلی که سلاح را به قلب دشمن فرو برد و بعدها در رهبری این جریان نقشآفرین شد.
هنگام شرکت در بسیاری از عملیاتهای نظامی علیه اشغالگری اسرائیل چه احساسی داشت؟ آیا لحظات خاصی از آن دوران هنوز در ذهنتان باقی مانده است؟
روحیه و ایمان حاج احمد محمود هنگام شرکت در عملیاتهای نظامی علیه رژیم صهیونیستی وصفناپذیر بود. او در آغاز جوانی، تحصیل و زندگی عادی را رها کرد تا همراه برادران و جوانان مؤمن، گروههای مقاومت را تشکیل دهد و دشمن را به چالش بکشد. هر موفقیت در عملیات، حس عزت، شرافت و تحقق هدف را در او تقویت میکرد. در نخستین سالهای مقاومت، عملیاتها با امکانات محدود و در قالب گروههای کوچک انجام میشد. برای نمونه، در یکی از عملیاتها حاج احمد چندین بار تلاش کرد بمبی را علیه یک گشتی اسرائیلی منفجر کند و نهایتاً با توکل بر خدا موفق شد. همین دقت و صبر موجب شد خسارت دشمن بیشینه شود و نمونهای از اراده و ایستادگی مجاهدان اولیه باشد. او همواره همراه گروه، مجاهدان بازگشته از عملیات را مورد استقبال قرار میداد و به آنها احترام میگذاشت. در یکی از این دیدارها، حضور سید عباس الموسوی پس از یک عملیات جهادی، جلوهای از رهبری و تعهد مجاهدان را برای او به نمایش گذاشت و یادآور این بود که رهبران واقعی، راهشان را تا پای شهادت ادامه میدهند.
جزئیات بازداشت همسرتان در سال ۱۹۸۴ از سوی اسرائیل و تأثیر آن بر او و خانوادهاش چیست؟
حاج احمد محمود در سال ۱۹۸۴ تجربه دومین اسارت خود به دست رژیم صهیونیستی را پشت سر گذاشت. نخستین بار در سال ۱۹۸۳ به ظن دخالت در عملیات علیه نیروهای دشمن در ایستگاه بازرسی کفرفالوس بازداشت و پس از حدود یک ماه به دلیل نداشتن مدارک کافی آزاد شد. پدر او به پاس آزادیاش نذری ادا کرد و حاج احمد در همان سال به حج رفت. در اسارت دوم، او تحت مراقبت شدید قرار گرفت و پس از بازداشت از سوی نیروهای لبنانی، شکنجه و سپس به ارتش دشمن تحویل شد. از زندان انصار به زندان الخیام و پس از آن به زندان عتلیت منتقل شد. او حدود یک سال در اسارت بود تا اینکه در یک عملیات تبادل آزاد شد؛ عملیاتی که طی آن شیخ احمد یاسین، فرمانده زیاد نخاله و گروهی از مجاهدان نیز آزاد شدند. این تجربه سخت نه تنها روحیه او را تقویت کرد، بلکه خانواده و مقاومت را در شناخت استقامت و پایمردی او مصممتر ساخت.
نقش شهید به عنوان فرمانده در عملیات انصاریه ۱۹۹۷ و مهمترین لحظات آن چه بود؟
حاج احمد محمود یکی از فرماندهان میدانی عملیات انصاریه بود و از مرحله برنامهریزی تا اجرا در آن نقش داشت. دشمن نیز با اذعان رسمی اعلام کرد پرونده این عملیات پس از کشته شدن حاج احمد وهبی و حاج ابراهیم عقیل بسته شد. آنها از اهداف مهم دشمن در طول مدت گذشته بودند که به دلیل موفقیتهای متعدد به ویژه عملیات انصاریه، تحت تعقیب قرار داشتند. همسر شهید به یاد دارد که در شب عملیات، او ابتدا خانواده را به خانه والدین همسرش رساند تا در صورت شهادتش دغدغهای نداشته باشند. صبح روز بعد، پس از عملیات، او با شادمانی فرزندان را به محل درگیری برد تا بقایای تجهیزات و آثار نبرد را ببینند و نشان دهد انتقام خون برادران شهیدش گرفته شده است. آنچه همسرش متوجه شد این بود که حاج احمد با برادران مجاهد در عملیات شرکت کرده بود، اما او جزئیات مأموریت را برای حفظ امنیت مخفی نگه داشته بود. شهید همواره در هر مأموریت، شهادت را در نظر داشت و با توکل بر خدا به راه خود ادامه داد.
چگونه رهبری او را در واحد آموزش مرکزی توصیف میکنید و مهمترین مسئولیتهایی که در این مدت بر عهده داشت، چه بودند؟
از دهه ۱۹۸۰، شهید احمد محمود بخش قابل توجهی از وقت خود را در اردوگاههای آموزشی سپری میکرد هم به عنوان آموزش گیرنده و هم به عنوان مربی. واحد آموزش که او در آن فعال بود، با نظم و دقت مثالزدنی در اجرای دستورالعملها و قوانین شناخته میشد و شهید نمونهای برجسته در این زمینه بود. او از سال ۱۹۸۹ به این واحد پیوست و پیش از هر عملیات جهادی، مجاهدان را آموزش میداد تا در سال ۲۰۱۰ مسئولیت کامل واحد را برعهده گیرد. شهید علاوه بر تجربه عملی و توانمندیهایش در دورههای تخصصی سطح بالا شرکت کرده و مدارکی از دانشگاههای ایران در مدیریت و دیگر زمینهها داشت. او انسانی بود که زندگی و زمان خود را وقف کار و موفقیت در مسیر جهاد میکرد و راحتی شخصی برایش اهمیت نداشت، بلکه رضایت خدا و برآورده شدن مأموریت را در اولویت قرار میداد.
در زندگی جهادی شهید آمده که ایشان مسئولیت آموزش در نیروی رضوان را تا سال ۲۰۱۲ بر عهده داشت. تأثیر او در توسعه این نیرو چگونه بود؟
پس از جنگ سال ۲۰۰۶، حاج عماد مغنیه تصمیم گرفت نیرویی متشکل از نخبهترین مجاهدان مقاومت ایجاد کند تا مأموریتهای ویژه و دشوار را برعهده بگیرند. این نیرو بعدها به «واحد رضوان» مشهور شد. حاج احمد محمود پس از اثبات توانایی خود در تدوین برنامههای آموزشی سطح بالا، مسئولیت آموزش این نخبهها را برعهده گرفت و پس از شهادت حاج ابوفضل عیتاوی تا سال ۲۰۱۰ ادامه داد تا زمانی که مسئولیت واحد آموزش مرکزی را پذیرفت. او بهطور مستمر توسعه مدارس رزمی جهانی و تحلیل دشمن را پیگیری میکرد تا نیروها را برای مأموریتها آماده کند. واحد رضوان در جنگ ماه می۲۰۰۶ عملکردی موفق و چشمگیر داشت و سپس در نبردهای سوریه، از حومه القصیر تا البوکمال، نقش مؤثری ایفا کرد. عملکرد برجسته این نیرو و رهبری حاج احمد در آموزش نشاندهنده اهمیت استراتژیک و توانمندیهای او بود.
نحوه رهبری شهید بر نیروی رضوان تا اوایل ۲۰۲۴ و ویژگیهای شخصیتی او در مدیریت مسئولیتهای متعدد چگونه بود؟
هر واحدی طبیعت و ویژگیهای خاص خود را دارد، زیرا مأموریتها و نوع کار متفاوت است. حاج احمد همیشه در هر مکانی پرانرژی و فعال بود، اما واضح است رهبری نیروی رضوان مسئولیتی بسیار سنگین است بهویژه که او در دوران جنگ سوریه این مسئولیت را بر عهده گرفت و تا طوفان قدس ادامه داد، یعنی دوره رهبری او دوره تلاش فراوان، خستگی و پرخطر بود. با این حال، همیشه بیانیههای دشمن درباره ترس از این نیرو پس از رشد شگفتانگیزش و آرزوی نابودی آن شنیده میشد. کسی که حاج احمد را میشناسد میداند که او در دوره رهبری این نیرو بسیاری از وظایف اجتماعی خود را به دلیل حجم کار در آمادهسازی و توسعه این نیرو کنار گذاشت بهویژه با توجه به شرایط امنیتی که تشدید شد. توسعه نیرو برای او دغدغه اصلی بود و خدا را شکر این تلاش و زحمت بیثمر نماند. میتوانیم حضور حاج ابوحسین سمیر را در مقابلههای قهرمانانه در نبرد اخیر ببینیم. کوچههای الخیام، شمّاع و کفریکلا و دیگر روستاهای جبهه گواه آن هستند که برادران حاج احمد در حد مسئولیت بودند، دشمن را به سختی رساندند و مانع هرگونه پیروزی نظامی زمینی آنها شدند. تمام آن روزها و شبهایی که او سپری کرد دور از آرامش و رفاه دنیوی بود، ثمرهای جز پیروزی و دفاع از این امت نداشت. هرگاه زندگی او را مرور میکنم، جمله امام علی (ع) درباره برادر مؤمنش به یادم میآید: «دنیا در چشمش کوچک بود.» نگاه حاج احمد به دنیا همینطور بود.
همسرتان چگونه با حملات تکفیریها در مرزهای شرقی لبنان برخورد و چگونه عملیات نظامی مقابله با آن حملات را رهبری میکرد؟
در جریان عملیات آزادسازی ارتفاعات، حاج احمد محمود مدتی طولانی از خانه دور بود و تنها پس از پایان موفقیتآمیز مأموریت بازگشت. برادران مجاهد او را کسی میدانستند که اتاقهای فرماندهی را ترک میکرد و شخصاً به میدان نبرد میرفت تا اطلاعات دقیق کسب و تصمیمهای راهبردی اتخاذ کند، حتی با وجود خطرات شدید. از شبزندهداریها، خواب کم و شرایط سخت او در کنار برادران مجاهد، زیر آفتاب سوزان تابستان و سرمای یخبندان زمستان، بسیار گفتهاند. او با آرامش، صبر و تسلیم در برابر اراده الهی، به میدان میرفت و آزادسازی ارتفاعات را ضرورتی انکارناپذیر میدانست که تنها با تلاش و فداکاری برادران مجاهد تحقق مییافت.
برجستهترین عملیاتهای نظامی که همسرتان در جبهه پشتیبانی لبنان رهبری کرد بهویژه در جریان نبرد «طوفان الاقصی»، کدامها بودند و او چه احساسی داشت وقتی عملیاتها پیشروی میکردند؟
حاج احمد محمود از ابتدای عملیات «طوفان الاقصی» به میدان نبرد پیوست و مدت طولانی از خانه دور بود، تا جایی که تماسها و رفتوآمدهایش بسیار نادر شد. او در این مرحله حساس با تمام تخصص و تجربه خود، فرماندهی عملیات نیروی رضوان را برعهده داشت. حزبالله در بیانیه رسمی شهادت او تأکید کرد این عملیاتها دشمن را به شدت متضرر کرد و شامل عملیاتهای خاص و کوبندهای بود که اثری چشمگیر بر جریان نبرد داشت.
پس از شهادت فرمانده شهید حاج وسام الطویل، همسر شما بار دیگر مسئولیت واحد آموزش مرکزی را بر عهده گرفت. این تغییر چه تأثیری بر استراتژیهای آموزشی در درون مقاومت گذاشت؟
پس از شهادت حاج وسام الطویل، حضرت سیدحسن نصرالله (دامظله) حاج احمد محمود را مأمور کرد مسئولیت واحد آموزش مرکزی و چندین پرونده دیگر در واحد رضوان را برعهده گیرد. او با ایمان و شوق به انجام تکلیف، به این واحد بازگشت و با وجود جریان جنگ پشتیبانی (الإسناد)، تلاش کرد خطرات موجود را به فرصتی برای پیشرفت و توسعه نیروها تبدیل کند.
چرا پیکر شهید در بعلبک به خاک سپرده شد و در زادگاهش دفن نشد؟
خانواده شهید ابتدا تمایل داشتند او در عدلون به خاک سپرده شود، اما به دلیل شرایط نامساعد آن زمان، تصمیم گرفته شد در بعلبک، جایی که خانواده بیش از ۳۵ سال در آن سکونت داشتند، دفن شود. این انتخاب الهی و بهموقع بود، چراکه روز دوم پس از دفن، دشمن خانه شهید در عدلون را هدف حمله قرار داد. این امر را خانواده شهید لطف و حمایت خداوند میدانند.
لطفاً برایمان توصیف کنید دیدار آخر چگونه بود و آخرین حرفهای او چه بود؟
صبح روزی که شهید شد، آخرین دیدار با حاج احمد محمود بود. او حتی فرصت نکرد آخرین فنجان چای و صبحانهاش را کامل کند. هنگام تماس تلفنی، گفت کار فوری دارد و با وداعی کوتاه، گردنبندش را دور گردنش انداخت و رفت، بیخبر از بازگشتش. تا روزهای آخر، بارها به نزدیکان میگفت مدت زیادی در این دنیای فانی نخواهد ماند، گویا خود را برای این سفر الهی آماده میکرد.
آیا کاری خاص بود که شهید به آن مداومت داشت و به نظر شما باعث شهادتش شد؟
او به انجام این اعمال پایبند بود: غسل جمعه، زیارت عاشورا، دعاهای عهد، توسل و کمیل، روزه گرفتن در تمام ایام ماههای حرام (رجب، شعبان و رمضان)، صدقه دادن که برایش اهمیت زیادی داشت.