گفت‌و‌گوی «جوان» با فرزند شهید حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان شهید محمدعلی ضیاءالدینی 
نمی‌دانم باید از پدرم چه نکاتی را برای شما بگویم که حق مطلب در مورد او رعایت شود. راستش خودم را برای این سوالات آماده نکرده‌ام. اما پدر به خنده‌ها و شادابی‌اش معروف بود. دلتنگی این روز‌های من برای پدری است که خیلی حواسش به من بود.
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر شهید حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان شهید فراجا، سرهنگ علی محمدی
چندی قبل از شهادتش به من گفت: گاهی که حوادث (تروریستی) اتفاق می‌افتد، خدا تعیین می‌کند چه کسی شهید شود! یا چه کسی بماند که به مرگ طبیعی به خدا ملحق شود. این روز‌ها که با خودم فکر می‌کنم می‌گویم او می‌دانست که شهید می‌شود
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهید «سیدعباس صالحی روزبهانی» از شهدای ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ 
سید‌عباس، قبل از اینکه به سوریه برود به شهرستان بروجرد آمد. با همسر آمده بود و به تمام اقوام سرکشی کرد. ولی به هیچ‌کس نگفت که برای خداحافظی آمده است. من یقین دارم که خود شهید می‌دانست دیگر باز نخواهد گشت. چون در دیداری که با او داشتم حال و هوایی داشت که توصیفش برایم دشوار است
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهید حادثه تروریستی کرمان شهید محمد پورشیخعلی از شهدای فراجا
تا ساعت سه بعدازظهر از محمد بی‌خبر بودم تا اینکه خودش با من تماس گرفت و گفت یک انفجاری اتفاق افتاده است. من جلوی تلویزیون بودم. شبکه خبر را روشن کردم و در همین حین به محمد گفتم: «محمد جان تو را به خدا مراقب خودت باش!» بعد از او خداحافظی کردم. همینطور مشغول نگاه کردن به تلویزیون بودم که صدای انفجار دوم را شنیدم. خیلی سریع خبر انفجار دوم زیرنویس شبکه خبر شد. همه وجودم پر شد از نگرانی. با محمد تماس گرفتم، اما شماره او در دسترس نبود
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهیدان رضا و محمد‌مهدی ایرانمنش به بهانه چهلمین روز شهادت محمد‌مهدی ایرانمنش که ۱۰۹ روزش به جانبازی گذشت
برخی اوقات یاد صحبت‌های مادر شهید‌حججی می‌افتم؛ می‌گفت زمانی که در فیلم دیدم محسنم به دست داعش اسیر شده، شهادتش را از خدا خواستم و گفتم: خدایا ان‌شاءالله شهید شود. با خودم می‌گفتم چطور یک مادر راضی می‌شود به شهادت فرزندش، اما وقتی ۲‌اردیبهشت‌ماه، در آخرین روز، محمد‌مهدی را در آن حال دیدم، خودم راضی به شهادتش شدم.
گفت‌وگوی «جوان» با خانواده شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان  شهیدان رضا مداح و شهیدمهدی علوی از شهدای فراجا
تعلق خاطر زیادی بین رضا و پدرش دادخدا مداح وجود دارد. آنقدر که این وابستگی زیاد بین‌شان گذر روز‌های بعد از شهادت رضا را برای او و خانواده سخت کرده است. دادخدا مداح از خانواده‌اش و از خلقیات رضا می‌گوید: «من چهار فرزند دارم، دو دختر و دو پسر. رضا دومین فرزند و اولین پسر خانواده بود.
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهید حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان اسماعیل عرب گورچوئیه
قرار بود در تدارک مراسم عروسی اسماعیل باشیم، اما بعد از شهادتش جمع شدیم و کار‌های پذیرایی از میهمان‌های مراسم شهادت او را انجام دادیم. نمی‌توانیم قبول کنیم که دیگر او را نمی‌بینیم. متأسفانه ما ایشان را خیلی دیر شناختیم و ناراحتی ما از این است که او دیگر در میان ما نیست
گفت‌وگوی «جوان» با علی‌اکبر احسن‌زاده فرمانده یکی از گردان‌های لشکر امام حسین (ع)  پیرامون خاطرات و فرماندهی سردار شهیدمحمدرضا (علی) زاهدی بر این لشکر
اولین بار که به جبهه اعزام شدم، به کردستان رفتم. سال ۵۹ در کردستان بودم که شنیدم حاج حسین خرازی و حاج علی زاهدی و تعداد دیگری از بچه‌های اصفهان در جبهه جنوب حضور دارند. برگشتم اصفهان و این‌بار به خوزستان اعزام شدم. آن زمان تیپ ۱۴ امام حسین (ع) تازه تشکیل شده بود. شهید خرازی فرمانده این تیپ بود و حاج علی زاهدی هم که جانشینش بود
در زندگی جهادی شهید زاهدی یک نکته بسیار حائز اهمیت است. او قبل از آنکه فرماندهی تیپ ۴۴ قمربنی‌هاشم (ع) را برعهده بگیرد، در کادر فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) خدمت می‌کرد و همواره از او به عنوان جانشین حاج حسین خرازی نام برده می‌شد
گفت‌وگوی «جوان» با خانواده شهید علیرضا محمدی‌پور، طلبه شهید حادثه تروریستی کرمان 
شاخصه‌های اخلاقی و خلقیات معنوی شهید از زبان رفیق و دوست صمیمی‌اش آقای سجادی‌نیا شنیدنی بود: علیرضا بسیار اهل ادب بود و هیچ وقت درکلامش به کسی بی‌ادبی نمی‌کرد. علاوه بر این، بر نماز اول وقت و قرائت هر روز قرآن خیلی تأکید داشت. بسیار روی رعایت احکام دینی حساس بود. یک بار در بوفه حوزه نشسته بودیم که یک نفر از بچه‌ها حرفی را زد که باعث ناراحتی علیرضا شد. او همان لحظه شروع به خواندن قرآن با صوت زیبا کرد. فضا عوض شد و همه آن حرف را از یاد بردند. اگر جایی می‌دید کسی در حال غیبت کردن است، سریع بلند می‌شد و می‌رفت. او تمام سال‌های درسی حوزه را در کرمان سپری کرد و امسال سال آخرش بود. علیرضا در حوزه علمیه قم هم پذیرفته شده بود، اما به خاطر مادرش به قم نرفت.
۴