جوان آنلاین: از آغاز مذاکرات جدید بین ایران و امریکا، بسیاری از جریانهای سیاسی مدعی اصلاحطلب تلاش وافری را برای تفکیک بخشیدن بین سیاستهای امریکا و رژیمصهیونیستی در قبال ایران کلید زدند. این کار که برخلاف واقعیتهای جاری و اظهارات شخص ترامپ بود، هدفی جز تطهیر امریکا و ارائه تعریف جدیدی از ترامپ و شاکله سیاسی امریکا نداشت. این موضوع زمانی که تهدیدات همزمان رژیمصهیونیستی و امریکا در میانه مذاکرات تشدید میشد، بیشتر ملموس بود. یکی از اهداف آنها، مشروعیت بخشی به توافق با امریکا حتی به بهای تحمیل زیان و خسارت به کشور است.
به عنوان نمونه، برخی غرب باوران در آستانه ریاستجمهوری مجدد ترامپ ادعا کردند او تغییر کرده و اهل معامله است، اما عملکرد ترامپ در ساعات اولیه قدرتگیری (اعلام وضعیت اضطراری مرزها، تهدید متحدان، صحبت از تحریمهای جدید) نشان داد رویکرد وی مبتنی بر باجگیری و تحقیر طرفهای مقابل است، نه تعامل سازنده.
این افراد پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و تجاوز مشترک امریکا و رژیمصهیونیستی به ایران، باز هم از تطهیر چهره امریکا دست نکشیدند و در یک گام بالاتر توقف حملات رژیمصهیونیستی را ایده ترامپ دانستند، بنابراین او را صلح جو خواندند، این در حالی بود که به طور معکوسی، ترامپ در دیدار با نتانیاهو بعد از بمباران ایران صراحتاً همکاری در جنگ ازپیشطراحی شده را تأیید کرد و اینگونه ستود: «بیبی (لقب نتانیاهو) یکی از دوستان نزدیک من است و موفقیتهای بسیاری با یکدیگر داشتهایم و در آینده موفقیتهای بیشتری کسب خواهیم کرد.»
ترویج دیدگاه تسلیم در برابر امریکا.
اما اصل اقدامات غربباوران به مذاکره بازنمیگردد. در نظریه وجودی حاکم بر این جریان سیاسی، امریکا ابرقدرت یا همان کدخدایی است که ساختار نظم جهانی را یکجانبه تعریف میکند، بنابراین کشوری مانند ایران، باید به قواعد تحمیلی آن تن دهد. این دیدگاه، هرگونه تعامل را نه بر پایه توازن منافع، بلکه در قالب تسلیمِ ساختاری تفسیر میکند، از این رو هر کنش یا واکنشی که در چارچوب مقابله همهجانبه با امریکا باشد، مذموم و خارج از قواعد جاری است، بنابراین سیاست خارجی به جای ستیز با تهدیدات امریکا ملزم است صرفاً در چارچوب گفتمان تحمیلی از سوی واشینگتن رفتار کند. در واقع، تصور غربگرایان از امریکا بیش از آنکه بر واقعیتهای عینی استوار باشد، بر اسطورهسازی از غرب متکی است.
مذاکره برای عادیسازی روابط
دلیل آنکه بسیاری از افراد و حامیان سرسخت برجام، با وجود تجربه خسارتبار برجام همچنان بر طبل مذاکره میکوبند و آن را تنها راه حل موجود برای کشور معرفی میکنند، فراتر از یک توافق معمولی است. طبق دیدگاه آنها، تعامل مستقیم با امریکا یا همان عادیسازی روابط با امریکا باید بخش جداییناپذیر سیاست خارجی ایران باشد، به همین دلیل هم هر اقدامی که بتواند تسهیلگر آن باشد، اولویت سیاست خارجی را تشکیل میدهد. یکی از نشانههای آن، اقدامات جدی رسانهای برای ایجاد مذاکره مستقیم با امریکا با روش نمایش بیفایده بودن مذاکرات غیرمستقیم و حتی استهزای آن بود که اکنون نیز ادامه دارد. تطهیر چهره شخص ترامپ و نادیدهانگاری جنایتهای مشترک امریکا و رژیمصهیونیستی ریشه در نیت شوم عادیسازی روابط بعد از توافق خیالی دارد، البته این هدف بلندمدت نیاز به گامهای دیگر هم دارد که در کارنامه آنها موجود است، چنانکه فردای پس از برجام، افرادی از لزوم هموار شدن راه برای ایجاد رابطه با امریکا سخن گفتند. به عنوان نمونه، سیدحسین موسویان، دیپلمات سابق بعد از برجام، هشت پیشنهاد برای تعمیق روند تشنجزدایی در روابط ایران و امریکا ارائه کرد.
محاسبات امریکا را سادهسازی کردهایم
ایران اکنون در برهه سرنوشتسازی قرار دارد که طبق بیانات رهبر معظم انقلاب، باید محاسبات دشمن را به هم بریزد، اما این افراد با تمایز قائل شدن بین امریکا و اسرائیل، به جای تخریب محاسبات امریکا، راهحلهای آن را علیه ایران سادهسازی میکنند، زیرا امریکا در تعیین راهبرد خود علیه ایران، از رژیمصهیونیستی استفاده میکند و مانند جنگ هماهنگشده ۱۲ روزه، اقدامات اولیه نظامی را به وی میسپارد و خود نیز نقش مکمل را بازی میکند. در واقع، سناریوی نخنمای پلیس خوب و پلیس بد بین امریکا و رژیمصهیونیستی تقسیم شده که البته بعد از جنگ به خوبی رسوا شده و نمیتواند کارایی داشته باشد. علاوه بر آن، ترامپ پس از آغاز جنگ مدعی شد که به ایران ۶۰ روز مهلت داده بود و روز حمله، روز ۶۱ بود! اما خودشان قرار مذاکره را در روز ۶۳ گذاشته بودند. اینها همه نشاندهنده سناریوی ازپیشطراحیشده برای عملیات نظامی بود.
در این میان، برخی اظهارنظرهای مقامات پس از جنگ در تریبونهای جهانی مبنی بر اینکه «رئیسجمهور ترامپ به اندازه کافی توانمند است که منطقه را به سمت صلح و آیندهای روشنتر هدایت کند و اسرائیل را سرجایش بنشاند» نشاندهنده نداشتن ادراک درست از هدفگذاری مشترک امریکا و رژیمصهیونیستی علیه ایران و تلاش آنها برای نابودی کشور است. این امر پیشتر هم رخ داد و موضع دستگاه دیپلماسی قبل از جنگ این بود که: «اکنون فرصتی وجود دارد تا امریکا سرانجام یک رئیسجمهور صلح داشته باشد»، به تعبیری این گونه اظهارات دقیقاً بازی در زمین دشمن بوده و ایران را یک فریبخورده مغلوب به خط حمله تلآویو- واشینگتن معرفی میکند.
تقویت سایه جنگ علیه ایران
تردیدی نیست که این گونه پیامها ضعف آشکاری که از سوی ایران توسط رسانههای وابسته و اظهارنظرهای افراد به کاخ سفید ارسال میشود و میتواند انگیزه جنگ علیه ایران را نزد تصمیمگیران امریکا بیشتر کند، زیرا به آنها این پیام را منتقل میکند که ایران تحت فشارها و تهدیدات جنگی، انعطاف نشان داده و راهبرد خود را بالاجبار با امریکا منطبق میکند، به ویژه که اخباری دال بر تحرک نظامی جدید اسرائیل علیه ایران با هماهنگی امریکا موجود است. منابعی اعلام کردهاند که اسرائیل در حال آمادهسازی طرحی است تا در صورت تلاش جمهوری اسلامی برای احیای برنامه اتمی، حملاتش به ایران را با چراغ سبز امریکا از سر بگیرد.