جوان آنلاین: چندی قبل مرد جوانی با مرکز فوریتهای پلیسی و اورژانس تماس گرفت و از کشف پیکر خونین مردی ناشناس در گوشهای از پارک چیتگر خبر داد. او گفت: «لحظاتی قبل برای ورزش به پارک چیتگر آمدم. در حال پیادهروی بودم که چشمم به مردی افتاد که میان درختچهها روی زمین افتاده بود. ابتدا فکر کردم فوت کرده، چون هیچ حرکتی نداشت، اما وقتی نزدیک شدم دیدم نفس میکشد؛ بنابراین بلافاصله با پلیس و اورژانس تماس گرفتم.» با اعلام این خبر، تیمی از مأموران پلیس و امدادگران به محل اعزام شدند و مرد مجروح را که غرق در خون بود به بیمارستان منتقل کردند. بررسیهای اولیه نشان میداد او در مکان دیگری مورد ضرب و جرح شدید قرار گرفته و عاملان حادثه پس از آنکه تصور کردهاند قربانی مرده، وی را در پارک رها کردهاند تا ردی از خود به جا نگذارند.
یک ماه بعد
پسر جوان به علت شدت جراحات به کما رفت و در قسمت مراقبتهای ویژه بستری شد، اما تلاش پزشکان سرانجام نتیجه داد و پس از گذشت یک ماه او به هوش آمد. مرد زخمی که از مرگ نجات یافته بود، راز آدمربایی خونین را بازگو کرد.
ملاقات مرموز
کیوان، قربانی این ماجرا در نخستین اظهاراتش گفت: «روز حادثه با دوستم پرویز در پارکی در تهرانسر قرار ملاقات داشتم تا درباره اختلاف مالیمان صحبت کنیم. پس از خداحافظی، سوار خودرویم شدم تا به خانه بروم که ناگهان در یکی از خیابانهای خلوت، خودرویی راهم را سد کرد. چهار مرد از خودرو پیاده شدند، مرا به زور بیرون کشیدند و دو نفرشان با چاقو چند ضربه به بدنم زدند. دو نفر دیگر نیز با مشت و لگد آنقدر مرا زدند که بیهوش شدم. در آخرین لحظات قبل از بیهوشی شنیدم یکی از آنها گفت: «به خاطر یه ساعت، قاتل هم شدیم!» بعد مرا داخل صندوق عقب انداختند و دیگر چیزی نفهمیدم تا وقتی در بیمارستان به هوش آمدم.»
او ادامه داد: «بعد از به هوش آمدن متوجه شدم آدمربایان را خود پرویز اجیر کرده بود تا مرا بکشند و از پرداخت طلب ۴ میلیاردیام فرار کند. چندی پیش ساعتی مچی و عتیقه به او فروخته بودم، اما پولش را نمیداد. بارها از او خواستم تسویه کند، ولی دائم امروز و فردا میکرد. متوجه شدم پرویز قصد ندارد پول مرا بدهد، به همین دلیل تهدید کردم از او شکایت میکنم. همان روز حادثه هم قول داد پولم را بدهد، غافل از اینکه نقشه خونینی در سر داشت. الان از او و همدستانش به اتهام آدمربایی و اقدام به قتل شکایت دارم.»
پیگیری پلیس
با ثبت شکایت کیوان، پرونده به دستور قاضی محسن اختیاری، بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی تهران در دستور کار پلیس قرار گرفت. مأموران در بررسیهای فنی دریافتند درست پس از پایان ملاقات کیوان و پرویز، پیامکی از سوی پرویز به یکی از دوستانش ارسال شده که نوشته بود: «سوژه سوار ماشینش شد.» دقایقی بعد نیز پیام دیگری با مضمون «بدبخت شدیم، سوژه به قتل رسید» برای پرویز ارسال شد که نشان از هماهنگی میان اعضای باند داشت.
با به دست آمدن این سرنخها، تیمهای پلیسی وارد عمل شدند، اما دریافتند پرویز و همدستانش پس از حادثه به مکان نامعلومی گریختهاند. تحقیقات برای دستگیری متهمان ادامه داشت تا اینکه مأموران در جریان تحقیقات، سه نفر از همدستان پرویز را بازداشت کردند. با این حال، پرویز و یکی دیگر از عاملان اصلی همچنان متواری هستند و جستوجو برای دستگیری آنها ادامه دارد.
اقرار متهمان
سه متهم دستگیر شده در بازجوییهای مقدماتی به جرم خود اقرار کردند و یکی از آنها صبح دیروز در دادسرای امور جنایی حاضر شد و جزئیات مشارکتش در آدمربایی را فاش کرد.
متهمان برای ادامه تحقیقات در اختیار مأموران پلیس قرار گرفتند تا با بازداشت طراح اصلی نقشه، پرونده آدمربایی و اقدام به قتل بهخاطر طلب ۴ میلیاردی تکمیل شود.
گفتوگو با متهم/ گریههای ناتمام
یکی از متهمان دستگیر شده حمید نام دارد و صبح دیروز در شعبه بازپرس مدام گریه میکرد. او میگفت من همان آش نخورده و دهان سوخته هستم، چراکه خبر نداشتم دوستم با شاکی اختلاف ۴ میلیاردی دارد و بدون اینکه پولی بگیرم و فقط برای رفاقت نزدیک بود قاتل شوم.
حمید چرا گریه میکنی؟
از بدبختی و گرفتاری که برای خودم به وجود آوردم.
چه گرفتاری؟
من الان به جرم آدمربایی دستگیر شدهام، اما هیچ وقت فکر نمیکردم کارم آدمربایی باشد.
چقدر برای این کار دستمزد گرفتی؟
باور کن هیچی، حتی هراز تومان.
چرا؟
من مثل آش نخورده و دهان سوختهام. خبر نداشتم دوستم با آن مرد اختلاف مالی ۴ میلیاردی دارد. فقط به خاطر رفاقت همراهش شدم.
قصد قتل داشتید؟
نه، ما حتی قصد آدمربایی هم نداشتیم. فقط میخواستیم برای رفیقمان کاری انجام دهیم، اما در جریان درگیری یکی از دوستانم که الان فراری است با چاقو ضرباتی به بدن شاکی زد. وقتی بیهوش شد، تصور کردیم فوت کرده و با خودمان گفتیم بدبخت شدیم. برای همین پیکرش را داخل پارک رها کردیم. البته در این مدت از ترس و لرز اینکه قاتل شدیم شب و روز نداشتیم، اما الان که فهمیدم او زنده است خوشحالم و خدا را شکر میکنم. امیدوارم شاکی مرا ببخشد، چون کار اشتباهی کردم و الان پشیمانم.
در این مدت کجا فرار کردی؟
از ترس سرگردان کوچه و خیابان و پارک بودم و مدتی هم به یکی از شهرها رفتم تا اینکه فکر کردم آبها از آسیاب افتاده و به محل زندگیام برگشتم و دستگیر شدم.
سابقه داری؟
نه، سابقه آنچنانی ندارم. فقط چند باری، آنهم برای رفاقت دعوا و درگیری داشتم و پایم به کلانتری باز شده بود.