در سالهای پس از جنگ تحمیلی، فضای سیاسی کشور بهتدریج متأثر از دوگانههایی شد که عملاً به نوع کنشگری جریانات سیاسی جهت میداد و حتی بر کارآمدی نظام اجرایی نیز اثر گذارد. در نگاه بخشی از نخبگان سیاسی، کشور در معرض انتخاب میان این دوگانهها قرار میگرفت که یک سر آن به آرمانهای انقلاباسلامی نزدیک بود و سر دیگر با اهداف مادی و دنیوی قرابت داشت. بهگونهای مردم میان دنیا و آخرت و نیز میان سعادت مادی و معنوی مجبور به انتخاب یکی میشدند و حتی به ظهور دوقطبیهای کاذب اجتماعی نیز میانجامید.
متأسفانه در سه دهه بعد از جنگ نیز این شکافهای فرضی حتی تا ذهن رؤسای جمهور نیز گاه بالا آمد و برخی از آنان خواسته یا ناخواسته در تله کاذب برجستهسازی یکی و نفی دیگری افتادند. یکی از فضائل خاص شهید آیتالله رئیسی آن بود که به رغم کوتاهی دوره خدمت در کسوت ریاست جمهوری، هم در نظر و هم در عمل به این دوگانهها خاتمه داد و یگانگی سیاستورزی جمهوری اسلامی را عیان ساخت. مروری بر برخی از این دوگانهها میتواند ارزش والای جهتگیری «شهید جمهور» را آشکار سازد.
بعد از پایان جنگ، تکنوکراتها با دوگانه انقلاباسلامی و جمهوری اسلامی کوشیدند بقای جمهوری اسلامی را در گرو دست کشیدن از آرمانهای انقلاباسلامی معرفی کنند. رهبر معظم انقلاباسلامی در بیانیه گامدوم چنین تعارضی را بیمعنا دانستند و تصریح کردند: «انقلاباسلامی... از نظریه نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.» مکتب فکری و عملی شهید رئیسی در حوزههای مختلفی از جمله سیاست خارجی نشان داد میان انقلابیگری و نظامیافتگی تعارضی در واقع وجود ندارد و میتوان هم آرمانهای انقلاباسلامی را تعقیب و هم در قامت یک دولت- ملت متعارف در صحنه سیاست بینالملل بازیگری کرد، ازاینرو میتوان گفتمان او را در امتداد احترام به نظریه «نظام انقلابی» دانست.
از نقاط قوت جمهوری اسلامی شکلگیری «عمق راهبردی خارجی» و اقتدارافزایی ایران بوده است. اما در زمان دولتهای یازدهم و دوازدهم، تلاش شد با طرح دوگانه میدان و دیپلماسی، شکافی در بازوهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی تعریف و مانع همافزایی این دو بازوی اقتدار نظام شود. هرچند شخص آیتالله رئیسی به اندازه دیگران بر موضوع سیاست خارجی تمرکز نکرده بود، اما با اتخاذ دیپلماسی متوازن و نیز وحدت دیپلماسی و میدان (که مخصوصاً ماحصل مجاهدتهای شهید حسین امیرعبداللهیان بود)، عملاً برکات و دستاوردهای سیاست خارجی انقلاباسلامی را نشان داد و به ادعای تعارض میدان و دیپلماسی پایان داده شد.
هرچند در ذات نظریه مردمسالاری دینی، تلازم مردم و دین وجود دارد، اما در سالهای پس از دومخرداد تلاش شد میان این دو مؤلفه تعارض نشان داده شود و کسب رضایت مردم و جلب رضایت الهی بهعنوان دو رویکرد کاملاً متضاد معرفی گردد. رویکرد مردمگرایی و مردممحوری شخص آیتالله رئیسی در عین تقید و افتخار آن به ارزشهای دینی در عمل نشان داد کسب رضایت خالق هیچ تباینی با رضایت مخلوق ندارد و میتوان توأمان برای رضای خدا و مردم تلاش کرد که این تجلی عملی مردمسالاری دینی بود. در مدیریت شهید آیتالله رئیسی نشان داده شد که هم میتوان به مبانی نظری انقلاباسلامی توجه کرد و هم کار و تلاش خستگیناپذیر برای تحقق آن را دنبال کرد. ایشان نشان داد رویکرد نظری و انتزاعی صرف یا پرکاری بدون اتکا بر نظریه بهمعنای انقلابیگری نیست و انقلابیگری در وحدت نظر و عمل معنا مییابد.
هرچند بدخواهان شهید آیتالله رئیسی با گزارههایی، چون «یکپارچگی حاکمیت» کوشیدند مزیتهای الگوی مدیریتی او را به حاشیه ببرند، اما نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که یکی از دلایل اصلی موفقیتهای گوناگونش (بهرغم کوتاهی دوران خدمت)، تن ندادن به این دوگانهها و بازگشت به مسیر توحیدی اصیل نظام و انقلاب بود. فضیلت خاص «مقام ابراهیم» همین توحید و وحدتگرایی بود. چهبسا اگر تقدیر الهی بهگونهای دیگر رقم میخورد و مردم ایران از وجود این «شهید خدمت» محروم نمیماندند، برکات این یگانگی گفتمانی و مدیریتی برای کشور و ملت نیز بیشتر عیان میشد.