کد خبر: 977669
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۸ - ۰۲:۱۵
حال ادبیات داستانی‌مان خوب نیست
ادبیات برای آنان‌که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان‌که از زندگی بدین گونه که هست راضی هستند چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراک جان‌های ناخرسند است.
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: «انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد. تاختن در کنار روسینانته زار و نزار (مرکب دن کیشوت) و دوش به دوش شهسوار پریشانِ دماغِ لامانچا، پیمودن دریا بر پشت نهنگ همراه با ناخدا اهب (شخصیت اول رمان نهنگ سفید) سرکشیدن جام آرسنیک با مادام بوواری، این همه راه‌هایی است که ما ابداع کرده‌ایم تا خود را از خطا‌ها و تحمیلات این زندگی ناعادلانه خلاص کنیم... زندگی‌ای که ما را وا می‌دارد تا همیشه همان باشیم که هستیم. حال آنکه ما می‌خواهیم آدم‌های بسیار متفاوتی باشیم تا بسیاری از تمنا‌هایی را که بر ما چیره‌اند پاسخ بگوییم. وقتی کتاب را می‌بندیم و دنیای قصه را ترک می‌کنیم به زندگی واقعی برمی‌گردیم و این زندگی را با دنیای باشکوهی که به تازگی ترکش کرده‌ایم مقایسه می‌کنیم چقدر سرخورده می‌شویم! اما به این ادراک گرانقدر نیز می‌رسیم که دنیای خیالی داستان زیباتر، گونه‌گون‌تر، جامع‌تر و کامل‌تر از آن زندگی‌ای است که در بیداری می‌گذرانیم. زندگی مشروط شده با محدودیت‌های وضعیت عینی ما.»

نوشته‌ام را با نظر ماریو بارگاس یوسا در کتاب «چرا ادبیات؟» آغاز کردم با ترجمه عبدالله کوثری تا صحه‌ای باشد بر آنچه خواهم نوشت. تمام حرف‌ها و نقد‌هایی را که قرار بود بگویم همین چند سطر در خودش جا داده است. فکر کنم با همین مقدمه بدانید قرار است در باب چه موضوعی سخن بگویم. آری نقش ادبیات داستانی در ایران امروز با همه فراز و فرودهایش.

زندگی ما با قصه‌های کهن عجین شده است. قصه‌ها ما را به سرزمین‌های دور می‌برد. اصلاً ادبیات ما پر از ترانه، قصه و افسانه است. تاریخمان پر از شخصیت‌های اسطوره‌ای چونان سهراب، رستم، اسفندیار و... است.
ما افسانه ضحاک را شانه به شانه و نسل به نسل شنیده‌ایم و برای فرزندانمان خوانده‌ایم. ما قصه کاوه آهنگر را خوب می‌دانیم و با پهلوانی‌های رستم اوقات خوشی گذرانده‌ایم.

افسانه و تخیل بخشی از خلاقیت در خلق یک اثر است؛ جزء جدا نشدنی ادبیات. همیشه آثاری به شهرت جهانی رسیده‌اند که حرفی تازه برای گفتن داشته‌اند. گاهی با افسانه در آمیخته‌اند گاهی با تخیل و گاه آنقدر واقعی و ملموس که فکر می‌کنید جریان یکی زندگی را پیش‌رو می‌خوانید.
اما این روز‌ها حال ادبیات خوب نیست. حال قصه‌ها و رمان‌ها خوب نیست. بار‌ها برای جلال آل‌احمد یادمان می‌گیریم و می‌گوییم دیگر قلمی مثل او پیدا نمی‌شود، اما نمی‌گوییم جلال با وجود همه حصار‌هایی که برای ذهنش می‌کشیدند راه خودش را می‌رفت، افسار قلمش را می‌گرفت و با خودش می‌برد به هر کجا که ذهنش او را می‌کشاند. همه نویسندگان برتر ایرانی در روزگار سخت، قلم به ستایش زندگی چرخانده‌اند و بدی، ظلم و خشونت را در آثارشان نکوهش کردند. وظیفه ادبیات نکوهش بدی‌هاست. برجسته‌سازی بدی‌ها و تلخی و ناکامی‌هاست.

قصه یعنی هر چیزی که نشود در واقعیت آن را پیدا کرد، اما امروز قصه چیزی است که ما دوست داریم بگوییم. دنبال خلق قصه‌های جدید نیستیم. دنبال تنوع و تلاش برای بقای قصه نیستیم. مدام قصه‌های قدیمی را تکرار می‌کنیم. مدام مرزبان نامه و کلیله و دمنه را به زبان‌ها و مفاهیم مختلف برای نسل‌های مختلف تکرار می‌کنیم. انگار برند تاریخ داستان ما مربوط به گذشته است و ما اکنون حرفی برای گفتن و قصه‌ای برای شنیدن نداریم. پاس داشتن ادبیات کهن که آبروی فرهنگ این سرزمین است بر همه واجب و اهمیتش مبرهن است، اما این کافی نیست. قصه‌ها مال آدم‌ها هستند و آدم‌ها که تغییر می‌کنند قصه‌های نو و افسانه‌های جدید می‌خواهند. باید بزرگان معاصر را ارج بگذاریم. باید قصه‌های هوشنگ مرادی کرمانی را برای بچه‌ها بخوانیم. باید در کنار خواندن شعر‌های نیما، سهراب و سعدی، گاهی شعر‌های معاصر بخوانیم. باید کودکان بدانند که ادبیات و شعر و قصه‌اش یک رود همیشه جاری است و اگر حیات در آن جریان نداشته باشد، متعفن می‌شود. کودکان باید بدانند که می‌توانند شاهکار ادبی خلق کنند، اگر اراده کنند و اگر راز موفقیت ادبیات کهن را بدانند.

کاش سخنوران ما به جای تکیه بر داستان‌های قدیمی که همه ما ده‌ها بار هر کدام را شنیده‌ایم برای بیان منظورشان کمی خلاقیت به خرج دهند و داستانی تازه رو کنند.
فکر کنید بار‌ها و بار‌ها درباره اهمیت دوستی و تأثیرش در زندگی بگویید سعدی تمام آن‌ها را در یک بیت خلاصه کرده است: «تو اول بگو با که همزیستی/ من آنگه بگویم تو خود کیستی»

یا ساعت‌ها زمان می‌گذاریم برای مفهوم دینداری و اهمیتش در جوانی. اما یک جمله روی دیوار کار تمام این ساعت‌های موعظه را یک جا می‌کند اگر کسی اهل تعقل باشد: «در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری ست.»
قرار نیست شعر را جایگزین خطابه کنید. فقط کافی است کلام حق را به شعر و پند، بیاویزید و کلام الهی را با یک کلام نغز و شیرین به مخاطب ارائه دهید.

این روز‌ها بازار دسته‌بندی ادبیات داغ داغ است. این اختلاف و تفرقه‌افکنی به نفع اوضاع نابسامان مطالعه نیست. هر کس باید برای ترغیب مردم به سوی مطالعه کردن و کتاب خواندن به سهم خود قدمی بردارد. مدیران با تشویق و یارانه‌های خرید کتاب، معلمان با تشویق به مطالعه و ارج نهادن به آن و نویسنده‌ها با داشتن قلمی پاک و تمیز. تخیل آن‌ها می‌تواند سرنوشت یک انسان را تغییر دهد. می‌تواند فرهنگ یک ملت را تهدید یا تبدیل به احسن کند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار