کد خبر: 1305438
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۴۰۴ - ۰۳:۴۰
خانواده امن‌ترین پناهگاه در سختی‌هاست
یک جای دنج، درست وسط سختی‌ها روز‌هایی هست که دنیا، با همه رنگ‌ولعابش، بی‌رنگ است. روز‌هایی که حتی صدای خنده آدم‌ها، دلگرم‌کننده نیست
نیره ساری

 جوان آنلاین: روز‌هایی هست که دنیا، با همه رنگ‌ولعابش، بی‌رنگ است. روز‌هایی که حتی صدای خنده آدم‌ها، دلگرم‌کننده نیست. شاید از سر کار برگشته‌ای، شاید امتحان سختی داشته‌ای، شاید از کسی که فکر می‌کردی درکت می‌کند، دلخور شده‌ای. آن وقت، فقط یک چیز آرامت می‌کند: برگشتن به جایی که بی‌قید و شرط، بی‌ادعا، فقط دوستت دارند. آنجا، اسمش «خانه» است... و کسانی که خانه را معنا می‌دهند، «خانواده» هستند. خانواده یعنی امنیت، یعنی آرامش، یعنی بودن حتی وقتی هیچ‌کس دیگر نیست. ما آدم‌ها در مسیر زندگی، فراز و نشیب زیاد می‌بینیم. گاهی دست‌مان پر است، گاهی خالی‌تر از همیشه. گاهی در اوج خوشحالی هستیم و گاهی در عمیق‌ترین نقطه غم. اما یک چیز باید همیشه باشد: جایی ثابت، پناهی امن، گوشی شنوا، بی‌هیچ قضاوتی و آنجا «خانواده» است. 
 
بچه که بودیم، خانواده برای‌مان همه‌چیز بود. مامان یعنی ملاطفت نرمی و بوی خوب غذا. بابا یعنی سقف امن و صدای مطمئن. خواهر و برادر یعنی هم‌دست در بازی و خنده و خرابکاری. صمیمیت در جزئیات بود: یک لیوان چای عصرانه، غرغر‌های بابا که آخرش ختم می‌شد به «مواظب خودت باش»، یا فریاد‌های مامان که «چرا فلان چیز را سر جایش نگذاشتی؟».
اما انگار هرچه بزرگ‌تر شدیم، فاصله‌ها هم بزرگ‌تر شدند. در شلوغی دنیا، فراموش کردیم چقدر دلگرمیم به همین جمع کوچک. حالا، وقتی مامان زنگ می‌زند، حوصله جواب دادن نداریم. حرف‌های پدر را پای تفاوت نسل‌ها می‌گذاریم. خواهر و برادر‌ها هم آدم‌هایی شده‌اند که فقط در میهمانی عید می‌بینیم. چرا؟ چون فکر کردیم وقت نداریم. چون فکر کردیم خانه همیشه هست...، اما واقعیت این است که هیچ‌چیز همیشه نیست، جز حسرت نبودنش. 
در زندگی‌مان، خیلی‌ها می‌آیند و می‌روند. دوست پیدا می‌کنیم، رابطه می‌سازیم، تیم می‌شویم، همکاری می‌کنیم، اما خیلی وقت‌ها، همین آدم‌هایی که فکر می‌کردیم کنارمان می‌مانند، دور می‌شوند، اما خانواده؟ حتی اگر دلخور باشند، عقب نمی‌کشند، حتی اگر بلد نباشند درست بگویند، اما می‌مانند. حمایت‌شان خالص است و بی‌چشم‌داشت. چون خانواده‌اند. 
وقتی دیگران پشت‌مان را خالی می‌کنند، خانواده تنها پشتی است که اگر بخواهیم، می‌توانیم به آن تکیه کنیم و این، بزرگ‌ترین امنیتی است که یک انسان می‌تواند داشته باشد: امنیت عاطفی و روانی. 
ممکن است گاهی خانواده با ما مخالفت کند. ممکن است بگوید: «این کار را نکن»، «آن راه را نرو»، «با فلانی نگرد» و...، اما ناراحت شویم. فکر کنیم نمی‌فهمند. واقعیت این است که این سخت‌گیری‌ها، اغلب از جنس دلسوزی‌اند. کسی که حواسش به تو نیست، سخت‌گیری نمی‌کند. کسی که دوستت ندارد، تذکر نمی‌دهد. اتفاقاً آن‌که تو را به حال خودت رها می‌کند، باید از او ترسید. بیایید پشت هر جمله تند یا نگاه نگران، عشق را ببینیم. خانواده‌ها زبان پیچیده‌ای ندارند، شاید خشک باشند، اما ساده‌اند و عمیق. 
خانواده دقیقاً همین است: پناهگاهی امن، نقطه‌ای بی‌ادعا وسط همه هیاهو‌های زندگی. جایی که بدون گفتن، کسی هست که بفهمدت. کسی که هنوز نمی‌دانی چه شده، اما دستت را گرفته. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که سرعتش از نفس‌هایمان جلو زده. همه در حال دویدن و رقابت هستیم. در این شلوغی‌ها، گاهی یادمان می‌رود، خانه فقط چهاردیواری نیست. خانه با آدم‌هایش می‌شود خانه. آنهایی که از کودکی دست‌مان را گرفتند، از زمین‌خوردن‌های کوچک و بزرگ بلندمان کردند. آنهایی که وقت موفقیت‌ها ذوق می‌کنند و وقت شکست‌ها، بی‌هیچ قضاوتی کنارمان می‌مانند. شاید برای خیلی‌ها خانواده تبدیل شده باشد به یک پیام دیر به دیر یا یک تماس کوتاه آخر هفته، اما واقعیت این است که هیچ‌چیز در دنیا جای صمیمیت نگاه مادر، تکیه‌دادن به شانه پدر، یا حتی دعوا‌های بی‌دلیل خواهر و برادر را نمی‌گیرد. 
خانواده، یک جور ریشه است. اگر خوب نگهش داریم، در طوفان حفظ می‌شویم. وقتی از تکیه‌گاه حرف می‌زنیم، ذهن‌مان می‌رود سمت دوست، همسر، یا حساب بانکی! ولی تکیه‌گاه واقعی، کسی است که وقتی همه رفتند، وقتی در اوج ضعف و بی‌حوصلگی هستی، کنارت می‌ماند. کسی که اگر صد بار هم زمین بخوری، باز حاضر است دستت را بگیرد. 
آدم‌ها به‌دنبال امنیت‌اند. حسی از آرامش که به آنها بگوید: «همه‌چیز قرار است خوب شود.» ممکن است فکر کنیم این امنیت با شغل خوب، درآمد بالا یا خانه مستقل به دست می‌آید، اما امنیت واقعی، آن است که در بی‌پولی دلگرمت کند، دربیماری بغلت کند، در شکست‌ها دستت را بگیرد و بگوید: «بلند شو... من هستم.»
خانواده همین‌جور است. پایگاهی عاطفی و مادی که از اولین قدم‌ها تا آخرین روز‌ها با ماست. جایی که بی‌هیچ نقابی می‌توانی خودت باشی، گریه کنی، فریاد بزنی، اشتباه کنی و باز پذیرفته شوی. 
نسل امروز با امکاناتی بزرگ شده که نسل‌های قبل حتی خوابش را نمی‌دیدند، سرعت دسترسی، تنوع انتخاب‌ها، ارتباطات گسترده...، اما در کنار همه این نعمت‌ها، چیز‌هایی هم کمرنگ شده‌اند، مثل گفت‌و‌گو‌های شبانه خانوادگی، غذا خوردن دور یک سفره ساده، خاطرات جمعی. بعضی از ما، ناخواسته، داریم از خانواده فاصله می‌گیریم. فکر می‌کنیم همه‌چیز باید مطابق میل‌مان پیش برود و اگر تفاوتی دیدیم، دلسرد می‌شویم، اما واقعیت این است که هیچ جمعی کامل نیست. هیچ خانه‌ای بی‌مشکل نیست. خانواده، یک تمرین روزمره است؛ تمرین درک، صبر و محبت بی‌چشم‌داشت. 
خانواده مثل یک تیم است. تیمی عجیب و غریب که گاهی باهم دعوا می‌کنند، گاهی سر شوخی بی‌مزه غش می‌کنند از خنده. گوشه امن که خود خودت هستی. خانواده همیشه کامل نیست، گاهی پر از نقص و سوءتفاهم، ولی همین خانواده را قشنگ می‌کند. جمعی که به همه فاصله‌ها و دیوانگی‌ها، اما مثل نخ تسبیح به هم وصل است. اهمیتش در این است که به تو یادآوری خواهد کرد «تنها نیستی»، حتی وقتی دنیا روی سرت آوار شود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار