جوان آنلاین: آمار ترک تحصیل، فقط یک عدد یا درصدی روی کاغذ نیست؛ بلکه داستانی تلخ است که سرنوشت آیندهسازان این مرز و بوم را تحتتأثیر قرار میدهد. هر کودک یا نوجوانی که تصمیم میگیرد دیگر به کلاس درس نرود، بدون شک از دنیای رشد و یادگیری جدا میشود و آن وقت، معلوم نیست چه آیندهای برایش رقم بخورد.
طبق تازهترین جدول منتشرشده از سوی مرکز آمار ایران در رابطه با نرخ ترک تحصیل، تصویری نگرانکننده از دانشآموزانی که مسیر آموزش را ترک کردهاند، به چشم میخورد؛ دانشآموزانی که به دلیل بیتوجهی نسبت به آنها، مسیر زندگیشان تغییر کرده و اگر این بیتوجهی ادامه داشتهباشد، سرمایههای عظیم انسانی دیگری نیز از دست میرود.
تا همین چند سال پیش بود که خانوادهها، فرزندشان را به مدرسه میفرستادند تا با یادگیری علم و دانش، زندگی خود و حتی خانوادهاش را نجات دهند. حالا اما، خانوادههای زیادی هستند که دانشآموزی را، مسیری برای پیشرفت در زندگی فرزندشان نمیبینند. شاید برای همین است که آمار ترک تحصیلیها بیشتر از قبل شدهاست.
آمار نگرانکننده
مرکز آمار ایران به تازگی گزارش خود را درباره نرخ ترک تحصیل دانشآموزان در سال تحصیلی ۱۴۰۳- ۱۴۰۲ منتشر کردهاست؛ آماری که با بررسی روندها و جزئیات آن، نشانههایی هشداردهنده از چالشهای بزرگتری در نظام آموزشی کشور نمایان میشود.
بر اساس این گزارش، نرخ ترک تحصیل در مقطع متوسطه دوره اول با رقم ۴۱/۶ درصد، بیشترین سهم را در میان همه دورهها به خود اختصاص دادهاست؛ این در حالی است که نرخ ترک تحصیل در متوسطه دوره دوم با کاهش قابلتوجهی به ۶۹/۲ درصد رسیدهاست. نکته مهمتر، افزایش نرخ ترک تحصیل در دوره ابتدایی است که از ۲۰/۱ درصد به ۴۵/۱ درصد رسیده و بهرغم اینکه عددی نسبتاً پایین به نظر میرسد، روند افزایشی آن، آن هم در پایههای ابتدایی که پایههای اصلی آموزش و تربیت شکل میگیرند، جای تأمل فراوان دارد.
این ارقام همچنین نشان میدهند که نرخ ترک تحصیل پسران در اکثر دورهها از دختران بیشتر است؛ مثلاً در متوسطه دوره اول نرخ ترک تحصیل پسران ۷۷/۷ درصد است، که افزایش چشمگیر ۲۳/۱ درصدی نسبت به سال گذشته دارد، در حالی که این رقم برای دختران ۹۸/۴ درصد گزارش شدهاست.
این دادهها بیانگر یک واقعیت مهم است؛ دانشآموزان در سنین بلوغ و دوره حساس متوسطه اول، با مشکلات و چالشهایی روبهرو هستند که آنها را به ترک تحصیل سوق میدهد؛ مسائلی که میتواند شامل مشکلات فردی، خانوادگی، آموزشی، اجتماعی و حتی فرهنگی باشد.
با وجود کاهش نرخ ترک تحصیل در متوسطه دوره دوم، همچنان این درصدها نگرانکننده است و نشان میدهد که دلایل ترک تحصیل تنها به مسائل ابتدایی محدود نمیشود، بلکه عوامل عمیقتر و پیچیدهتری وجود دارد که باید ریشهیابی و مدیریت شود.
افزایش نرخ ترک تحصیل حتی در پایههای ابتدایی، جایی که آموزش باید قویترین و پایدارترین باشد، زنگ خطری است که نباید نادیده گرفته شود. این آمار از ضرورت بازنگری عمیق در سیاستها و برنامههای آموزشی خبر میدهد، چراکه اگر پایهها مستحکم نباشد، پایههای بالاتر دچار مشکلات عدیدهای میشوند.
اختلاف فاحش آماری!
اما اعداد و ارقام تازه منتشر شده مرکز آمار درباره ترک تحصیل در سال تحصیلی ۱۴۰۳- ۱۴۰۲، تنها بخشی از این واقعیت تلخ را نشان میدهد. محمدرضا ملاشاهی، معلم اهل سیستان و بلوچستان و کارشناس آموزشی و فرهنگی، در این رابطه نکات مهم و البته نگرانکنندهای را در گفتوگو با «جوان» مطرح میکند: «آماری که مرکز آمار ایران منتشر کرده، با آمار مرکز پژوهشهای مجلس مغایرت دارد. مثلاً نرخ ترک تحصیل در دوره ابتدایی را مرکز آمار ۴۵/۱ درصد اعلام کرده، اما مرکز پژوهشهای مجلس این عدد را ۹/۰ درصد گزارش کردهاست؛ یعنی تقریباً دو برابر اختلاف وجود دارد. در متوسطه اول هم این تفاوت بیشتر است؛ مرکز پژوهشها ۴۷/۳ درصد اعلام کرده، اما مرکز آمار نرخ ۴۱/۶ درصد را اعلام کرده که اختلاف فاحش و معناداری است. در متوسطه دوم هم اختلاف کم نیست؛ مرکز پژوهشها ۶۵/۱ درصد و مرکز آمار ۶۹/۲ درصد را گزارش کردهاند.»
او معتقد است این اختلافها نشان میدهد که همچنان با چالش جدی «اختلاط آماری» مواجه هستیم و تا وقتی آمار دقیق و شفافی از ترک تحصیل داشتهباشیم، نمیتوانیم به صورت اثربخش و هدفمند سیاستگذاری کنیم. ملاشاهی همچنین به نکتهای بسیار مهم اشاره میکند: «هر دو مرکز (مرکز آماری ایران و مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی)، آمارهای خود را از منابع وزارت آموزش و پرورش گرفتهاند، در حالی که آموزش و پرورش تنها یک سامانه و منبع رسمی دارد. پس چرا باید اینقدر آمارها با هم متفاوت باشند؟ این تناقض اساسی، باعث میشود نتوانیم وضعیت واقعی را رصد کنیم.» او تأکید میکند: «آمار کلی به تنهایی کافی نیست؛ ترک تحصیل یک مسئله چندبعدی و پیچیده است که هر استان، هر منطقه و هر مدرسه شرایط خاص خود را دارد. برای سیاستگذاری باید به جزئیات دقت کنیم؛ مثلاً باید فراوانی مطلق و نسبی ترک تحصیل در استانها را محاسبه و با هم مقایسه کنیم. طبق آخرین گزارش مرکز پژوهشها، استانهایی مثل خوزستان، تهران، خراسان رضوی و سیستان و بلوچستان بالاترین نرخ ترک تحصیل را دارند.»
بحران برنامه درسی ناکارآمد
کمبود پژوهشهای تخصصی درباره ترک تحصیل و تفاوت آن با پدیده بازماندگی از تحصیل، یکی دیگر از مشکلاتی است که ملاشاهی بدان اشاره میکند: «اغلب پژوهشها ترک تحصیل و بازماندگی را با هم بررسی میکنند، در حالی که این دو موضوع کاملاً متفاوت هستند و باید به صورت جداگانه و دقیق بررسی شوند. علل ترک تحصیل ممکن است با علل بازماندگی متفاوت باشد و میزان تأثیر این علل هم متفاوت است.»
این کارشناس آموزشی و فرهنگی با بیان اینکه عدم دقت آماری عملاً به معنای ناتوانی ما در فهم دقیق و کامل این پدیده است، میگوید: «بعید میدانم پژوهشهای جدی و قابلاتکایی درباره سهم اختلالات روانی، رفتاری یا اختلالات یادگیری در ترک تحصیل تاکنون انجام شدهباشد. ما تقریباً میدانیم فقر اقتصادی و معلولیت جسمی دو دلیل اصلی بازماندگی از تحصیل هستند، اما ترک تحصیل دلایل متنوع و گستردهتری دارد.»
ملاشاهی مواردی همچون ضعف در پیشرفت تحصیلی، نبود انگیزه کافی، اختلالات روانی و یادگیری، وجود مسائل اقتصادی و معیشتی را از دلایل ترک تحصیل برمیشمرد، اما مهمترین مسئله را ناکارآمدی برنامه درسی میداند: «به عقیده من، مسئله اصلی و ریشهای در رابطه با ترک تحصیل، ناکارآمدی برنامه درسی است. وقتی برنامه درسی نتواند به نیازهای دانشآموز پاسخ دهد، موضوع ترک تحصیل نیز حل نمیشود.»
او در این رابطه توضیح میدهد: «وقتی درباره مشکلات رفتاری، اختلالات یا کمبود انگیزه صحبت میکنیم، برنامه درسی باید بتواند این مسائل را به صورت محتوایی و با تربیت معلم مناسب پاسخ دهد. از طرفی برخی پژوهشها نشان میدهد اختلالات یادگیری در ایران رو به افزایش است، که این موضوع میتواند ارتباط مستقیم با افزایش آمار ترک تحصیل داشته باشد.»
چالش کلاسهای مختلط
مسئله کلاسهای مختلط از دیگر عواملی است که به موضوع ترک تحصیل دامن میزند. ملاشاهی در این رابطه میگوید: «ما در ایران حدود ۱۰۰ هزار کلاس مختلط داریم که ۹۰ هزار کلاس آن در دوره ابتدایی و ۱۰ هزار کلاس در دوره متوسطه اول است. این یعنی دانشآموزانی که در سن بلوغ و با ویژگیهای شخصیتی و جسمی خاص خود هستند، در محیطی مختلط درس میخوانند. این مسئله در کشوری با اعتقادات دینی و فرهنگی خاص میتواند یکی از عوامل ترک تحصیل باشد. این موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده است.»
او توضیح میدهد: «وقتی در روستا یا شهری بستر آموزش با کیفیت و متناسب با ویژگیهای جنسیتی فراهم نباشد، خانوادهها ممکن است از ادامه تحصیل فرزندشان جلوگیری کنند یا دنبال راههای دیگری مانند مدارس دینی، آموزش مجازی یا آموزش از راه دور بروند.»
لزوم مدیریت فرادستی
ملاشاهی به روند کلی ترک تحصیل هم اشاره میکند و میگوید: «بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، روند ترک تحصیل در دهه اخیر در ایران کاهشی بودهاست. البته در سالهایی مثل ۹۸ که کرونا آمد، جهش ۱۳درصدی در ترک تحصیل دیده شد، اما به طور کلی از سال ۹۳- ۹۲ تا ۱۴۰۲- ۱۴۰۱، آمار ترک تحصیل کاهش داشتهاست. البته این هم با آمار مرکز آمار ایران تناقضهایی دارد.»
او همچنین معتقد است: «ما با ضعف در اطلاعات آماری و اختلال در ثبت و گزارشها روبهرو هستیم. این مسئله بسیار پیچیده است و باید با روشهای علمی و دقیق حل شود تا بتوانیم وضعیت را شفاف کنیم. از طرف دیگر، این مشکل فقط به آموزش و پرورش مربوط نمیشود. وزارتخانههای مختلف مثل وزارت کار، بهداشت، کشور و نهادهای حمایتی مانند سازمان بهزیستی و کمیته امداد همه مسئولند.»
او با لحنی تأکیدآمیز میگوید: «این نهادها باید پاسخگو باشند، اما معمولاً همه این مسئولیتها به گردن آموزش و پرورش انداخته میشود. مشکلات اقتصادی و اجتماعی هم نقش مهمی در این پدیده دارند و بدون همکاری و مدیریت یکپارچه حکومتی نمیتوان راهحلی یافت.»
ملاشاهی در نهایت این موضوع را به شورای پشتیبانی سوادآموزی مرتبط میداند که ریاست آن با معاون اول ریاست جمهوری است و معتقد است که مدیریت فرادستی و هماهنگ لازم است تا بتوان با این بحران مقابله کرد.
آینده در انتظار توجه
مسئله ترک تحصیل، نهتنها یک هشدار جدی برای خانوادهها و مسئولان آموزشی است، بلکه زنگ خطری برای کل جامعه به حساب میآید؛ جامعهای که قرار است آیندهاش، به دست همین کودکان و نوجوانان ساخته شود، بنابراین اگر امروز گام مؤثری در مسیر آموزش آنها برداشته نشود، فردا هزینه سنگینی را متحمل خواهد شد.
بدون شک مسئولان باید به دقت ریشهها و دلایل ترکتحصیلها را بررسی کنند و عزم خود را برای بازگرداندن این دانشآموزان به چرخه آموزش جزم کنند، چراکه حتی ترک تحصیل یک دانشآموز هم اهمیت دارد، چه برسد به آمار و ارقام فاجعهباری که امروز منتشر میشود.
امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند نگاهی دقیق، همدلانه و علمی به این بحران هستیم. بیتردید آموزش رسمی و هدفمند، کلید تغییر و توسعه است و ترک تحصیل، قطع همین کلید و بستن درهای امید روی نسل امروز است، نسلی که میتواند فردای کشور را بسازد، اگر به آنها توجه شود.