جوان آنلاین: خانواده یعنی زیر یک چتر بودن. جایی که اگر باران سختی و آزمونهای سخت میبارد، آنها کنار هم و زیر یک چتر باشند. مهم نیست چتر دست چه کسی باشد، مهم آدمهاییاند که زیر آن چترند. آنها تا وقتی کنار هماند از گزند و سرمای باران در امانند ولی اگر کسی بخواهد از چتر بیرون بیاید، آنوقت اوضاع فرق میکند. او خیس میشود و بقیه نگرانش. خانواده یعنی قلبهایی که بیرون سینه ولی برای هم میتپد. درد خواهرم درد من است و خوشحالی او خوشحالی من. اگر برادرم تب کند من میمیرم اگر تا به خط ابروی مادر بیفتد، از غصه بمیریم. اگر پدر کمرش خم شد دلمان بلرزد و بخواهیم برایش کاری کنیم. خانواده یعنی اگر یکی خواست عروس یا داماد شود خوشحالی او خوشحالی همه باشد. آستینها را بالا بزنیم و برای خوشبخت شدنش در حد توانمان سنگ تمام بگذاریم. اگر یک عضو خانه بیمار شد، همه پرستار شوند و نگذارند آب توی دلش تکان بخورد. اگر پدر دستش خالی بود، باز هم توی خانهاش جمع شویم و بدون خدشهدار شدن غرورش، باری از دوش او برداریم. وقتی بچهها در خانهای پر از مهربانی بزرگ میشوند، دایره این خانواده بزرگتر میشود و پای خاله و عمو و دایی به میان میآید. کمکم عاشق آنها میشویم، چون عمو بوی پدروخاله بوی مادرمان را میدهد.
خانواده ایرانی در زمان جنگ تحمیلی حماسه آفرید. در زمان شیوع ویروس خانمانسوز کرونا با حمایت کامل از اعضای خانواده، دوره سخت و تجربه تلخی را پشت سر گذاشت و این روزها نیز در برابر امریکا و اسرائیل تا دندان مسلح ایستادگی کرد. چقدر این روزها همه چیز برایمان آشنا بود. پدرومادرهایی که سالهای نخست انقلاب را در بحبوحه یک جنگ هشت ساله گذراندهاند، حالا دوباره چراغ راه جوانها شدند. شبها کودکان را آرام میکردند و میگفتند جنگ که ترس ندارد. یعنی دارد، ولی نه ترسی که زندگی را تعطیل کند. آنها خوب بلدند چطور هنگام شنیدن صدای انفجار حواس بچهها را پرت کنند و به کجا پناه ببرند. چسب زدنهای پشت شیشه برای آنها یک خاطره کهنه است که دوباره تکرار شد. آنها خوب میدانستند که نباید کنار دیوار و پنجرههای شیشهای بخوابند. میدانستند چطور توکل کنند و به اعصابشان مسلط شوند. آنها راهی که ما تاکنون نرفتهایم را هشت سال تمام رفتهاند. یاد گرفتهاند میتواند جنگ باشد و بچهها هم توی کوچه بازی کنند، جنگ باشد و جوانها عروسی کنند، جنگ باشد و بچههای تازه به دنیا بیایند. عادی زندگیکردن وسط جنگ، بلد بودن میخواهد. اینکه بدانی شب دشمن نامرد، یک گوشهای را میکوبد و صدای فعالیتهای مداوم پدافندها نمیگذارد بخوابی، ولی تو روز را پر انرژی زندگی کنی و خانواده را با همان شور مادرانهات دور هم جمع کنی. زندگی در میانه جنگ یک سبک زندگی است که باید بلد باشی. کمکم یاد میگیری هم بترسی، هم شجاع باشی. هم مراقب باشی، هم توی دل خطر بروی. اخبار جورواجور را بخوانی، ولی به موفقیت فکر کنی. همان جوانهای داوطلب توی مساجد و پایگاهها بودند، حالا توی شهر و خیابان دوباره داوطلب کمک هستند. مردم سر معابر و چهارراهها شانههای امن پلیس میشوند و به طور خودجوش گشت میزنند و جاسوسها و خودفروختهها را دستگیر میکنند. این روزها خانوادههای ما به همنوعانی که شهرشان را ترک کرده بودند جا و مکان دادند و آن یکی که یک ساعت نشده برادر پاسدارش را شهید کردهاند، پای کار ماند و نان گرم دست مرد داد. آری، اینجا ایران است، سرزمین مردمی نازنین و خانوادههایی که جنگ را زیستهاند، پس هیچ هراسی از جنگ ندارند.
چنین گوهر گرانبهایی به نظرتان ارزش تکریم ندارد؟ ارزش اینکه برای با هم بودن وقت بگذاریم و از شادیهای کوچک در دل خانواده دریغ نکنیم. ارزش اینکه برای شنیدن درد دلها و نوسانات ذهنی اعضای خانه وقت بگذاریم و گوش شنوای خوب و صبوری باشیم. ارزش اینکه در شادی و غم کنار هم بمانیم و از یکدیگر پشتیبانی و حمایت کنیم. ارزش اینکه به تمام نظرات و افکار و عقاید یکدیگر دور از تعصبات و سلیقههای شخصی احترام بگذاریم و یکدیگر را همانطور واقعی با همان داشتهها دوست بداریم. ارزش اینکه وجود مادربزرگ و پدربزرگها را در جمع خودمان قدر بدانیم و مراقبشان باشیم. نگذاریم آنهایی که یکعمر صد تواناییشان را برایمان گذاشتند، حالا آب توی دلشان تکان بخورد. ارزش اینکه وقتی قهر کردیم زود ببخشیم، اگر دلخور شدیم زود بگذریم. اگر از یکدیگر ناراحتیم به زبان بیاوریم و کدورتها را رفع کنیم. ارزش اینکه مراقب سنتهای خانوادگی باشیم و در مقابل بزرگترها ادب بهجا بیاوریم. اینکه تنبیه و تحقیر و توهین نکنیم و به احترام متقابل پایند باشیم. خانواده امنترین جای جهان است که همیشه آغوشش برای پذیرش ما با وجود همه اشتباهات و خطاهایمان باز است. آری، تکریم خانواده، تکریم عشق و زندگی است.