سرويس تاريخ جوان آنلاين: محوریت تلاش رضاخان، بر تغییر ساختار و شرایط اجتماعی بنیاد نهاده شده بود. مشاوران به او گفته بودند که او اگر بتواند فرهنگ عمومی و ساختار اجتماعی را تغییر دهد، زمینه برای تحقق هر تغییری مهیا خواهد شد. این تغییرات که در مواردی با چاشنی خشونت و کشتار صورت گرفت، پیامدهایی داشت که از آن پس میشد در ساحت فرهنگ و سیاست ایرانی، از آن سراغ گرفت. در مقالی که پیشروی شماست، به سیاستهای اجتماعی پهلوی اول در حوزههای روحانیت، ایلات و عشایر، نظامیان و نیز رویکردهای شهرسازی در آن دوره پرداخته شده است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
تأثیرات اجتماعی عملکردهای رضاخانی در عرصههای مختلف از جمله روحانیت، ایلات و عشایر، برخی از اقدامات نظامی، شهرسازی و... قابل رؤیت و بررسی هستند که به هر یک بهطور اختصار خواهیم پرداخت.
رضاخان و فراز و فرودهای تعامل با روحانیت
دین همواره به عنوان مهمترین عنصر فرهنگی نزد ایرانیان از بالاترین نفوذ و قدرت برخوردار بوده است و رویدادهای تاریخی بیشماری بر نقش بیبدیل روحانیت صحه میگذارند، از جمله ماجرای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی و حکم جهاد علما در جنگ با روسیه تزاری. رضاخان قبل از اینکه پایههای سلطنت خود را مستحکم کند، سعی کرد با روحانیون مقابله نکند و حتی با شرکت در مراسم مذهبی و احترام به نمادهای عزاداری، از جمله سینهزنی و گِل به سر مالیدن از خود چهره موجهی را نمایش داده بود. او حتی در مراسم جشن تاجگذاری خود نیز بر ضرورت حفظ اصول دیانت و اجرای احکام به عنوان یکی از عناصر حفظ وحدت ملی و تقویت ایرانیت تکیه کرد.
اما رضاخان از سال ۱۳۰۶ بهتدریج حوزه نفوذ روحانیون را محدود کرد. اولین نشانههای تقابل رضاخان با روحانیت هنگام نخستوزیری مخبرالسلطنه هدایت پیش آمد که رضاخان در اطلاعیهای اظهار داشت: «عدهای تحت عنوان حفظ دیانت و با تکیه به امر به معروف و نهی از منکر افکار عمومی را مشوش و ایجاد اختلاف و نفاق میکنند. حکومت در عین حال که حفظ و ترویج شعار اسلامی را وظیفه خود میداند، به کسی اجازه رخنه در وحدت ملی را نمیدهد و از هر موعظه و تبلیغ مذهبی که افکار ماجراجویانه را به مردم القا کند جلوگیری خواهد کرد.»
روحانیون اصفهان که بهحد کافی از اجباری شدن قانون نظام اجباری برای طلاب احساس نارضایتی میکردند، با این اطلاعیه بیش از پیش برآشفتند و تصمیم گرفتند علیه رژیم به مخالفت جدی بپردازند. در نتیجه عده زیادی از آنها به رهبری حاجآقا نورالله اصفهانی به قم مهاجرت کردند. در پی اقدام روحانیون اصفهان علما و روحانیون دیگر شهرها به حمایت از آنها پرداختند و این حرکت رژیم را بهشدت هراسان کرد. روحانیون مهاجر ابتدای کار خواستههای خود را مطرح نکردند و فقط به قانون نظام وظیفه اجباری اعتراض کردند، ولی بهتدریج اهداف مهمتری را مطرح نمودند، از جمله جلوگیری از قانون نظام وظیفه اجباری برای طلاب یا تعدیل آن، انتخاب و اعزام پنج تن از علمای تراز به مجلس برای اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی، ابقا و اجرای احکام شرع، جلوگیری کامل از منهیات شرعی، تعیین یک نفر به سمت ناظر شرعیات در وزارت معارف و جلوگیری از انتشار مطالب مضر و تعطیلی مدارس خارجیها.
رضاخان در پاسخ به علمایی که از متحصنان در قم حمایت و به او اعتراض کردند تلگرامی فرستاد که در آن حکومت خود را حافظ عظمت و شوکت اسلام و ملتزم به احترام به روحانیت و در خدمت اجرای منویات آنها معرفی کرد و از آنان خواست در راه حفظ عظمت دیانت و مصلحت کشور او را یاری کنند. رضاخان تا جایی حرمت علما را حفظ میکرد که در امور حکومتی او دخالت نکنند، اما پس از اینکه قدرت گرفت و پایههای حکومتش محکم شدند، رو در بایستی را کنار گذاشت و بیاعتنایی به دین و روحانیت را وجهه همت خود قرار داد، بهطوری که حمله به نماز، روزه، محراب و منبر به صورت سیاستهای اصلی حکومت در آمد، از جمله اینکه توپ افطار را نیم ساعت بعد از اذان مغرب و توپ سحر را یکی دو ساعت جلوتر میزدند تا هم مردم را به اشتباه بیندازند و هم آنها را به توپ سحر و افطار بیاعتماد کنند تا وقتی که دیگر توپ را شلیک نکردند کسی اعتراض نکند و ثانیاً طول مدت ساعات روزهداری را زیاد و مردم را از روزه گرفتن بری کنند.
رضاخان برای فشار بر روحانیت چند اقدام اساسی انجام داد، از جمله قانون لباس متحدالشکل را به تصویب رساند و اجرا کرد و برای دادن مجوز به روحانیون برای استفاده از لباس روحانیت دادن امتحان تأیید صلاحیت را اجباری کرد.
پیش از آن مردم برای انجام امور قضایی و نیز امور وقف خود به روحانیون مراجعه میکردند. رضاخان با تصویب قانون مصوب ۳/۱۰/۱۳۱۳ دست روحانیون را از اوقاف کوتاه و نظارت آنان را بر قوانین مجلس منع کرد و تعداد نمایندگان روحانی را در مجلس کاهش داد. سپس به سرکوب روحانیون معترض و تبعید و حتی قتل برخی از آنان پرداخت.
همچنین رضاخان تلاش کرد طی برنامهای بلندمدت بخشی از روحانیت را در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران متمرکز کند و آنها را تحت پوشش حاکمیت قرار دهد. در تاریخ ۹ /۳/ ۱۳۱۵ اساسنامه برنامه کوتاهمدت مؤسسه وعظ و خطابه در جهت همسانسازی و تربیت روحانیون دولتی و درباری تصویب شد. همچنین رژیم رضاخانی تلاش کرد با تبلیغات مخرب از روحانیت سلب اعتبار و آنها را به امل و عقب مانده بودن متهم کند تا از این طریق ارتباط عاطفی آنها با مردم تضعیف شود. در کنار این اقدامات رژیم رضاخانی به تخریب مدارس علمیه پرداخت که به کاهش تعداد طلاب انجامید و از انتشار کتابهای روحانیون جلوگیری کرد.
در دوره رضاخان جایگاه اجتماعی و نفوذ سیاسی روحانیون هم لطمههای شدیدی خورد. با اقتباس و ترویج قوانین غربی در حوزههای مختلف اهمیت احکام شرعی در زندگی اجتماعی کاهش یافت. تلاش برای تغییر لباس مردان و کشف حجاب زنان به فرهنگ دینی که روحانیت حافظ آن بود، صدمه زیادی زد. با تأسیس محکمههای عرفی و تشکیلات دادگستری در سال ۱۳۰۵ عملاً نفوذ روحانیون در مناصب قضایی و حقوقی از دست رفت. تأسیس مدارس جدید و تدریس دروس مشابه فرهنگ غرب بر نقش آموزش علما تأثیر منفی گذاشت و کمکم آموزش مبتنی بر آموزشهای دینی آسیب دید و رو به زوال رفت و حوزههای علمیه اهمیت خود را از دست دادند. به علاوه گسترش ناسیونالیسم ایرانی و گرایش به تاریخ قبل از اسلام و بیاعتنایی به مراسم و احکام اسلامی استیلای فرهنگی و ایدئولوژیک روحانیت را بهشدت کاهش داد. در سال ۱۳۱۵ حکومت رضاخانی اداره املاک وقفی را به عهده گرفت و به این ترتیب نقش روحانیون و علما را در این زمینه نیز از بین برد.
رضاخان با بیاعتنایی به روحانیون و باورهای دینی مردم و نقش مذهب در زندگی اجتماعی، بنایی را پایهریزی کرد که قبل از هر کسی خود از آن ضرر دید و کار به جایی رسید که حتی سفیر وقت انگلیس در تهران هم نگران شد!
رضاخان و تلاش برای فروپاشی ایلات و عشایر
در باره اقدامات رضاخان علیه ایلات و عشایر تحلیلهای فراوانی وجود دارند. برخی از ایلات و رؤسای آنان در واقع حافظان مرزهای کشور بودند، از جمله اقبالالسلطنه ماکویی که بخشی از مرزهای آذربایجان را حراست میکرد. ایلات پشتکوه و ساکنان مرزهای ایران در تاریخ، سوابق درخشانی در حفظ حدود و ثغور کشور داشتهاند، اما رضاخان با تصویب و اجرای قوانینی آنها را خلع سلاح کرد و برای توسعه نفوذ دولتش به از بین بردن ایلات، عشایر و طوایف پرداخت. برخی از اقدامات رضاخان علیه عشایر عبارتند از:
اسکان عشایر به زور سر نیزه و بدون تأمین تسهیلات لازم زندگی برای آنان. به این ترتیب دامها که منبع اصلی درآمد عشایر محسوب میشدند از بین رفتند.
رضاخان با از بین بردن سیاهچادرها و جایگزین کردن چادرهای سفید عملاً عشایر را به بازارهای شهرها وابسته کرد، زیرا جنس چادرهای سفید از برزنت بود و باید آنها را از خارج وارد میکردند، در حالی که سیاهچادرها از موی بز تهیه میشدند. چادرهای برزنتی ابتدا به صورت رایگان در اختیار عشایر قرار میگرفت، اما نمیتوانست از آنها در برابر سرما و گرما محافظت کند.
خلع سلاح عشایر برای جلوگیری از امکان طغیان مسلحانه عشایر علیه دولت مرکزی
تغییر سبک زندگی و شیوه امرار معاش عشایر. با اسکان اجباری عشایر بخش اعظم دامهای آنها از بین رفتند و مردم کوچنشین برای امرار معاش خود ناچار شدند به کشاورزی بپردازند یا با تخریب جنگلها هیزمکشی یا ذغال تولید کنند. از آنجا که آنان اکثراً فاقد امکانات و ابزار لازم برای کشاورزی بودند، زندگی معیشتی دشواری داشتند. کوچنشینان هر منطقه متناسب با وضعیت آب و هوا و امکانات خود لباس خاصی داشتند، اما رضاخان همه را مجبور کرد لباس غربی بپوشند. با تبعید یا اعدام بسیاری از سران ایلات، خوانین و کلانترهایی که حاکمیت دولت مرکزی را پذیرفته بودند، طبق قانون مدنی و ثبت اسناد اکثر زمینهای مورد استفاده ایلات را به نام خود ثبت کردند. عشایری که در زمینهای خالصه و دولتی ساکن شدند، نسبت به سایرین وضعیت بهتری داشتند. زمینهای زراعی دولتی بین خانوادهها تقسیم و هر خانوار صاحب یک قطعه زمین شد. ایلات و عشایری که در زمینهای ثبت شده خوانین و کلانتریها ساکن شدند، با اعمال نفوذ اربابان خود به احیای نظام سنتی ایلی پرداختند، ولی بهتدریج نظام سنتی ایلی در املاک خالصه از بین رفت. در بعضی از موارد افراد شهرنشین با تبانی با مأموران دولتی اراضی کوچنشینها را به نام خود ثبت کردند و سالانه بخشی از دسترنج کوچنشینان اسکان یافته را تحت عنوان بهره مالکانه از آنان میگرفتند. برخی از ایلات و عشایر به اجبار به مناطق دور کوچ داده و در واقع تبعید شدند. مثلاً طوایف «میر» و «بیرانوند» لرستان به خراسان کوچ و کردهای نواحی پشتکوه را در مناطق قشلاقی آنها اسکان دادند.
با روی کار آمدن حکومت رضاخانی، نفوذ سیاسی قبایل بهتدریج کاهش پیدا کرد. رضاخان تلاش کرد مناطق نیمه مستقل عشایری را در چارچوب دولت جدید ملی ادغام کند و تشکیلات ایلی و عشایری را منحل، قدرت خوانین را محدود و آنها را خلع سلاح و وادار به اسکان کند و جوانان عشایر را به خدمت نظام وظیفه بفرستد. حکومت رضاخان برای نیل به این هدف عملاً با ایلات و عشایر وارد جنگ شد و قبایل شاهسون، بختیاری، قشقایی و عشایر خراسان، خوزستان، بلوچستان و آذربایجان یکی پس از دیگری سرکوب شدند. در این میان منابع مالی عشایر نیز به زور از آنان گرفته شد و به تصرف ارتشیها در آمد. با اسکان اجباری عشایر زندگی معیشتی و آزاد آنان در تنگنا قرار گرفت و پستهای ارتش و ژاندارمری در قلب سرزمینهای عشایری احداث و فرمانداران نظامی بر زندگی مردم ایلات و عشایر مسلط شدند. بدیهی است برای ایجاد یک قدرت مرکزی مقتدر ایجاد امنیت، حفظ تمامیت ارضی، استفاده از ارتش یکدست و مدرن در حفظ کشور چارهای جز اسکان عشایر نبود و رژیم نمیتوانست بخشی از جمعیت کشور را به حال خود رها کند که از پذیرش نظم جدید سر باز زنند. بسط هویت ملی جدید مستلزم تبعیت همه نیروها از ضوابط و قوانین جدید بود، اما اشکال بزرگ رضاخان این بود که اسکان عشایر و ادغام آنها در سیستم اجتماعی جدید را با استفاده از زور انجام داد و به نتایج اسفبار اقتصادی و اجتماعی خود در برابر عشایر و تخریب اقتصاد عشایر از طریق اجبار دولتی و وابسته کردن آنها به بازار مصرفی وارداتی که لاجرم به ضرر اقتصاد ملی تمام شد، فکر نکرد.
رویکردهای حکومت رضاخانی در حوزه شهرسازی
در زمینه شهرسازی علاقه رضاخان به ناسیونالیسم و باستانگرایی و نیز استفاده از فنون غربی تا حد زیادی در معماری آن دوره نمایان است. تهران دوره رضاخان علاوه بر فرهنگ بومی از فرهنگ باستانی و اروپایی هم تأثیر پذیرفته بود. رضاخان با خشونت به تخریب دروازهها و بناهای دوره قاجار میپرداخت و سعی میکرد تهران را به صورتی در آورد که یادآور عصر هخامنشی باشد. نمونه این طرز تفکر را میتوان در میدان مشق و بانک ملی خیابان فردوسی و نیز کاخ وزارت امور خارجه که با الهام از کعبه زرتشت ساخته شده است مشاهده کرد. موزه ایران باستان نیز با الهام از کاخ تیسفون دوره ساسانی ساخته شد.
در دوران رضاشاه در معماری و شهرسازی دو هدف عمده دنبال میشد: احیای فرهنگ باستانی و به کارگیری ابزارهای غربی، بهویژه اروپایی.
الگوی رضاخانی در عرصه نظامیگری
در زمینه اقدامات نظامی در ۱۶ خرداد سال ۱۳۰۴ قانون نظام وظیفه در مجلس پنجم به تصویب رسید و رضاخان سعی کرد این قانون را در کوتاهترین مدت در سراسر کشور اجرا کند. برای اجرای این قانون ضرورت داشت افراد مشمول شناسایی شوند، به همین دلیل در مهر سال ۱۲۹۷ بر اساس مصوبه هیئت وزرا برای اولین بار برای ثبت احوال مقرراتی تدوین و در تهران اجرا شد. طبق این مصوبه خانوادهها موظف به تهیه شناسنامه برای فرزندان خود شدند. در بهمن سال ۱۳۰۶ طبق قانون گرفتن شناسنامه اجباری اعلام شد تا بتوانند نظام وظیفه اجباری را اجرا کنند. با اجرای خدمت نظام وظیفه اجباری ارتش از حالت انحصار قومی و قبیلهای دوره قاجار و سپس قزاقها در آمد. این قانون تأثیر بسیار مهمی روی نظام ارتش باقی گذاشت و تغییراتی را در روابط بین دولت و مردم ایجاد کرد و سبب شد هر مرد ایرانی فارغ از تعلقات دینی، قومی و قبیلهای و به عنوان یک شهروند مدتی در چارچوب خاصی تحت آموزشهای ویژه قرار گیرد. به این ترتیب ارتش بین خانوادهها اهمیت پیدا کرد و تأثیرگذار شد. در عین حال تحمیل خدمت اجباری نارضایتی عده زیادی از مردم، بهخصوص روحانیت را به دنبال داشت. با این فرجام این ارتش نیز در خور بازخوانی و عبرت اندوزی است. در اینباره تنها کافی است به دو روایت اشاره کنیم. جعفر شریف امامی استاد اعظم لژ فراماسونری و از وابستگان و وفاداران جدی رژیم پهلوی در خاطرات خود مینویسد: «روزی موقع خروج دیدم که سرگرد لئالی، معاون پلیس راه آهن، در ایستگاه راه آهن یک گوشی تلفن به دست راست و یک گوشی دیگر را به دست چپ گرفته و مطالبی را که از یک طرف شنید به طرف دیگر بازگو میکند. چند دقیقه ایستادم. دیدم میگوید که روسها از قزوین به سمت تهران حرکت کردهاند و ایستگاه بعد نیز مطلب را تأیید کرده و بدون (تحقیق) موضوع را به رئیس شهربانی با تلفن اطلاع میدهد و او موضوع را به هیئت وزیران و از آنجا به دربار و به اعلیحضرت خبر میدهند که روسها به سمت تهران سرازیر شدهاند. ایشان [رضا خان]هم دستور میدهند که فوراً اتومبیلها را آماده کنند که به طرف اصفهان حرکت کنند... زودتر به منزل رفتم. از آنجا به راهآهن تلفن کرده و خط قزوین را گرفتم. پس از بررسی و پرسش از ایستگاهها معلوم شد چند کامیون عمله که بیلهای خود را در دست داشتند به طرف تهران میآمدهاند و، چون هوا تاریک بود، نمیشد درست تشخیص دهند، تصور کردهاند که قوای شوروی است که به طرف تهران میآید؛ لذا بلافاصله مطلب را به اعلیحضرت گزارش دادم تا از حرکت خودداری شود.»
غلامرضا رحمانی یکی از نظامیان کهنهکار عصر رضاشاه نیز در خاطرات خویش مینویسد: «رضاخان در مرداد ۱۳۲۰ در همدان در یک مانور شرکت میکند و پس از مانور، از ژنرال ژندار مستشار فرانسوی دانشکده افسری میپرسد: این ارتش در مقابل هجوم قوای بیگانه چقدر مقاومت میکند و ژنرال جواب میدهد:۲ ساعت قربان!
شاه اخمهایش را در هم کشید. متملقان دور و بر رضاشاه بر سر ژنرال میریزند که چرا چنین جوابی دادی؟ او نیز جواب میدهد:من این را گفتم تا شاه خوشحال شود وگرنه این ارتش ۲ دقیقه هم نمیتواند!... آیا ارتش متفقین قوی بود یا اینکه نیروی نظامی ایران در حکم هیچ بود؟ شاید نیروهای متفقین قوی بوده باشند، اما در صورت داشتن ارتشی توانمند به معنای واقعی، هیچ کشوری جرئت ورود به ایران را نمیداد.»
و کلام آخر
در یک جمعبندی کلی با به قدرت رسیدن رضاخان تغییرات سیاسی و اجتماعی زیادی اتفاق افتادند و گروهها و طبقات جدیدی پیدا شدند. با تمرکز منابع قدرت در دست دولت جدید بسیاری از افراد طبقه با نفوذ سرمایهداران و زمینداران نفوذ سیاسی خود را از دست دادند. نظام جدید رضاخانی پایگاه اجتماعی خود را در بوروکراسی جدید، ارتش و عدهای از روشنفکران تعریف کرد. در ایران طبقات اجتماعی به دولت وابسته بودند و هر چه طبقه اجتماعی جایگاه بالاتری داشت میزان وابستگی آن به دولت بیشتر بود. در حوزه اجتماعی هم تمرکزگرایی و برخوردهای افراطی برای یکسانسازی جامعه و ناسیونالیسم افراطی با تکیه بر باستانگرایی و تمرکز بر تاریخ قبل از اسلام را میتوان به وضوح مشاهده کرد.