جوان آنلاین: ابوالحسن بنیصدر اولین رئیسجمهوری اسلامی ایران، چهار سال پیش درگذشت، در حالی که ۴۴ سال قبل، از سیاستورزی مؤثر ناتوان شده بود. بنابراین گفتن از او به خودی خود فاقد موضوعیت است. سخن اینجاست که جمهوری اسلامی در بدو تأسیس و بدون برخورداری از توان امنیتی امروز، نفوذ در سطح ریاست جمهوری را مقتدرانه از میان بُرد و به راه خویش ادامه داد. از همین رهگذر و با محاسبهای ابتدایی میتوان دریافت، امروزه نظام با ۴۷ سال تجربه مواجهه با چالشها، موارد مشابه را نیز بیاثر خواهد ساخت. مقال پی آمده روایتهایی را مورد بازخوانی تحلیلی قرار داده است که اندیشه و عمل بنیصدر در مقام ریاست جمهوری را به شفافیت بازمینمایاند. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
ناگفتههایی در باب پیشینه تحصیلی بنیصدر
ابوالحسن بنیصدر در ادوار پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیار تمایل داشت در قامت یک تئوریپرداز دینی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به جامعه معرفی شود. این در حالی بود که وی به لحاظ تحصیلات و برخورداری علمی، کاستیهای آشکار داشت. زندهیاد پروفسور احمد خلیلی از اساتید سابق دانشکده پاریس هفت سوربُن که از نزدیک شاهد چگونگی تحصیل بنی صدر بوده است، در این باره میگوید:
«زمانی که انگلیسیها مرحوم آیتالله کاشانی را از زندانی که در کرمانشاه داشتند آزاد کردند، ایشان میخواستند از آنجا به تهران بیایند که پدر بنیصدر - که از روحانیان سرشناس همدان بود - از ایشان دعوت کرد برای میهمانی به منزلش بروند. من هم آیتالله کاشانی را همراهی میکردم و ابوالحسن بنیصدر را برای اولینبار آنجا دیدم. پدرِ بنیصدر در همدان، در نزدیکی املاک تیمسار فضلالله زاهدی، املاکی داشت. به همین دلیل بعد از ۲۸ مرداد، پدر و پسر به تهران آمدند تا آیتالله کاشانی را از مخالفت با زاهدی منصرف کنند! بنیصدر از یک طرف، خودش را عضو جبهه ملی میدانست و از طرف دیگر میخواست آیتالله کاشانی را از مخالفت با زاهدی منصرف کند! این هم مدل مبارزاتی آقایان است! کلاً آدم بیسواد و پرمدعایی بود که خیلی هم خودش را قبول داشت! در فرانسه هم که بود، درس درست و حسابی نخواند. همیشه عادت داشت بچهها را دور خودش جمع کند و به شکلی سر کلاس نرود! ۱۲ سال در پاریس بود و باز هم زبان فرانسه را درست یاد نگرفت! هر کسی هم که به او لقب دکتر داده، حرف بیاساسی زده! پایاننامه همه کسانی را که در فرانسه درس میخوانند، در جزواتی با نام خودشان چاپ میکنند. بگردید، ببینید نامی از او هست؟... پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مرحوم امام خمینی میخواستند این تصور پیش نیاید که روحانیان تمام این تلاشها را کردهاند تا خودشان به منصب برسند. از حق هم نباید گذشت که بنیصدر هم از این شرایط نهایت استفاده را کرد و با تبلیغات و شگردهای عجیب و غریب، خودش را در بین کسانی که او را نمیشناختند و از سوابقش خبر نداشتند، جا انداخت! این برای من که از دوران دانشجوبیاش او را میشناختم و میدانستم چنتهاش چقدر خالی است و هر چند دم از آزادی میزند، اما ذرهای به آزادی دیگران اعتقاد ندارد، هشداردهنده بود....»
او اعتقاد داشت در برنامهریزی و اجرا، بینقصان است!
غرور و نخوت، در زمره ابتداییترین ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی ابوالحسن بنیصدر به شمار میرفت. این در حالی بود که او پیشتر، کتابی به نام «کیش شخصیت» را به رشته تحریر درآورده بود! دکتر جواد منصوری نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در این خصوص آورده است:
«من در آغاز، بنیصدر را از طریق برخی آثارش - که در آستانه انقلاب در ایران منتشر میشدند - شناختم. اولاً: او خودش را بالاتر از همه میدانست و خیلی آدم متکبری بود. به گونهای صحبت میکرد که انگار کل طرحها و برنامههایش با بالاترین کار کارشناسی تدوین شده و حتماً در اجرای آنها موفق میشود! اصلاً تصور نمیکرد روزی عزل شود و شکست بخورد! ثانیاً: به نهادهای انقلاب و نیروهای انقلابی، نه تنها بیاعتنایی میکرد، بلکه به نوعی آنها را تحقیر هم میکرد! مثلاً میگفت نهاد انقلابی یعنی چه؟ نیروی انقلابی یعنی چه؟ انقلاب شد و تمام! حالا ما باید الان، کشور را اداره کنیم! ثالثاً: با اینکه کشور با قوانین اسلام اداره بشود، موافق نبود و کینه شدیدی هم نسبت به روحانیون داشت! حتی همسر و دخترش تقیدات اسلامی نداشتند و حجاب و برخورد و رفتارشان، با یک زن مسلمان مطابقت نمیکرد. بعد از تصویب اصل قانون ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی، در روزنامه انقلاب اسلامی - که متعلق به بنیصدر بود- کاریکاتوری چاپ شد که تصویر تعدادی از سنگقبرهای شهداست! روی این سنگ قبرها، هر کدام یک میله و روی هر کدام از میلهها، یک کلاه گذاشته شده است! یعنیای شهدا، با تصویب اصل ولایت فقیه، کلاه سرتان رفت! خب باید با چاپ همین طرح، خیلیها متوجه تفکرات بنیصدر میشدند، ولی متأسفانه به دلایلی بعضیها نفهمیدند یا نخواستند که بفهمند! از طرف دیگر قبل از انقلاب، بنیصدر کسی است که عضو جبهه ملی بوده و در صحبتهایی که میکرد، رگههایی از غربزدگی دیده میشد. همانطور که گفتم، بنیصدر کسی بود که همیشه از موضع بالا و مغرورانه صحبت میکرد. عموماً این دسته از افراد، آدمهای خطرناکی هستند و هر پستی که به دستشان برسد، قطعاً و جزماً برای این است که یک پله بالاتر بروند تا بتوانند اهداف خودشان را به هر شکلی که میتوانند، پیاده کنند. این امر در آثاری که از بنیصدر از سال ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شد، لااقل برای ما که تجربه شناخت جریانات غربگرا، التقاطی و سکولاریستی یکی دو قرن اخیر را داشتیم، کاملاً واضح بود. یعنی بنده شخصاً تنها با مطالعات خودم روی شخصیت این فرد و آثار مکتوب و شفاهیاش یقین داشتم این فرد اعتقادی به جمهوری اسلامی ندارد! بلکه تنها قصدش رسیدن به قدرت است تا بعد نظام را به کلی از مسیر منحرف کند و دوباره کشور را به دست غرب بدهد....»
بنی صدر، شیخ علی تهرانی و مخفی کاری در باره رأی به «ولایت فقیه»
عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی، در زمره مسئولیتهای بنیصدر در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. او به رغم تظاهر به نزدیکی با امام خمینی به اصل ولایت فقیه رأی نداد! این در حالی بود که وی در برابر افکار عمومی، از هرگونه شفافسازی در باره این اقدام خویش طفره میرفت تا بتواند راه را برای ریاست جمهوری خویش هموار سازد. دکتر علی قائمی امیری از اعضای آن مجلس در روایتی بر این مهم تأکید دارد:
«بنیصدر آشکارا با اصل ولایت فقیه مخالف بود و موقعی هم که میخواستند آن را تصویب کنند، از در غربی مجلس و دقیقاً از مقابل من بیرون رفت! فردا که آمد، وقتی از او پرسیدم چرا رفتی؟ گفت باید به مشهد میرفتم! از آن به بعد، من هر جا که پیش آمد، این موضوع را مطرح کردم و حتی کارم با شیخ علی تهرانی -که به دروغ میگفت بنیصدر به اصل ولایت فقیه رأی داده - به بحث و دعوا کشید که با وساطت برخی دوستان خاتمه پیدا کرد. اولین برخورد جدی من با شیخ علی تهرانی سر همین موضوع بود که من در دانشگاه بابلسر گفتم هر کسی شک دارد که بنیصدر به اصل ولایت فقیه رأی نداده، از تلویزیون بخواهد تا فیلم آن روز مجلس را نشان بدهد. شیخ علی تهرانی بابل گفت من گواهی میدهم که رأی داده! وقتی به مجلس آمد، از او پرسیدم خدا، پیغمبری، چرا چنین دروغی گفتی؟ گفت مصلحت ایجاب کرد! گفتم مگر مصلحت دین خدا به دست من و توست؟ به من توهین بدی کرد! من هم یقهاش را گرفتم و گفتم خیال نکن، چون من عمامه ندارم، سواد دینیام از تو کمتر است! آدم نامتعادلی بود. کم که میآورد، خیلی راحت فحش میداد! عاقبتش را هم دیدیم که به عراق رفت و به آن طرز فضاحتبار، در خدمت صدام و رادیو عراق قرار گرفت. خیلی رعایتش را کردند که اعدامش نکردند....»
دوران ریاست جمهوری، بیرون راندن رقبا به جای اداره کشور!
انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری، صرف نظر از بسترها و چگونگیاش، آغاز دورهای سخت برای جمهوری اسلامی بود. او در شرایط جنگ تحمیلی، عملاً به جنگ رقبای سیاسی خود رفته و اداره کشور را به امری ثانوی مبدل ساخته بود! این امر موجب شد تا دشمن مهاجم به او و اقداماتش به چشم بازوی خود در داخل ایران بنگرد و به تصرف بخشهای مهمی از خاک کشورمان بپردازد و بیمحابا به پیشروی خویش تداوم بخشد! دکتر علی اکبر ولایتی وزیر پیشین امور خارجه و نماینده وقت مجلس شورای اسلامی، ماوقع را به شرح ذیل تحلیل کرده است:
«بنیصدر اواخر سال ۱۳۵۸ انتخاب و در خرداد سال ۱۳۶۰، عزل شد. او در این فاصله، حقیقتاً برای کشور مشکلات فراوانی را هم در اداره امور عادی و هم در جبههها ایجاد کرد. او همیشه دم از دموکراسی میزد، اما حاضر نبود با کسی تفاهم و همکاری کند. دلش میخواست هر کاری که میخواهد، انجام بدهد و کسی هم از او بازخواست نکند! هنگامی که امام فرماندهی کل قوا را به او دادند، به دزفول میرفت و در زیرزمینی مینشست و از خاطرات جنگ، نوار پر میکرد و در عین حال، دستورات عجیب و غریب میداد! در آن دوره، عراقیها چند بار از شلمچه تا خرمشهر آمدند و باز به عقب رانده شدند تا وقتی که بنیصدر دستور عقبنشینی از خرمشهر را داد! میگفت ما مثل دوره اشکانیان، عقبنشینی تاکتیکی میکنیم و بعد حمله میکنیم! او کوچکترین سررشتهای از مسائل جنگی نداشت، اما بهقدری خودشیفته و متکبر بود که حاضر هم نمیشد به حرف متخصصان گوش بدهد و سرخود کارهایی میکرد که جز ایجاد خسارت برای ملت و کشور نتیجهای نداشت! تا زمانی که بنیصدر سر کار بود، ما جز تحمل فشارها چارهای نداشتیم، اما بعد از عزل او، کارها بهتدریج سروسامان گرفتند و حصر آبادان - که تهدید بسیار مهمی بود - شکسته شد. بعد هم پیروزیهای پیاپی نصیب ایران شد، درحالیکه در فاصله ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ تا آخر خرداد، عمدتاً کارمان عقبنشینی بود! از سوی دیگر بنیصدر، بیش از آنکه به فکر اداره کشور باشد، به فکر بیرون راندن رقبا از صحنه سیاست بود و اداره کشور را با رقابت بین گروهها در دوران قبل از انقلاب یا انتخابات، اشتباه گرفته بود! او در پیروزی انقلاب نقشی نداشت، لذا ریاست جمهوری را غنیمتی میدانست که به دستش افتاده بود و از آنجا که به مسائل نگاهی سطحی و شعاری داشت، نتوانست از موقعیت بهدستآمده به نفع مردم و نظام استفاده کند. او ابداً درکی از این مسئله نداشت که در این کشور، چه رویداد عظیمی رخ داده است. چون برای نابودی رژیم ستمشاهی زحمتی نکشیده بود و همه زحمتها را دیگران کشیده و زندانها را آنها رفته و شکنجهها را آنها دیده بودند. پس از انتخاب او، حضرت امام که نمیخواستند در برابر رأی مردم بایستند، به نیروهای انقلابی فرمودند بروید و مجلس را در دست بگیرید!... و با این راهنمایی هوشمندانه، در واقع راه را برای عزل بنیصدر - که لیاقت چنین منصبی را نداشت- باز کردند. مجلس هم در وقت مقتضی به عزل او پرداخت....»
در سخنان و نوشتههایتان حرمت بنیصدر را نگه دارید!
چالش مهم نخستین رئیسجمهور با جریان خط امام بود که حزب جمهوری اسلامی و دبیرکل آن از نمادهایش به شمار میرفتند. با این همه شهید آیتالله دکتر سید محمد بهشتی همواره در جمع اعضا و هواداران حزب، آنان را از شکستن حرمت رئیسجمهور بازمیداشت و به خویشتنداری میخواند. حجتالاسلام مسیح مهاجری از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در این فقره اذعان دارد:
«رفتار شهید بهشتی با تمام افراد، حتی با دشمنانش بسیار متین و مؤدبانه بود. در جلسات شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی هم همیشه به همه توصیه میکرد در سخنان و نوشتههایتان حرمت بنیصدر را نگه دارید! همواره تأکید میکرد مستدل و منطقی حرف بزنید و به کسی توهین نکنید. برعکس بنیصدر که ابداً این جور مراعاتها را نمیکرد، شهید بهشتی بسیار مقید به ادب و احترام بود. بنیصدر اساساً آدم بیادبی بود و همیشه از موضع بالا و با تکبر، حرف میزد و رفتار میکرد. مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی میگفت یکبار در شورای انقلاب، بنیصدر به شهید بهشتی توهین کرد. او به شهید بهشتی گفته بود شما، چون اصولا آدم دیکتاتوری هستی، پلیس قضایی درست کردهای تا گارد مخصوص داشته باشی! آقای موسوی اردبیلی میگفت: چهره شهید بهشتی از شدت ناراحتی سرخ شده بود، اما جواب جسارت او را نداد! بعد وقتی ایشان آمد توضیح بدهد که این یک امر قانونی است، من حوصلهام از این همه بیادبی سر رفت و زودتر پاسخ او را دادم! بنیصدر به من هم اهانت کرد و من هم از شدت عصبانیت، قندان را از روی میز برداشتم و به طرفش پرت کردم! او هم فرار کرد و از اتاق رفت بیرون! من به غیرت مرحوم آقای اردبیلی احترام میگذارم، بیادبی بنیصدر هم بر همگان آشکار بود، ولی شیوه شهید بهشتی در اینگونه لحظات با بسیاری فرق میکرد....»
وقتی نوار سخنرانی بنی صدر در اصفهان به امام خمینی رسید...
سکوت جریان خط امام در برابر شلتاق و اُشتلم بنیصدر، او را در تندروی و حریم شکنی سیاسی بیپرواتر میساخت. از این روی اساساً از مقطعی به بعد، نه تنها منتقدان که جامعه بر رئیسجمهوری که چندی پیش به او ۱۱ میلیون رأی داده بود، شورید! این واقعه به ترتیب پی آمده، از سوی زندهیاد دکتر مرتضی محمدخان از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بازگو شده است:
«بنیصدر، آدم خودرأی و متکبری بود. غیر از آنکه فرماندهان سپاه و ارتش، از عملکرد او در جبههها ناراضی بودند و طرح زمین میدهیم، فرصت میخریمِ او، به نظرشان طرح خائنانهای بود، مدام هم اینطرف و آنطرف میرفت و مخصوصاً علیه شهید آیتالله دکتر بهشتی سخنرانی میکرد. یکبار در پادگانی در اصفهان، این کار را کرد و آیتالله طاهری اصفهانی، همان روز نوار سخنرانی او را به حضرت امام رساند. امام وقتی این نوار را شنیدند، در ۲۰ خرداد سال ۱۳۶۰، او را از فرماندهی کل قوا عزل کردند! ضدانقلاب و بهویژه منافقین که مقدار زیادی اسلحه و مهمات جمعآوری کرده بودند، از همان تاریخ وارد جنگ مسلحانه شدند و خون بسیاری از مردم بیگناه را بر زمین ریختند. شهید آیتالله بهشتی و پیروان خط امام سعی میکردند تا جایی که امکان دارد، در برابر رفتارهای بنیصدر صبوری کنند. شهید بهشتی همواره در سخنرانیها و مصاحبههایش مردم را به سکوت و صبر دعوت میکرد و تأکید داشت کسی حق ندارد علیه دیگری حرف بزند! ایشان میگفت حتی در جلسات خصوصی هم حق ندارید علیه امثال بنیصدر حرف بزنید! اما بنیصدر درست رفتاری خلاف این شیوه را در پیش گرفت و نهایتاً هم با کمک منافقین - که درواقع به بازوی نظامی او تبدیل شده بودند - چنان فجایعی را آفرید که در تاریخ بیسابقه است! سرانجام مجلس رأی به عدم صلاحیت بنیصدر داد و او را از مقام ریاستجمهوری خلع کرد....»
و سرانجام، یک سقوط همه جانبه!
در خردادماه ۱۳۶۰، طرح عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر در مجلس شورای اسلامی و در پی آن عزل نامبرده از ریاست جمهوری به یک مطالبه عمومی تبدیل شده بود که سرانجام جامه عمل پوشید. مصطفی جوان پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در مقالی بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر، در بازنمایی جزئیات این رویداد مینویسد:
«پس از مطرح شدن طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس، عدهای از نمایندگان مخالف و موافق این طرح سخنرانی کردند. بیشتر نمایندگان مخالف طرح عدم کفایت بنیصدر، در اعتراض به این طرح در جلسات شرکت نکردند و عدهای اندک نظراتشان را در این باره مطرح کردند. نمایندگان مخالف در سخنرانیهای خویش طی جلسات ۱۶۷ و ۱۶۸ مورخه ۳۰ و ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، دلایل زیر را مطرح نمودند: ایجاد جو هیجان در مجلس و جامعه علیه رئیسجمهور و عدم دفاع وی از خویش، استفاده حداکثر نمایندگان مخالف بنیصدر از برکناری ایشان از فرمانداری کل قوا (به گمان آنها عدم شایستگی بنیصدر در منصب فرمانداری کل قوا، دلیلی بر عدم کفایت سیاسی وی در مقام رئیسجمهوری نمیباشد)، فشار تبلیغاتی، رسانهای و مطبوعاتی علیه رئیسجمهور و همچنین دستگیری همکاران و توقیف روزنامه ایشان توسط مخالفان و خصومت شخصی مخالفان (نیروهای حزبالله) با بنیصدر، تحمیل نخستوزیری محمدعلی رجائی توسط مجلس به شخص رئیسجمهور، سنگاندازی و مخالفت جریان حاکم در قدرت نسبت به برنامههای بنیصدر، به علت اختلافات عقیده و اندیشه. افزون بر اینها، عزتالله سحابی طی سخنانی هم حزب جمهوری اسلامی و هم بنیصدر را عامل اصلی اختلافات بهوجودآمده در جامعه دانست. وی سخنان هیجانآمیز و بیتعارف بنیصدر و همچنین انحصارگری حزب را عامل این طرح عنوان کرد. اعظم طالقانی نیز عدم کفایت سیاسی را ناشی از تنگنظری و بیعدالتی عدهای از مخالفان رئیسجمهور دانست و آن را حق مجلس ندانست. از نظر او رسیدگی به تخلفات رئیسجمهور برعهده قوه قضائیه بود. صلاحالدین بیانی نیز علت عزل بنیصدر را فشار نمایندگان حزب جمهوری در مجلس عنوان کرد که در آن نخستوزیر را بهوی تحمیل کرده بودند و از ابتدا خواهان ریاستجمهوری بنیصدر نبودند. وی یکی دیگر از علل این طرح را مخالفت بنیصدر با تصویب ولایت فقیه در قانون اساسی مطرح نمود. سرانجام پس از آنکه نمایندگان نظرات خود را درباره کفایت یا عدم کفایت بنیصدر مطرح کردند، آن طرح به رأی گذاشته شد و با کسب ۱۷۷ رأی موافق، ۱۲ رأی ممتنع و یک رأی مخالف، به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. پس از تصویب طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس، امام خمینی نیز در تاریخ ۱ تیر ۱۳۶۰، بنیصدر را از ریاستجمهوری عزل نمود و اینگونه دوره ریاستجمهوری نامبرده به پایان رسید....»