جوان آنلاین: اسفند سال گذشته، قاضی موسی رضازاده، بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی تهران، از قتل مرد جوانی در بزرگراه کردستان با خبر شد. بررسیهای اولیه نشان داد که در جریان یک درگیری خیابانی میان دو راننده، یکی از آنها که راننده تاکسی اینترنتی بود، جان خود را از دست دادهاست. عامل قتل، جوانی ۲۰ ساله بود که پس از ارتکاب جنایت از صحنه فرار کردهبود.
ماجرا از آنجا آغاز شد که راننده جوان با خودروی پژو پشت ترافیک مدام بوق میزد. مقتول به او اعتراض کرد و همین موضوع باعث مشاجره شد. درگیری اولیه با دخالت رانندگان دیگر پایان یافت، اما چند متر جلوتر دوباره درگیری بالا گرفت و این بار به قتل ختم شد.
فرار شبانه به عراق
بدین ترتیب با به دست آمدن این اطلاعات، قاتل تحت تعقیب قرار گرفت، اما مشخص شد شبانه و بدون اطلاع خانوادهاش، از طریق مرزهای غربی کشور به اربیل عراق گریختهاست. او قصد داشت از آنجا به یکی از کشورهای اروپایی فرار کند، اما در عراق به دلیل ورود غیرقانونی بازداشت شد. پس از بررسیهای پلیس عراق، مشخص شد که او قاتل فراری است و نامش در لیست قرمز اینترپل قرار دارد.
بخشش
پس از این، تلاش برای بازگرداندن متهم به ایران آغاز شد، اما نتیجهای نداد. پس از این تنها راه بازگشت متهم به ایران و رسیدگی پرونده در محل جرم بخشش قاتل بود. بدین ترتیب با تلاشهای پدر متهم و میانجیگری چهرههای ورزشی همچون عنایتی و مظلومی دو چهره معروف فوتبالی، اولیایدم ماه گذشته در دادسرای جنایی تهران حاضر شدند و قاتل را بخشیدند. به دنبال این بخشش، بازپرس جنایی دستور داد گزارش آن به اینترپل ارسال و مقدمات بازگشت متهم به ایران فراهم شود. دیروز، قاتل فراری پس از پنج ماه زندان در عراق، تحویل پلیس ایران شد و برای ادامه تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شد.
گفتوگو با متهم/ ۵ ماه، برای من به اندازه ۵ قرن گذشت
متهمی که چند روز پیش از زندان اربیل در عراق آزاد و به پلیس آگاهی تهران تحویل داده شدهاست، از روزهای سخت زندان در آن کشور میگوید. او با بیان اینکه «پنج ماه زندان در عراق برایم مثل پنج قرن گذشت» از شرایط دشوار و مشکلات فراوان دوران حبس خود سخن میگوید.
چه شد که مرتکب قتل شدی؟
هیچ سابقهای نداشتم. در خانوادهای درست و حسابی بزرگ شدم. آن شب در بزرگراه، به راننده جلوییام چراغ دادم و بوق زدم تا راه را باز کند، اما نکرد. آینه به آینه شدیم، پیاده شدیم و مشاجره کردیم. رانندهها میانجی شدند و تمام شد، اما کمی جلوتر دوباره راه مرا سد کرد. این بار درگیری بالا گرفت. میخواستم فقط بترسانمش، اما مرتکب قتل شدم. قصد کشتن نداشتم.
بعد از قتل چه کردی؟
از ترس فرار کردم. فکر نمیکردم فوت کند. وسایلم را جمع کردم و شبانه به مرز رفتم. قاچاقی وارد اربیل عراق شدم. چند روزی آنجا بودم تا اینکه بازداشت شدم.
چطور بازداشت شدی؟
دنبال کسی بودم که برایم پاسپورت جعلی تهیه کند. مردی را پیدا کردم که گفت جاعل است. قرار شد با او به سفارت ایران برویم و ادعا کنم مدارکم گم شدهاست، اما پلیس عراق او را شناخت و ما را بازداشت کرد. اول به خاطر ورود غیرمجاز، بعد فهمیدند من قاتل فراری هستم.
از تحویل به ایران نمیترسیدی؟
اولش میترسیدم، اما بعد از مدتی شب و روز دعا میکردم که مرا تحویل پلیس ایران بدهند. زندان عراق وحشتناک بود. دو ماه اول در انفرادی بودم. بعد به بند عمومی منتقل شدم. پنج ماه برایم مثل پنج قرن گذشت. بیماری پوستی گرفتم، نان گیرمان نمیآمد، درگیری زیاد بود. آرزوی مرگ میکردم. همه نوع متهم در آنجا بودند؛ زورگیر، قاتل، قاچاقچی و حتی غیرعراقی. سختیهای زیادی را تحمل کردم که حاضر بودم بمیرم. تا اینکه پدرم فهمید و تلاش کرد مرا به ایران برگرداند.
چطور با خانوادهات تماس گرفتی؟
از طریق پلیس با هزار زحمت با پدرم تماس گرفتم. خواستم مرا به ایران برگرداند، اما پلیس عراق همکاری نمیکرد. پدرم با کمک ورزشکارانی مثل پرویز مظلومی و رضا عنایتی، از خانواده مقتول رضایت گرفت، اما باز هم مرا تحویل نمیدادند.
در نهایت چطور به ایران برگشتی؟
پدرم پول زیادی خرج کرد. در نهایت مرا به ترکیه بردند و آنجا تحویل پدرم دادند. پدرم هم مرا به پلیس ایران تحویل داد. میتوانستم فرار کنم، اما خسته شدهبودم. پشیمانم.
حرف آخر؟
پشیمانم. کاش فرار نمیکردم. کاش آن شب کنترل خودم را از دست نمیدادم. امیدوارم بتوانم جبران کنم.