جوان آنلاین: وقتی وزیر آموزش و پرورش با آب و تاب از «نقطه عطف تاریخی» در نظام تعلیم و تربیت حرف میزند، شاید تصور کنیم که همه چیز در مدارس کشور به شکلی بنیادین دگرگون شدهاست، اما اگر سری به کلاسهای درس بزنیم، با واقعیتی روبهرو میشویم که فاصلهای عمیق با این شعارهای پرطمطراق دارد. دانشآموزانی که پشت نیمکتهایی فشرده و پرجمعیت نشستهاند، معلمانی که از کمبود انگیزه و آموزش روزآمد رنج میبرند و محتواهایی که شاید برای محصلان دو دهه پیش مناسب باشد، همه اینها، تصویر واقعی نظام آموزشی را به رخ میکشد.
وعدههایی که با هیاهو و تبلیغات فراوان مطرح میشوند، در عمل بیشتر شبیه تکرار همان راههای قدیمی و ناکارآمد هستند، راههایی که هر ساله کمبودها را موقتی رفع میکنند، اما هیچگاه به ریشه مشکلات نمیپردازند. دولت البته نهضت مدرسهسازی را کلید زده و قول داده کلاسهایی بسازد که تراکم دانشآموزان را کاهش دهد، اما واقعیت این است که به گفته برخی از کارشناسان، بخش زیادی از این پروژهها نه ساخت مدارس نو و بزرگ، بلکه الحاق چند کلاس به ساختمانهای فرسوده یا تعمیر سقف و دیوارهای ترکخورده است.
اما بحران فقط محدود به کمیت کلاسها نیست؛ کیفیت آموزش نیز قربانی کمبود نیروی متخصص، ضعف در توانمندسازی معلمان و محتوای آموزشی ناکارآمد و قدیمی است. بسیاری از معلمان به ناچار دروس غیرتخصصی تدریس میکنند و این مسئله به دلیل ضعف مدیریت نیروی انسانی و نبود آموزشهای ضمن خدمت مؤثر شکل گرفتهاست. از طرف دیگر، معلمان که حقوق و معیشت مناسب ندارند، انگیزه کافی برای انجام رسالت خطیر خود ندارند و تعداد قابلتوجهی مجبورند برای تأمین زندگی به دو شغل روی بیاورند.
همه اینها نشان میدهد آنچه وزیر به آن افتخار میکند، تنها یک «نقطه عطف» بر کاغذ و در سخنرانیها است، اما در کف مدرسهها، دانشآموزان و معلمان هر روز با همان مشکلات تکراری دست و پنجه نرم میکنند. بدون شک این تناقض بین وعدهها و واقعیت، نهتنها پیامدهای منفی بر کیفیت آموزش دارد، بلکه آینده نسلهای بعدی کشور را نیز تحتتأثیر قرار میدهد؛ و تا وقتی این شکاف عمیق میان گفتهها و واقعیتهای موجود برطرف نشود، تحول واقعی در آموزش و پرورش در حد یک رؤیای دستنیافتنی باقی خواهد ماند.
واقعیتهای کف مدرسه در تضاد با اظهارنظرها
وزیر آموزش و پرورش از سال تحصیلی ۱۴۰۴ بهعنوان «نقطه عطف تاریخی» در نظام تعلیم و تربیت یاد کرده، ادعایی که از نگاه بسیاری کارشناسان، فاصلهای چشمگیر با واقعیتهای ملموس در مدارس کشور دارد. دکتر آزاد محمدی، عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان و مدیر سابق توانبخشی وزارت آموزش و پرورش، با نگاهی دقیق به وضعیت آموزش و پرورش امروز، در گفتوگو با «جوان» تأکید میکند که با وجود برخی تغییرات مثبت، نمیتوان این سال را یک نقطه عطف تاریخی دانست: «هر تغییر مثبتی را باید ارج نهاد و تشویق کرد و قطعاً وزارتخانه تغییرات مثبتی هم ایجاد کرده که قابلتغییر است، اما وقتی مشکلات بنیادی و دیرپای سیستم آموزشی، همچنان به قوت خود باقی هستند، نمیتوان وضعیت فعلی را ایدهآل و در قله نام نهاد!
از نظر دکتر محمدی، مسائل اصلی و ریشهای نظام آموزشی همچنان پابرجاست؛ از کمبود سرانه فضای آموزشی و نبود نیروی انسانی متخصص گرفته تا زیرساختهای فرسوده و مدارس نیازمند بازسازی.
نکته مهمی که این کارشناس به آن اشاره دارد، وضعیت بغرنج مراکز جامع سنجش، آموزش، توانبخشی و مداخله به هنگام است که به طور خاص برای دانشآموزان دارای اختلالات یادگیری، مشکلات رفتاری، بیشفعالی و دیگر نیازهای ویژه طراحی شدهاند: «این مراکز نهتنها به اندازه کافی نیروهای متخصص دریافت نکردهاند، بلکه امسال با کاهش نیرو مواجه شدهاند.» این موضوع به معنای تضعیف خدمات حمایتی و مداخلهای برای حدود ۳۰ درصد دانشآموزان دارای نیازهای ویژه است که به گفته دکتر محمدی، میتواند پیامدهای جدی و منفی در روند آموزش آنها داشتهباشد.
او با گلایه از این وضعیت میگوید: «در حالی که انتظار میرود وزارت آموزش و پرورش برای تجهیز و تقویت این مراکز به عنوان بخش بنیادین نظام تعلیم و تربیت اولویت قائل شود، متأسفانه شاهد غفلت و حتی کاهش امکانات هستیم. این موضوع نه تنها با شعار «نقطه عطف تاریخی» همخوانی ندارد، بلکه نقطه ضعفی بزرگ در مسیر تحقق اهداف سند تحول بنیادین آموزش و پرورش محسوب میشود.»
به باور این کارشناس، ضعف و کاهش حمایت از این مراکز توانبخشی و سنجش، به معنای تضعیف پایههای آموزش و در نهایت تهدید جدی برای تحقق تحولات عمیق فرهنگی و علمی مورد انتظار در نظام تعلیم و تربیت کشور است. با این اوصاف آن تحولی را که وزیر آموزش و پرورش از آن یاد کردهاست، نمیتوان پذیرفت.
تحول بنیادین آموزش و پرورش هنوز در خواب
از سوی دیگر اما، ابراهیم سحرخیز، معاون پیشین وزیر آموزش و پرورش، نقدی جدی به شعارهای رسمی دولت در حوزه آموزش و پرورش وارد میکند. او معتقد است که اعلام برخی مسئولان مبنی بر اینکه برای اولینبار در تاریخ جمهوری اسلامی، تحول بنیادینی در آموزش و پرورش رخ داده، صرفاً یک شعار است و واقعیتهای میدانی چیز دیگری را نشان میدهد.
سحرخیز با اشاره به سوابق اجرای اسناد بالادستی به «جوان» میگوید: «اگر در طول ۱۳ یا ۱۴ سال گذشته، از زمان آغاز دولت روحانی تاکنون نگاهی به اخبار آموزش و پرورش بیندازیم، متوجه خواهیم شد که وعدهها و طرحهای متعددی برای تحول این بخش مطرح شدهاست؛ از وزیرانی، چون علیاصغر فانی و رضا مراد صحرایی گرفته تا دیدارهای سالانه معلمان منتخب با رهبر انقلاب و مناسبتهای مختلف، همه از نقشه راهی دقیق صحبت کردهاند که قرار بود تا سال ۱۴۰۴ ایران را به جایگاه اول منطقه برساند، اما در عمل، هر سال شاهد کاهش میانگین نمرات امتحانات نهایی، عدم پیشرفت در آزمونهای بینالمللی مثل پرلز و تیمز، گسترش فقر یادگیری مهارتهای پایه خواندن و نوشتن، افزایش چشمگیر رفتارهای پرخطر در میان دانشآموزان، رشد شکاف طبقاتی در آموزش از مدرسه تا دانشگاه و حتی عقبماندگی نسبت به کشورهایی مانند ترکیه بودهایم. حالا دیگر نه از رتبه اول منطقه خبری هست و نه از تبدیلشدن به الگویی برای سایر کشورها.»
سحرخیز به موضوع «نهضت مدرسهسازی» که در دولت کنونی به شدت مورد توجه قرار گرفته اشاره میکند: «قطعاً مدرسه و فضای آموزشی مناسب مورد نیاز است و باید ایجاد شود. ما باید بر اساس تراکم دانشآموزان، استانداردهای مناسب را در کلاسها رعایت کنیم، اما واقعیت این است که ما همچنان با مشکل کمبود فضای آموزشی دست و پنجه نرم میکنیم، ولی سؤال اینجاست که آیا مشکل آموزش و پرورش فقط کمبود فضاست که آقای وزیر روی بحث نهضت مدرسهسازی مانور میدهد؟ جواب بدون شک خیر است، عدالت آموزشی صرفاً با ساخت مدرسه تأمین نمیشود.» او ادامه میدهد: «سالانه حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد کلاسهای درس کشور توسط خیرین و نیکوکاران ساخته میشود. دولت نقش تشویقی دارد و مدیران و مسئولان را پای کار آورده تا این روند افزایش یابد. این در حالی است که بررسی پروژههای مدرسهسازی دولت نشان میدهد تعداد زیادی از آنها در واقع پروژههای بزرگ نیستند، بلکه الحاق یک کلاس به مدرسه قدیمی یا تعمیر سقف و مقاومسازی چند کلاس است. اسمش پروژه گذاشتهاند، ولی عملاً کاری اساسی در ساخت مدارس جدید انجام نشدهاست.»
باید شعارها و وعدهها راستیآزمایی شوند
سحرخیز با بیان اینکه باید شعارها و وعدهها را راستیآزمایی کرد، میگوید: «وزیر آموزش و پرورش امسال و سال آینده باید به ما بگوید آیا واقعاً هیچ کلاسی با بیش از ۴۰ دانشآموز نخواهیم داشت؟ اگر واقعاً تعداد کلاسها متناسب با تعداد دانشآموزان باشد، این اتفاق باید افتادهباشد. در حالی که الان در دوره ابتدایی، که مهمترین دوره یادگیری است، ۶۵ درصد کلاسها تراکم ۳۶ تا ۴۰ نفر دارند و هزارو۷۰۰ کلاس بیش از ۴۰ نفر دانشآموز دارد. استاندارد جهانی برای تعداد دانشآموزان در کلاس معمولاً ۱۹ تا ۲۰ نفر است و در ایران هم شورای عالی آموزش و پرورش عدد ۲۶ را به عنوان حد استاندارد تصویب کردهاست. حال که کلاسهایی با بیش از ۴۰ یا حتی ۵۰ دانشآموز داریم چطور میتوانیم از تحول عظیم صحبت کنیم؟» او در ادامه به موضوع کیفیت آموزشی و نیروی انسانی اشاره میکند: «تحول واقعی آموزش و پرورش به چندین مسئله مربوط نیست. مهمترین آن، توانمندسازی و تخصصی کردن معلمان است. الان حدود ۳۵ تا ۴۵ درصد معلمان، تخصص لازم را ندارند برای دروسی که تدریس میکنند؛ یعنی مثلاً کسی که شیمی خوانده، ادبیات درس میدهد یا برق خوانده، در دوره ابتدایی تدریس میکند. این ناشی از ضعف در ساماندهی نیروی انسانی است.»
سحرخیز درباره آموزشهای ضمن خدمت معلمان میگوید: «سالها از توانمندسازی معلمان غفلت شدهاست. معلمی که ۱۰ یا ۲۰ سال پیش استخدام شده، نیاز دارد دانش خود را بهروز کند و روشهای نوین تدریس را یاد بگیرد. معلمان باید به طور مستمر آموزش ببینند تا بتوانند نیازهای جدید دانشآموزان را پاسخ دهند.» او همچنین تأکید میکند که مسئله انگیزه معلمان نباید فراموش شود: «اگر معلم حقوق و معاش مناسبی نداشته باشد، حتی اگر متخصص و توانمند باشد، انگیزه کافی برای کارکردن ندارد. متأسفانه تعداد زیادی از معلمان مجبورند دو شغل داشته باشند که خود نشاندهنده مشکلات اقتصادی آنهاست.»
سحرخیز در مورد محتوای آموزشی نیز میگوید: «محتوای کتابهای درسی باید متناسب با نیازهای جامعه و علایق دانشآموزان باشد. باید آنها را برای آینده آماده کند و مهارتهایی را که جامعه نیاز دارد، آموزش دهد. ولی در حال حاضر محتوا و روشهای آموزش هنوز بسیار سنتی و متعلق به ۲۰ سال پیش است.»
در نهایت، او به چالش عدالت آموزشی اشاره میکند: «تفاوت بین مدارس در شهرهای بزرگ و روستاهای دورافتاده همچنان بسیار زیاد است. شعار عدالت آموزشی زیاد زده میشود، اما در عمل اتفاق خاصی نمیافتد. همچنین تعارض منافع در آموزش و پرورش وجود دارد؛ مثلاً برخی از اطرافیان مسئولان، منافعشان در مدارس غیر دولتی است و دلشان نمیخواهد دولت، مدارس دولتی را تقویت کند. این واقعیت تلخ باعثشده تا تفاوت چندان خاصلی بین سال تحصیلی جدید و سالهای گذشته دیده نشود.»
نقطه عطفی که در عمل گم شد
وزیر آموزش و پرورش با شور و شعف از نقطه عطف تاریخی سخن میگوید، اما این حرف بیش از آنکه نویدبخش تغییرات اساسی باشد، شبیه نواختن سمفونیای در سالن خالی است، نواختنی زیبا، اما بیصدا و بیاثر، برای کسانی که هر روز با واقعیتهای تلخ آموزش و پرورش دست و پنجه نرم میکنند!
وقتی معلمی برای گذران زندگی مجبور است دست به چند شغل بزند و دانشآموزانی که در زیر سایه وعدههای تکراری بزرگ میشوند، باید پرسید، این تحول بنیادین مطرح شده دقیقا کجاست؟ باید دست از این حرفهای نمایشی برداشت. اگر واقعاً میخواهیم تحولی ایجاد کنیم نباید نسل آیندهمان را در کلاسهای پرجمعیت و با کتابهای کهنه آموزش دهیم، بلکه باید به جای سخنرانیهای پرزرق و برق، دست به کار شویم و با عمل، حرف بزنیم!
شاید روزی برسد که این نقطه عطف گفته شده، فقط تاریخچهای باشد برای کسانی که در آینده به دنبال سرنخی از مسیر پرپیچ و خم آموزش و پرورش ایران میگردند! اما تا آن زمان، دانشآموزان و معلمان، همان قهرمانان صبور و فراموششده این داستان، همچنان در سایه وعدههای بیثمر، روزهایشان را سپری خواهند کرد.