کد خبر: 1324616
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۴۰۴ - ۰۴:۴۰
سرفصل‌هایی از تاریخ انقلاب و نظام اسلامی در آیینه خاطرات زنده‌یاد حسین مهدیان
نهاد‌های فرهنگی و رسانه‌ای زحمات انقلابیون را مهجور کرده‌اند! دکتر سنجابی در ملاقات با امام خمینی در نوفل لوشاتو، از ایشان نوشته‌ای گرفت و سعی کرد تا برای خود یک وجهه تبلیغی دست‌وپا کند! او تا یکی، دو روز خبرنگاران را دور خودش جمع و چپ و راست مصاحبه می‌کرد! یک روز آقای اشراقی مرا صدا زد و گفت، امام فرموده‌اند: «بروید و به ایشان تذکر دهید که دست از تبلیغ برای خودش بردارد و از نوشته من استفاده تبلیغاتی نکند!» من هم رفتم و پیام امام را به دکتر سنجابی رساندم. او هم مصاحبه‌هایش را قطع کرد!
 محمدرضا کائینی
جوان آنلاین: در طول ربع قرن اخیر، بار‌ها با مجاهد خیراندیش و خدوم زنده‌یاد حسین مهدیان، درباره خاطرات سیاسی_فرهنگی‌اش به گفت‌و‌گو نشسته‌ام. اینک که او چند روزی است داعی‌حق را لبیک گفته و در جوار رحمت الهی ساکن شده است، درمقال پی‌آمده به بازخوانی تحلیلی بخش‌هایی از یادمان‌هایش پرداخته‌ام. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. روحش‌شاد و یادش گرامی باد. 
دکتر شریعتی در منزل ما، وصیت خود را به استاد حکیمی تحویل داد
زنده‌یاد حاج حسین مهدیان، با بسا چهره‌های انقلابی در میان روحانیان و روشنفکران، ارتباط و مراوده نزدیک داشت و برخی جلسات ایشان، در منزل مسکونی وی برگزار می‌شد. در حاشیه یکی از همین محافل بود که دکتر علی شریعتی وصیتنامه خویش مبنی بر اصلاح آثارش را به استاد محمدرضا حکیمی تحویل داد. چنانکه وی در خاطرات خویش، در این خصوص آورده است:
«از نظر من شخصیت و خدمات واقعی دکتر شریعتی، در کشاکش بین مخالفت‌ها و موافقت‌های افراطی گم شده است! گروهی مثل فرقان با تقدیس او، به وی خیانت کردند و عده‌ای با زدن تهمت‌های ناروا. این افراط و تفریط‌ها، ربطی به دکتر شریعتی ندارد. دکتر در برخی بیانات و کتاب‌های خود اشتباهاتی دارد، اما من در او اخلاص و علاقه او به اهل‌بیت (ع) را دیدم. یادم است موقعی که از زندان کمیته مشترک آزاد شد، از او پرسیدم: شرایط آنجا را در مدتی طولانی چگونه تحمل کردی؟ می‌دانید که زندانی‌ها را برای مدتی طولانی در کمیته مشترک نگه نمی‌داشتند و پس از بازجویی و شکنجه، به زندان‌های اوین یا قصر می‌فرستادند، اما برای اینکه روحیه دکترشریعتی را خرد کنند، او را به مدت طولانی در کمیته مشترک نگه داشتند که واقعاً هم تأثیر داشت و دکتر را از نظر روحی از پا درآورد! او در پاسخ به سؤالم گفت: هربار که نماز می‌خواندم و در آخر آن به پیامبر (ص) و صالحین سلام می‌دادم، احساس می‌کردم در کنار بندگان صالح خدا هستم و دیگر احساس تنهایی نمی‌کردم! دکتر شریعتی به هیچ وجه تصور نمی‌کرد که اشتباه نمی‌کند و اگر کسی از سر عناد حرفی نمی‌زد، می‌پذیرفت. مهم‌ترین دلیلش هم این است، که وصیت کرد استاد محمدرضا حکیمی؛ آثارش را مطالعه کند و هر جا مغایرتی با احکام اسلامی دید، اصلاح یا حذف نماید. دکتر زیاد به منزل ما می‌آمد. استاد حکیمی چند بار به من گفت: هر وقت دکتر شریعتی به خانه شما آمد، مرا خبر کنید. یک بار به ایشان خبر دادم که قرار است امشب دکتر به خانه ما بیاید، اما از آمدن حکیمی حرفی به دکتر نزدم. آن شب آنها تا دیر وقت، با هم گفت‌و‌گو و بحث کردند. موقعی که دکتر می‌خواست برود، پاکتی را به حکیمی داد. من نسخه‌ای از نامه دکتر شریعتی که در آن پاکت بود و استاد به من داد که بخوانم، را دارم. دکتر شریعتی در آن نامه از استاد حکیمی خواسته بود، تا متن سخنرانی‌ها و کتاب‌هایش را مورد بازبینی قرار دهد و اصلاحات لازم را در آنها به عمل آورد. وقتی دکتر رفت، حکیمی از من پرسید: آیا در مورد آمدنش، حرفی به دکتر شریعتی زده بودم؟ و وقتی پاسخ منفی دادم، ایشان با تعجب گفت: پس چگونه متوجه شده بود، با من ملاقات خواهد کرد و وصیتنامه‌اش را از قبل آماده کرده بود؟ این نکته‌ای است که هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم، پاسخ درخوری برایش پیدا نمی‌کنم!...». 
امام فرمود: به دکتر سنجابی بگو از نوشته من سوءاستفاده نکند!
پس از استقرار امام‌خمینی در نوفل لوشاتو، حاج حسین مهدیان در عداد شخصیت‌هایی بود که برای دیدار با رهبر کبیر انقلاب اسلامی و نیز برخی هماهنگی‌ها در باره امور مبارزات، راهی اقامتگاه ایشان شد. او درباره تردد برخی رجال سیاسی به نوفل لوشاتو، در دوره‌ای که خود در آنجا اقامت داشت، چنین روایت کرده است:
«موقعی که شهید مهدی عراقی از زندان آزاد شد، مدت زیادی نگذشت که برای رسیدگی به امور بیت حضرت امام و حفاظت از ایشان، تصمیم گرفت تا به پاریس برود. او تا زمانی که امام‌خمینی به ایران آمدند، لحظه‌ای ایشان را تنها نگذاشت. من هم در مدتی که امام در نوفل‌لوشاتو بودند، برای رسیدگی به بعضی کار‌ها و انجام هماهنگی‌ها به آنجا رفتم و این درست مقطعی بود که شخصیت‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی برای دیدار با امام‌خمینی به پاریس می‌آمدند، تا درباره آینده انقلاب با ایشان گفت‌و‌گو کنند و رهنمود بگیرند. اکثر مردان سیاسی به پاریس آمدند، از جمله مهندس بازرگان که با یک گروه آمد، همینطور دکتر سنجابی. امام خمینی برای ملاقات با افراد، یک شرط مهم گذاشته بودند و آن هم اعلام نفی سلطنت و رژیم شاه از سوی آن افراد بود. مرحوم بازرگان پیشنهاد داد که شاه بماند، ولی فقط سلطنت کند و کاری به حکومت نداشته باشد که امام این پیشنهاد را رد کردند و پرسیدند: اگر این کار را کردیم و مردم از جوش و خروش انقلابی افتادند و شاه پس از مدتی دوباره همان رویه سابق را در پیش گرفت، شما تضمین می‌دهید که بتوانید مجدداً مردم را به خروش درآورید؟ که بازرگان پاسخ داده بود: نه! در مورد دکتر سنجابی، قضیه فرق می‌کرد. او خود را رهبر جبهه ملی می‌دانست و به این نکته هم به خوبی آگاه بود که گروه‌ها و جبهه‌ها در برابر قدرت امام، هیچ وزنی ندارند و لذا چاره و راهی جز همراهی با امام هم نخواهند داشت. با آمدن دکتر سنجابی به نوفل‌لوشاتو، تمام عناصر جبهه ملی از سراسر اروپا به پاریس آمدند. امام‌خمینی قبل از ملاقات تأکید کردند که دکتر سنجابی باید مواضع خود را به طور واضح و صریح بنویسد و امضا کند، تا او را بپذیرند. دکتر سنجابی هم نوشت. امام‌خمینی نوشته او را خواندند و در آن اصلاحاتی انجام دادند. دکتر سنجابی هم اصلاحات را پذیرفت و امضا کرد و سپس امام او را به حضور پذیرفتند. دکتر سنجابی در این ملاقات از امام‌خمینی نوشته‌ای گرفت و سعی کرد تا برای خود یک وجهه تبلیغی دست‌وپا کند. او تا یکی، دو روز خبرنگار‌ها را دور خودش جمع و چپ و راست مصاحبه می‌کرد و ژست تبلیغاتی می‌گرفت! چند روز که این وضعیت ادامه پیدا کرد، یک روز مرحوم آقای اشراقی، داماد امام خمینی، مرا صدا زد و گفت: امام فرموده‌اند: بروید و به آقای سنجابی تذکر دهید که دست از مصاحبه و تبلیغ برای خودش بردارد و از نوشته و تأییدیه من استفاده تبلیغاتی نکند! من هم رفتم و پیام امام‌خمینی را، به دکتر سنجابی رساندم. او هم مصاحبه‌هایش را قطع کرد!...». 
آغاز و انجام اعتصاب مطبوعات، در دوره اوج‌گیری انقلاب اسلامی
در دوره اوج‌گیری انقلاب اسلامی، مطبوعات که دیگر تاب سانسور ساواک را نداشتند، به یک اعتصاب ۶۱ روزه دست زدند. در این دوره حسین مهدیان و برخی همگنانش، به رفع مشکلات معیشتی روزنامه نگاران پرداختند و از سویی دیگر، زمینه انتشار مجدد و بی‌سانسور روزنامه‌ها را فراهم ساختند. وی درباره آغاز و انجام این اعتصاب، نکات پی‌آمده را به تاریخ سپرده است:
«بعد از اینکه بعضی از روزنامه‌های عصر، عکس حضرت‌امام را با اندازه بزرگ چاپ کردند، رژیم عده‌ای از مأموران خود را برای سانسور به مطبوعات فرستاد! مطبوعات هم در اعتراض به حضور ارتشی‌ها در محل کار خود، اعتصاب کردند. هنگامی که اعتصاب به درازا کشید، کارکنان مطبوعات تحت فشار مالی قرار گرفتند و هر لحظه بیم آن می‌رفت که اعتصاب شکسته شود و رژیم به هدف خود برسد. من همراه آقایان: احمد صدر، حاج سیدجوادی و حاج محمود مانیان، کمیته‌ای تشکیل دادیم و با کمک سندیکای روزنامه‌نگاران، نیاز‌های مالی کارکنان مطبوعات را تأمین کردیم. البته بخش اعظم این کمک‌های مالی، از طریق قبض‌هایی که در مساجد بین مردم توزیع می‌شدند، گردآوری می‌شد. وقتی ۶۱ روز از اعتصاب گذشت، احساس کردیم پیام انقلاب، باید به شکلی شفاف به مردم رسانده شود. رادیو و تلویزیون در اختیار رژیم بود و تنها از طریق مطبوعات می‌شد این کار را انجام داد؛ لذا قرار شد تا در منزل بنده، جلسه‌ای با شرکت سردبیران و معاونان روزنامه‌ها، با اعضای شورای انقلاب، از جمله شهید آیت‌الله مطهری، شهید آیت‌الله بهشتی، شهید آیت‌الله مفتح و حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی فلسفی تشکیل شود. در آن جلسه، شهید بهشتی مبانی نظری انقلاب و نظام آینده را برای حضار توضیح دادند. سخنان ایشان در همراه کردن مطبوعات با انقلاب، نقش بسیار مؤثری داشت و قرار شد روزنامه‌ها از فردای آن روز، بار دیگر کارشان را شروع کنند. همان شب شهید مطهری با پاریس تماس گرفتند و فردا صبح تلفنی متن پیام امام را برای من خواندند که من به روزنامه‌ها دادم و چاپ شد...». 
روحانیت، ملیون و اختلافات پیش و پس از انقلاب اسلامی
همانگونه که اشارت رفت، راوی فقید در دوره پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، با روحانیت و روشنفکران در مصاحبت و همکاری صمیمانه قرار داشت. او در باره جدایی این دو طیف در وقایع بعدی، به ارائه تحلیل ذیل مبادرت کرده است:
«اعضای نهضت آزادی از جمله مهندس بازرگان، دکتر سحابی و... با روحانیون پیرو امام از جمله شهید مطهری، شهید‌بهشتی، دکتر باهنر و... ارتباط دیرینه داشتند. همه آنها هم، مقید به احکام اسلام بودند. منتهی برخی نگرش‌های دینی و سیاسی آنها، با یکدیگر تفاوت داشت. ملی مذهبی‌ها نسبت به مباحث شرعی‌ای از قبیل مرجعیت و تقلید، شدت تقید روحانیون را نداشتند. البته این تفاوت‌ها پس از پیروزی انقلاب بیشتر جلوه کرد؛ وگرنه قبل از انقلاب، خود من بار‌ها شاهد بودم که امثال مهندس بازرگان و دکتر سحابی تأکید می‌کردند که موضوعات فقهی را باید از فقها و مراجع پرسید و دیگران تخصص دخالت در این امور را ندارند! قبل از انقلاب گروه‌هایی که گرایش مذهبی داشتند، به هم نزدیک بودند و تغییر و تحولاتی که بعد از انقلاب در بعضی از آنها به‌وجود آمد، در آن دوران خیلی ظاهر نشده بود. اما اینکه علت این تغییر چیست؟ اگر یادتان باشد، موقعی که قرار بود مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنی‌صدر انجام شود، حضرت امام‌خمینی به خاطر مشکل قلبی در بیمارستان بستری بودند. امام با دشواری به سرسرای بیمارستان آمدند. ایشان کل حرف‌هایشان را در یک جمله بیان کردند و آن هم اینکه: حُبُّ الدنیا رأس کلِّ خَطیئَه، علاقه به دنیا سر منشأ تمام خطاهاست. این جمله امام خمینی در مورد همه کسانی که راهشان را از انقلاب و نظام اسلامی جدا کردند، مصداق دارد. وقتی انسان تفکر خود را بی‌نقص و خود را عقل کل دانست، در معرض هلاکت قرار می‌گیرد. متأسفانه بسیاری از این افراد، با اینکه در تدین و مبارزات سوابق درخشانی داشتند، به دلیل غرور و خودپسندی عواقب ناخوشایندی پیدا کردند...». 
ترور ۴ شهریور ۱۳۵۸ و بستر‌های آن
مهدیان به دلیل فعالیت‌های خویش در ادوار پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در فهرست تروریست‌های «فرقان» قرار گرفت و در صبحگاه ۴ شهریور ۱۳۵۸، همراه با شهیدان حاج مهدی و حسام عراقی ترور شد. او به‌رغم مجروحیت شدید و به شکلی معجزه آسا، از این سوءقصد جان سالم به در برد، در حالی که آن دو دیگر به شهادت چشم از جهان بستند:
«در مقطعی از دوران پرحادثه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، روزنامه کیهان در شرایط سختی قرار گرفت و داشت به تعطیلی کشیده می‌شد. چون تعهداتش را نپرداخته بودند و سفته‌هایش واخواست شده بود. کسانی که باید کاغذ می‌دادند، کاغذ‌ها را توقیف کرده بودند و همینطور مرکب و لوازم یدکی دستگاه‌های چاپ را نیز نمی‌دادند. کیهان هزارو ۳۰۰ نفر کارمند و کارگر هم داشت که آنها هم حقوق نگرفته بودند! موقعی که ما رفتیم، طلبکار‌ها گفتند: اگر شما تعهد کنید که قرض‌ما را بدهید، ما هم مطالبات‌مان را از شما قسطی قبول می‌کنیم! آنها سفته‌های واخواستی را به ما دادند و سفته‌هایی را از ما گرفتند. ما هم در سر موعد، قرض‌ها را پرداختیم و کیهان حفظ شد. شهید عراقی به عنوان مدیر مالی و اداری، به مؤسسه آمد و به امور سر و سامان داد. در روز ۴ شهریور ۱۳۵۸، طبق معمول در ساعت ۷ صبح، شهید عراقی به منزل ما آمد و نیم ساعتی حضور داشت و به چند جا تلفن زد. بعد هم، با هم سوار ماشین شدیم و به سوی مؤسسه کیهان حرکت کردیم. پسرش حسام پشت سر من و محافظ وی، پشت سر خودش نشستند. موقعی که از انتهای کوچه وارد خیابان شدیم، افراد مسلح گروه موسوم به فرقان، ماشین ما را به گلوله بستند! تقدیر این بود که حاج‌مهدی و حسام به شهادت برسند و من زنده بمانم! دو گلوله به کتف و یکی به دستم خورد. ترکش‌های یکی از گلوله‌ها، هنوز هم در تنم هست. شاید خداوند فرصت دیگری به بنده داد تا با اعمال خود، شاید بتوانم جبران مافات کنم، والحمدلله...». 
تشکیل دانشگاه امام‌صادق (ع) و جولاندهی باند مهدی هاشمی معدوم
در بدو تشکیل دانشگاه امام صادق (ع)، هیئت امنای آن به شخص آیت‌الله حسینعلی منتظری، قائم مقام وقت رهبری و طبعاً باند مهدی هاشمی معدوم، وابسته بود. این جریان در آغازین سالیان تشکیل دانشگاه، به پاره‌ای اقدامات ایذایی دست می‌زد که در خاطرات مهدیان اینگونه از آن سخن رفته است:
«تأسیس دانشگاه امام‌صادق (ع)، قصه مفصلی دارد. در ابتدا هیئت امنایی برای تأسیس این دانشگاه تشکیل شد که اکثر اعضای آن از وابستگان مرحوم آقای منتظری بودند و شیوه و روش آنها، با بینش و رویکرد‌های آقای مهدوی کنی به کلی فرق داشت! آنها حتی یک‌بار رأی گرفتند و آقای مهدوی را از ریاست دانشگاه عزل کردند! ما هم که به نوعی در تأسیس این نهاد نقش داشتیم از رفتار این جماعت دل‌خوشی نداشتیم! این وضعیت ادامه داشت، تا اینکه آقای منتظری از قائم‌مقامی رهبری عزل شد. چند ماه بعد هم، حضرت امام رحلت کردند و آیت‌الله‌خامنه‌ای رهبر شدند. ایشان طی حکمی، آیت‌الله مهدوی کنی را مسئول اداره دانشگاه کردند و طبعاً جماعت منسوب به آقای منتظری، کنار گذاشته شدند. به نظر بنده دانشگاه امام صادق (ع) پس پیروزی از انقلاب اسلامی، یکی از موفق‌ترین تجربه‌های آموزشی در زمینه تربیت مدیران مناسب برای نظام جمهوری اسلامی است. خود آقای مهدوی می‌فرمودند: عده‌ای قبل از تأسیس این دانشگاه، تصور نمی‌کردند این مرکز، تا این حد در زمینه تربیت نیرو‌های انسانی کارآمد توفیق پیدا کند! خوشبختانه فارغ‌التحصیلان این دانشگاه، هر مسئولیتی را که به عهده گرفتند، به‌خوبی از پس آن برآمدند. به‌هرحال بنده از تأسیس این دانشگاه تا رحلت ایشان، با این نهاد همکاری نزدیک داشتم. هیئت امنا در دوشنبه هر هفته، جلسه داشت و من، چون دبیر جلسه بودم، صورت‌جلسات را می‌نوشتم. در اول هر جلسه هم، ایشان آیاتی را که بنده برای تیمن و تبرک شروع جلسه می‌خواندم، معنی و تفسیر می‌کردند. بسیار دوران خوشی بود و خاطرات بسیار شیرینی از آن مقطع، برایم به یادگار باقی مانده است...». 
آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی و پذیرش ریاست مجلس خبرگان در آغاز فتنه ۸۸
فتنه پردامنه سال ۱۳۸۸ و وقایع معطوف بدان، از فراز‌های مهم تاریخ نظام اسلامی قلمداد می‌شود. از رویداد‌هایی که این فتنه بستر آن را فراهم ساخت، تغییر ریاست مجلس خبرگان رهبری بود. مهدیان که با زنده‌یاد آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی ارتباطی صمیمانه داشت، در باب حاشیه و متن این رویداد خاطرنشان کرده است:
«بعد از فتنه ۸۸، بسیاری از اعضای مجلس خبرگان رهبری، به عملکرد رئیس آن انتقاد داشتند و این انتقادات را صراحتاً و مخصوصاً در نطق‌های قبل از دستور بیان می‌کردند. در نتیجه اداره مجلس، برای آقای هاشمی رفسنجانی دشوار شده بود! تنها کسی هم که مورد قبول همه افراد، با سلایق گوناگون قرار داشت، مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی بود. موضوع با رهبر معظم انقلاب مطرح شد. ایشان فرمودند: تصمیم در این زمینه به عهده خود مجلس خبرگان است، درعین حال طوری رفتار کنید که به وجهه و شخصیت آقای هاشمی آسیبی وارد نشود! مرحوم آقای مهدوی در آن دوره، به‌شدت بیمار بودند و مخصوصاً دیسک کمر، بسیار اذیت‌شان می‌کرد! با این‌همه و برای حفظ دستاورد‌های انقلاب اسلامی، طبق معمول که در شرایط بحرانی و خطیر قبول مسئولیت می‌کردند، این بار هم پذیرفتند و انصافاً سخنرانی ایشان در مجلس خبرگان پس از برگزیده شدن به ریاست آن، اوج بزرگواری و اخلاقمداری ایشان را نشان می‌داد...». 
کلام آخر
و سرانجام زنده‌یاد حاج حسین مهدیان در گفت‌و‌گو‌ها و تحلیل‌های خویش، همواره ضرورت تبیین تاریخ انقلاب اسلامی را برای نسل‌های سوم و چهارم انقلاب اسلامی، از نظر دور نمی‌داشت. چنان‌که در یکی از واپسین مصاحبه‌های خویش، در این فقره اذعان کرده است:
«نسل‌های سوم و چهارم انقلاب ما، متأسفانه اطلاع ندارند که درپای نهال نوپای این حرکت، خون چه عزیزانی ریخته شد تا این نهال رشد کرد و برومند گردید. متأسفانه آنها مثل کودکی که قدر جواهر را نمی‌داند و با آن بازی می‌کند، قدر انقلاب را نمی‌دانند! البته بیش از هر طیف و گروهی، نهاد‌های فرهنگی و رسانه‌های مختلف در ایجاد این وضعیت مقصر بوده‌اند. زیرا نتوانسته‌اند ارزش‌های انقلاب را درست منتقل و جوانان را با مسئولیت‌های خود آشنا کنند...».
برچسب ها: تاریخ ، روحانیت ، مرجعیت
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار