سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: بیگمان جلیل سامان با سهگانهاش «ارمغان تاریکی»، «پروانه» و «نفس» یکتنه جور تلویزیون را در رقابت با سینما از بابت ساخت آثار نمایشی با موضوع سازمان منافقین کشیده است. سه سریال تأثیرگذار و ماندگار که روابط برون و درونسازمانی را در میان اعضا و هواداران منافقین به تصویر میکشد، بدون آنکه در مهلکه شعار و کلیشه گرفتار آید. پررنگ بودن مقوله درام و توجه به جزئیات در پرداخت و روایت قصه و شخصیتپردازی مناسب، سهگانه سامان را در زمره آثار شاخص تلویزیون قرار داده است. این کارگردان با «ارمغان تاریکی» به نوعی طلیعهدار جریانی است که از پس یک سکوت و بایکوت نزدیک به دو دههای، در پیوند با ساخت آثار نمایشی درباره منافقین در سینما و تلویزیون به راه افتاد. سامان در این گفتگو که به بهانه سالروز عملیات مرصاد ترتیب داده شده است، از حساسیتها و دشواریهای ساخت آثار اینچنینی و وسواسها و دغدغههای خودش در پرداخت به مناسبات منافقین میگوید.
تا جایی که اطلاع دارم شما متولد سال ۱۳۴۸ هستید؛ یعنی در اوج فعالیتهای سازمانهای چریکی پیش از انقلاب خردسال بودهاید و پس از انقلاب هم نوجوان. به عبارت دیگر، در درک آن دوران سن و سال چندانی نداشتهاید. با این احوال، اصولاً دغدغه پرداخت به گروههای چریکی و به خصوص مجاهدین خلق (منافقین) از کجا میآید؟
در ابتدا چندان دغدغه پرداختن به سازمان منافقین را نداشتم. برای داستان «ارمغان تاریکی» به شرایطی احتیاج داشتم که در سازمان منافقین برقرار بود، یعنی ازدواج صوری. برای همین دست به تحقیق زدم و به شرایط فوقالعاده دراماتیک آدمها در این سازمان مخوف دست یافتم که هم از نظر داستانی و هم محتوایی برایم چالشبرانگیز بود. اصولاً قصه «ارمغان تاریکی» در ابتدا هیچ ارتباطی با سازمان منافقین نداشت و راوی ماجرا جانبازی بود که به خاطر پیش آمدن حادثهای برای همسرش، خود را به نابینایی میزند. در ادامه، اما به این نتیجه رسیدم که این عمل برای شخصی که قبلاً کار بزرگتری انجام داده، اتفاق عجیبی نیست و از همین رو، ترجیح دادم به سمت ازدواجهای تشکیلاتی بروم. این پدیده فقط منحصر به تشکیلات منافقین بود و درواقع من این سازمان و اعضایش را برای پیشبرد قصهام برگزیدم. بستری که شخص در آن فرآیند از یک ازدواج مصلحتی به عشق زمینی و سپس عشق فرازمینی میرسد.
شما علاوه بر کارگردانی، نویسنده فیلمنامههای سهگانه ارمغان تاریکی، پروانه و نفس هم بوده اید. در پژوهشهای لازم برای نگارش فیلمنامه تا چه میزان همه منابع و اقوال را مورد توجه و بررسی قرار دادید؟ و دسترسی هایتان چه اندازه بود؟
دسترسی ویژهای نداشتم؛ از نشریات و کتب منتشر شده استفاده کردم، البته با چاشنی تخیل. وقتی قرار شد قصه «ارمغان تاریکی» را در بستر مناسبات سازمان منافقین روایت کنم، به طور طبیعی برای بررسی و تحلیل تمام جزئیات نیاز به تحقیقات و پژوهشهای جدید داشتم. سعی کردم استنادهای تاریخی این سه اثر دقیق باشد و در این بخش، مدعی هستم. محققان خوبی داشتم که یاریام کردند و برخلاف بسیاری از کارهای تاریخی، این مسئولیت را میپذیرم و ادعا دارم که هرچه در این سریالها روایت کردم دقیق و درست بوده است.
به عنوان کسی که به طور قطع و دستکم به لحاظ حرفهای، مطالعات و پژوهشهای زیادی درباره منافقین دارید، نظرتان را درباره دلایل چرایی فرجام این سازمان به وضعیت فعلی بفرمایید.
به نظر من همه چیز از انحرافهای ایدئولوژیک شروع شده و نشئت گرفته است. سنگ بنای سازمان منافقین التقاطی است و بدتر از همه اینکه در مرام این سازمان، هدف وسیله را توجیه میکند.
عدهای معتقدند اگر سران اولیه سازمان زنده میماندند، از انحرافات سال ۱۳۵۴ و لغزشهای دهه ۶۰ ممانعت به عمل میآوردند. نظر شما در این باره چیست؟
رهبران اولیه شاید ناخواسته انحرافاتی در افکار خود داشتند؛ انحراف رهبران بعدی در افکار و رفتار، اما آگاهانه و بهعمد بوده است. مسعود رجوی رذلترین موجود ایرانی است که میشناسم. بله، شاید اگر رهبران اولیه بودند پایان کار سازمان اینگونه نمیشد، اما توجه داشته باشیم که: خشت اول، چون نهد معمار کج/ تا ثریا میرود دیوار کج!
با وجودی که میدانیم کارنامه سازمان منافقین در مقاطعی به هیچ عنوان قابل دفاع و توجیه نیست، اما در هنگام نگارش فیلمنامه و ساخت سهگانه تان چقدر این ملاحظه را داشتید که جنبه انصاف را رعایت کنید و روایت صادقانهای از تاریخ داشته باشید؟
نفاق، مختص سازمان منافقین نیست؛ پس برای اینکه داستان شمول بیشتری داشته باشد تمهیداتی به خرج دادم که شد این سهگانه. سازمان خیلی رذلتر از این است که من در سریالهایم نشان دادم. بیننده تحمل دیدن آن همه شقاوت را نداشت؛ خودم هم تحمل روایتش را نداشتم، بنابراین رفتم سراغ شخصیتهای قابل تحملتر. با این حال، از آن جایی که ما با واقعیت تاریخی ملت، نگاه و رفتار آدمها روبهرو هستیم، حتی درباره سازمان منافقین هم دروغ نگفتم، اغراق نکردم و سعی داشتم شرافتمندانه به آن نگاه کنم، تا اگر روزی یکی از اعضای سابق سازمان هم اثر را تماشا کرد برایش باورپذیر باشد. ضمن این که، یک مسئله را هم باید در نظر بگیرید؛ هیچ وقت بد دفاع نکنید. اثر باید به گونهای باشد که آن کسی را که طرفدار نظام نیست هم جذب کند. این رسالت هنر و هنرمند است. من میتوانستم درباره منافقین خیلی تندتر کار کنم، مثلاً ترور نشان بدهم، اما سازمان منافقین امروزه جاسوسی میکند و به دنبال گسترش نفاق است. ترجیح دادم بر این نفاق متمرکز شوم.
یکی از نقاط قوت سهگانه شما، پررنگ بودن مقوله درام است. چه تدابیری اندیشیدید تا کار برای مخاطبانی که لزوماً دغدغه سیاست و گروههای اینچنینی را ندارند نیز جذاب باشد و در عین حال، از هدف و پیام اصلی سریال هم فاصله نگیرید؟
در وهله اول سعی کردم اصول فیلمنامهنویسی را رعایت کنم. ضمن اینکه در حال حاضر استراتژی سکوت در مورد منافقین برقرار نیست و خیلیها دوست دارند درباره این سازمان و اعضایش فیلم بسازند و افراد دیگری هم سریال ساختهاند. با این حال، پرداختن به این امور قدری سختتر شده است؛ چراکه اثر نباید به ورطه تکرار بیفتد و مخاطب در همین مرحله دفن شود، بلکه موقعیتها باید همیشه برای او جذاب بوده و تازگی داشته باشد.
قرار نیست ادامهای بر سهگانهتان بسازید؟
گمان نکنم.
به نظرتان علت سکوت نزدیک به دو دههای سینما و تلویزیون درباره گروهکها و بهخصوص منافقین چه میتواند باشد؟
به نظرم این سؤال را باید از مدیران مسئول بپرسید. حتی در تلویزیون هم ابتدا درباره ساخت سریال با موضوع سازمان منافقین تردیدهایی وجود داشت و معتقد بودند این کار لگد زدن به مرده است. تا قبل از «ارمغان تاریکی» در این ارتباط سریالی ساخته نشده بود، ولی پس از آن مدیران اشتیاق زیادی نشان دادند. بالاخره این تشکیلات در همین سالهای اخیر حدود ۱۸ مرتبه مسائل هستهای ما را به انحای مختلف افشا کرده و بسیاری از تحریمها خروجی اقدامات آنهاست. تمام این موارد باعث شد که دوستان به این نتیجه برسند که پرداخت نمایشی به منافقین لازم است.
حالا که به نوعی موج ساخت فیلم درباره منافقین در سینما آغاز شده، مایل نیستید در این مدیوم هم فعالیت کنید؟
مدیوم چندان مهم نیست. طرح «نفس» ابتدا سینمایی بود و برای ساخت آن بارها اقدام کردم ولی به نتیجه نرسیدم. وقتی در باند و گروهی نباشی، مافیای سینما اجازه کار را به شما نمیدهد. البته پیشنهاداتی هم در سینما داشتهام، برای مثال نگارش فیلمنامه «امکان مینا» به من پیشنهاد شد، اما نپذیرفتم.
سریال «نفس» در قیاس با دو اثر قبلی، برای مخاطب عام به لحاظ محتوایی سنگین و ثقیل نبود؟ و شاید به همین دلیل هم با استقبال کمتری مواجه شد.
به هر حال «ارمغان تاریکی» نخستین بود و داستان بینظیری داشت. قصهاش در یک خانواده متوسط میگذشت و از دل جامعه برمیآمد. «پروانه» و «نفس»، اما فضای دیگری داشتند. البته حال و هوای روحی کارگردان هم مهم است. همزمان با پخش سریال «نفس» هجمههای زیادی وارد شد. مثلاً ما را متهم کردند که چهارشنبههای سفید را تبلیغ میکنیم یا برای حضور زنان غیرمحجبه در سریال جنجالآفرینی کردند. پخش سریال در ماه رمضان هم به آن ضربه زد؛ اصولاً محتوای «نفس» با حال و هوای ماه مبارک رمضان همخوانی نداشت.
چه شد که برای نقشهای اصلی سریالهایتان به سراغ بازیگران جوانِ کمتر شناخته شده رفتید؟
گزینههای بهتری نداشتم. البته برای استفاده از بازیگر چهره یا جدید محدودیت یا قانونی برای خودم ندارم. بازیگران مختلف را بررسی میکنم و نهایتاً به گزینه مورد نظرم میرسم. اتفاقاً گاهی هم به سراغ بازیگران شناخته شده و مشهور میروم ولی مشکلاتی وجود دارد؛ مثلاً بعضیها بینی خود را عمل کرده اند یا سنشان برای نقش مناسب نیست. از سوی دیگر، معتقدم تلویزیون نیازی ندارد که دست به دامان ستارهها شود. به هر حال این رسانه خود یک قدرت شخصیت سازی، قهرمانسازی و ستارهپروری دارد. مطرح شدن بازیگرانی که اغلب کارشان را از تلویزیون شروع کردهاند نشان میدهد این رسانه خود بستری برای شکوفایی استعدادهاست. اگر فیلمنامهای جذاب باشد میتواند با استفاده از بازیگران کمتر شناخته شده هم مخاطب خودش را پیدا کند.
ساخت سریالی که قصهاش در گذشته میگذرد، به لحاظ یافتن لوکیشنهای مناسب و فضاسازیهای متناسب، با دشواریها و چالشهایی روبهروست. لطفاً از این مشکلات بگویید.
قصه سریال ما مربوط به سال ۵۴ تهران بود و این در حالی است که این شهر زمین تا آسمان با آن روزها فرق کرده است. ما نیز تنوع لوکیشن داشتیم و هر طرف که دوربین را میگذاشتیم چیزهای مزاحم فراوانی وجود داشت؛ از آدمها و ماشینها گرفته تا علمک گاز و غیره. در حال حاضر فقط همین شهرک غزالی را داریم که فقط در آن سریال نمیسازند، کلیپ نیز ضبط میکنند و حتی تبلیغات هم میسازند. با این اتفاقات متنوع و مختلف، خودبهخود ارزشهای بصری این شهرک به مرور از دست میرود و شاهد لوکیشنها و خیابانهای تکراری خواهیم بود.
تجربه همکاری با تلویزیون در زمان ساخت سهگانهتان چطور بود؟
من به طورکلی با حضور ناظر کیفی مخالفم و اولین و آخرین کاری که با ناظر کیفی کار کردم در «ارمغان تاریکی» بود. به گمانم پخش سریال «نفس» در ماه مبارک رمضان یک اشتباه بود. در ماه رمضان سریالها به طور معمول مخاطبان زیادی دارند، اما اینکه مخاطب، علاقهمند تماشای کاری مثل «نفس» در این ماه باشد جای سؤال دارد. بهشخصه از اینکه مخاطب روزه دار پس از افطار به تماشای «نفس» مینشست خوشحال میشدم، اما از طرفی هم، شاید مخاطب با توجه به فضای جدی کار نظر متفاوتی داشت. در چنین شرایطی، برای ساخت سریالی با فضای جدی، دست و دلم میلرزد و با خود میگویم نکند مردم این کار را دوست نداشته باشند. اگر اینگونه باشد چرا باید از بیت المال هزینه کنم؟! هرچند معتقدم تاریخ مهم است و باید کار تاریخی ساخته شود، آن هم توسط اهلش. البته صداوسیما همکاریها و تعاملات خوبی هم داشت، مثل استفاده از زنان غیرمحجبه غیرمسلمان برای بازنمایی بیحجابی موجود در پیش از انقلاب. خوشبختانه سازمان این ریسک را پذیرفت و امیدوارم که در کارهای بعدی هم این تعامل ادامه داشته باشد.