جوان آنلاین: روایت، در ذات خود یک وظیفه اخلاقی و تاریخی است. وقتی از فلسطین سخن میگوییم، در واقع داریم از مسئولیت انسان بودنمان حرف میزنیم. همینجاست که اهمیت آثاری، چون «لهجههای غزهای» و «یازده زندگی» آشکار میشود. این دو کتاب نه فقط مجموعهای از روایتها، بلکه سندهایی زندهاند از درد و امید از زندگیهایی که زیر آوار بمبها و دیوارها له نشدهاند و با زبان با کلمه ادامه پیدا کردهاند. این آثار در قالب مجموعه «خط سرخ» انتشارات سوره مهر منتشر شدهاند؛ مجموعهای که بنا دارد صداهای خاموشمانده مقاومت و حقیقتهای سانسورشده جهان معاصر را ثبت و حفظ کند.
وقتی کتابی مثل «یازده زندگی» را ورق میزنیم، با ۱۱ سرگذشت مواجه میشویم که هرکدام یک جغرافیا و یک جهانند. آنها به ما یادآوری میکنند که فلسطین، یک مسئله سیاسی صرف نیست؛ یک زندگی است، زندگیای که مثل رود از دل تاریخ جاری میشود و هر بار در برابر سدهای ظلم و اشغال، راه تازهای باز میکند. یا در «لهجههای غزهای» ما به زبانی نزدیک میشویم که از دل کوچهها و خانههای ویران برمیخیزد؛ زبانی که لهجه دارد، طعم دارد، بوی خاک سوخته و دریا دارد. این لهجهها خود نوعی مقاومتند، چون نشان میدهند که فلسطینی بودن فقط یک جغرافیا نیست، بلکه یک فرهنگ و یک هویت زبانی است که نمیشود آن را محو کرد.
مجموعه «خط سرخ» در حقیقت تلاشی است برای ثبت این حافظه جمعی. حافظهای که اگر نوشته نشود، اگر روایت نشود، ممکن است در هیاهوی رسانهها و تحریف تاریخ گم شود. این کتابها فقط گزارش نیستند؛ آنها پنجرههایی هستند به زندگی واقعی و وقتی ما این پنجرهها را باز میکنیم، نسیم رنج و امید فلسطین به صورتمان میخورد. نمیتوانیم چشم ببندیم. نمیتوانیم بگوییم «این فقط داستان دیگری است» نه، اینها روایتهای ما هم هستند، زیرا هرجا ظلمی باشد و هرجا حقیقتی برای خاموش کردن، ما در معرض همان آزمون قرار میگیریم.
به همین دلیل است که باید درباره این آثار سخن گفت و آنها را خواند و بازگو کرد. هر کتاب از این دست، نه یک شیء فرهنگی که یک جبهه است؛ جبههای برای روایت، برای مقاومت، برای زنده نگهداشتن حقیقت.
جهانی که ما در آن زندگی میکنیم در ظاهر معتقد به علم است. همهچیز وقتی معتبر است که علمی باشد. اعتبار و ارزش و اهمیت طرفی است که ساینس تأییدش کند؛ آمار، گزارش، تصویر ماهوارهای، سند. این فقط ظاهر ماجراست. باطن ماجرا این است که حقیقت را نمیشود در جدولهای اکسل ثبت یا در یک پاراگراف خبری خلاصه کرد. حقیقت را نمیشود در چارچوبهای سرد و بیروح جای داد و آنها که سعی میکنند نبض فرهنگ و رشته تفکر مردم جهان در دستشان باشد، خوب میدانند حقیقت، تجربهای است که زیسته میشود، نه چیزی که فقط گزارش میشود. آنها میدانند تنها راه برای انتقال تجربه روایت است. ما چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، چه باور کنیم و چه نکنیم، قبل از ۷ اکتبر تمام روایت دست آنها بود و تازه این رویداد بزرگ باعث شد لنز دوربینها و چشمها به سمت ما - محور مقاومت- برگردد. ما یا میتوانیم از این فرصت و نعمت بسیار بزرگ استفاده کنیم و روایت پر از رنج مردمی که تحت استعمار و ظلم دیوان صهیونیست بودند را بگوییم، جوری که دوربینها و چشمها برگردند یا نمیتوانیم! جهان منتظر و آماده است تا از این رنج بشنود. جهان باید نشنود از خانهات بیرون شوی، یعنی چه. تحقیر و کتک خوردن و کشته شدن در وطنت؟! چطور است از دست دادن عزیزانت! هر روز و درست جلوی چشمانت بدون کوچکترین فرصتی برای سوگواری زندگی را چه شکلی میکند. آدمها باید از زبان فلسطینیها بشنوند زندگی از سوگ به سوگ و از رنج به رنج بدون وقفه چطوری است. تولد در اردوگاه و چشم بازکردن در صورتهای غمزده و رنجدیده چه آدمی میسازد.
میتوانند خانهها را خراب کنند، سرزمینها را اشغال کنند، مردم را به اردوگاهها بفرستند. نمیتوانند داستانها را از میان ببرند. تنها سلاح اهالی آواره فلسطینی کلماتشان است. قدرتمندتر از هر سلاح دیگری است.
آنچه حقیقت را از نسلی به نسل دیگر منتقل میکند. وقتی کودکان آواره در اردوگاههای لبنان، داستانهای پدران زندانی و مادران نحیف و کوه مسئولیتهای روی شانههایشان را میشنوند، آنها نه فقط تاریخ که هویتشان را یاد میگیرند. یاد میگیرند چه کسی هستند، از کجا آمدهاند و چرا باید ایستاده بمانند. روایت، ابزار بقای آنهاست.
روایت، خود مقاومت است. وقتی مردمان فلسطین داستانهایشان را میگویند، وقتی از مهاجرت، از رفت و برگشت امید و ناامیدی، از وطنی که شاید هرگز نبینند سخن میگویند، آنها نه فقط تجربههایشان را بازگو میکنند؛ آنها در برابر فراموشی و سکوت و ظلم ایستادهاند.
میتوانید بگویید هزاران نفر در اردوگاههای لبنان متولد شدهاند و هرگز وطن خود را ندیدهاند. اما این جمله، چیزی از کودکیای که در آوارگی و فقر و مبارزه و جاسوس و گروههای مختلف و رنج گمشده نمیگوید.
چیزی از کودکیای که پا در هواست، نمیگوید.
چیزی از خیالپردازیها درباره سرزمینی نادیده، نمیگوید. اینها را نمیشود لمس کرد، الا با شنیدن از زبان آنهایی که تجربهاش کردهاند.
روایت، اثرگذار است، چون ما تماشاگر نیستیم، شاهدیم.
وقتی آمار میخوانیم، فاصله داریم. وقتی روایت میشنویم در آن فضا رها میشویم.
حالا درد یک مادر را میفهمیم.
اشک یک برادر را درک میکنیم.
سوگ یک رفیق، غم یک همسایه و دلتنگی... آه دلتنگی را زندگی میکنیم.
انگار مرزهای بین «من» و «تو» محو شده است.
داستان مادری که در شرایط اسفبار اردوگاهها نوزادش را به دنیا میآورد و مثل پروانه دورش میچرخد، دل نگرانیهایش را از همه چیزهایی که خطر واقعی است حس میکنیم، ما دیگر فقط شنونده نیستیم؛ ما بخشی از آن تجربه میشویم. این چیزی است که هیچ گزارش خبری نمیتواند انجام دهد.
روایت قدرت دارد. انسانیت را بازمیگرداند. در جهانی که مردمان فلسطین به «آوارگان»، «قربانیان»، «آمار» تبدیل شدهاند، روایت آنها را دوباره به انسان تبدیل میکند. داستانهایشان را میشنویم، وقتی از غمگینترین آوازهای مظلومترین آدمهای کره زمین، از تلخترین اشکهای مردمانی از مردم جهان، از رفت و برگشت امید و ناامیدی، از وطنی که شاید هرگز نبینند، میشنویم، ما دیگر نمیتوانیم بیتفاوت بمانیم. مجبوریم ببینیم، حس کنیم و بفهمیم.
آنها دارند داستانهایشان را میگویند. ما باید راوی داستانهایشان باشیم. کتاب لهجههای غزهای و یازده زندگی تلاشی است برای این روایتگری. داستانهایی است از زبان فلسطینیان و درباره زندگی خودشان. همانقدر هولناک و تکاندهنده و پر از رنج، اما قدمهای اول است. ما باید صدای مظلومان باشیم و داستانشان را به گوش جهان برسانیم.
ما درباره فلسطین سخن میگوییم، زیرا سکوت، خیانت است. ما از مقاومت میگوییم، زیرا مقاومت، تنها راه زنده ماندن است؛ و ما روایت میکنیم، چون روایت، تنها چیزی است که میتواند حقیقت را از تاریکی بیرون بکشد و برای همیشه زنده نگه دارد.
روایت، ابزار تزئین حقیقت نیست، خود حقیقت است. داستان زندگی یک نفر، چیزی بیش از اطلاعات است؛ تجربهای است از زمان، درد، امید و روایتی است که مقاومت را زنده میکند. چیزی که هیچ آماری منتقل نمیکند.
فلسطین، تنها یک سرزمین نیست؛ یک آزمون است. آزمونی برای انسانیت ما، برای توانایی ما در دیدن، شنیدن، ایستادن در برابر ظلم. ما مسئولیم که روایتها زنده نگه داشته شوند.
روایت، تنها ابزاری نیست که ما در اختیار داریم؛ قدرتمندترینشان است. چیزی که نمیتوان را کنترل یا سانسورش کرد یا آن را از میان برد.
در کتاب پایی که در غزه ماند ما خودمان را در مواجهه با ماجرای غزه روایت کردهایم. از رنجی که میبریم گفتهایم و نقطه پر دردی که ما را به درد غزه وصل میکند.
ما خوب میدانیم سکوت، بزرگترین شراکت در ظلم است. وقتی درباره فلسطین سکوت میکنیم، وقتی داستانهایمان را نمیگوییم، ما فقط بیطرف نیستیم؛ ما شریکیم. چون ظلم، برای ادامه داشتن، به سکوت نیاز دارد. به فراموشی نیاز دارد. نیاز دارد داستانها گفته نشوند، تجربهها دفن شوند، حقایق در تاریکی باقی بمانند.
ما درباره فلسطین سخن میگوییم، نه از روی احساسات، از روی مسئولیت.
مسئولیت انسانی برای شکستن این سکوت. مسئولیت زنده نگه داشتن حقیقت.
حقیقت، اگر گفته نشود، میمیرد و مرگ حقیقت، یعنی پیروزی ظلم.