کد خبر: 1187059
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۴۰۲ - ۰۳:۰۰

قرآن کریم رسوم جاهلیت را درباره مهر منسوخ کرد و آن را به حالت اولی و طبیعی آن برگردانید. در جاهلیت، پدران و مادران مهر را به عنوان حق‌الزحمه و «شیربها» را حق خود می‌دانستند.
در تفسیر کشاف و ... می‌نویسند، هنگامی که دختری در خانواده آن‌ها متولد می‌شد و دیگری می‌خواست به او تبریک بگوید، می‌گفت: «هَنیئاً لَک النّافِجَةُ» یعنی این مایه افزایش ثروت، تو را گوارا باد، کنایه از اینکه بعداً این دختر را شوهر می‌دهی و مهر دریافت می‌داری.
در جاهلیت، پدران و در نبودن آن‌ها برادران، چون از طرفی برای خود حق ولایت و قیمومت قائل بودند و دختر را به اراده خودشان شوهر می‌دادند، نه به اراده خود او و از طرف دیگر مهر دختر را متعلق به خود می‌دانستند نه به دختر، دختران را معاوضه می‌کردند، به این نحو که مردی به مرد دیگر می‌گفت که من دختر یا خواهرم را به عقد تو درمی‌آورم که در عوض دختر یا خواهر تو زن من باشد و او هم قبول می‌کرد. به این ترتیب هر یک از دو دختر مهر دیگری به شمار می‌رفت و به پدر یا برادر دیگری تعلق می‌گرفت. این نوع نکاح را نکاح «شِغار» می‌نامیدند. اسلام این رسم را منسوخ کرد.
پیغمبر اکرم فرمود: «لا شِغارَ فِی الْاسْلام» یعنی در اسلام معاوضه دختر یا خواهر ممنوع است.
در روایات اسلامی آمده است که پدر نه تنها حقی به مهر ندارد، بلکه اگر در عقد ازدواج برای پدر به عنوان امری جداگانه از مهر چیزی شرط شود و مهر به خود دختر داده شود، باز هم صحیح نیست، یعنی پدر حق ندارد برای خود در ازدواج دختر بهره‌ای قائل شود، هرچند به صورت امر جداگانه از مهر باشد.
اسلام آیین کار کردن داماد برای پدرزن را- که طبق گفته جامعه‌شناسان در دوره‌هایی وجود داشته که هنوز ثروت قابل مبادله‌ای در کار نبوده- منسوخ کرد.
کار کردن داماد برای پدرزن تنها از این جهت نبوده است که پدران می‌خواسته‌اند از ناحیه دختران خود بهره‌ای برده باشند، علل و ریشه‌های دیگر نیز داشته است که احیاناً لازمه آن مرحله از تمدن بوده و در حد خود ظالمانه هم نبوده است. به هر حال چنین رسمی قطعاً در دنیای قدیم وجود داشته است.
داستان موسی و شعیب که در قرآن کریم آمده است، از وجود چنین رسمی حکایت می‌کند. موسی در حال فرار از مصر وقتی که به سر چاه «مدین» رسید، به حالت دختران شعیب که در کناری با گوسفندان خویش ایستاده بودند و کسی رعایت حال آن‌ها را نمی‌کرد، رحمت آورد و برای گوسفندان آن‌ها آب‌کشی کرد. دختران پس از مراجعت نزد پدر، جریان روز را برای پدر نقل کردند و او یکی از آن‌ها را پی موسی فرستاد و او را به خانه خویش دعوت کرد. پس از آشنا شدن با یکدیگر، یک روز شعیب به موسی گفت: من دلم می‌خواهد یکی از دو دختر خود را به تو به زنی بهم، به این شرط که تو هشت سال برای من کار کنی و اگر دل خودت خواست دو سال دیگر هم اضافه کن، ۱۰ سال برای من کار کن. موسی قبول کرد و به این ترتیب موسی داماد شعیب شد. اینچنین رسمی در آن زمان بوده و ریشه این رسم دو چیز است: اول نبودن ثروت. خدمتی که داماد به زن یا پدرزن می‌توانسته بکند، غالباً منحصر به این بوده که برای آن‌ها کار کند و دوم رسم جهاز دادن. جامعه‌شناسان معتقدند رسم جهاز دادن به دختر از طرف پدر، یکی از رسوم و سنن کهن است. پدر برای اینکه بتواند جهاز برای دختر خود فراهم کند داماد را اجیر خود می‌کرد یا از او پولی دریافت می‌کرد. عملاً آنچه پدر از داماد می‌گرفت به نفع دختر و برای دختر بوده است.
به هر حال در اسلام این آیین منسوخ شد و پدرزن حق ندارد مهر را مال خود بداند، هرچند هدف و منظورش این باشد که آن را صرف و خرج دختر کند. این خود دختر است که اختیار آن مال را دارد که به هر نحو بخواهد مصرف کند. در روایات اسلامی تصریح شده که این گونه مهر قرار دادن در دوره اسلامیه روا نیست.
در زمان جاهلیت رسوم دیگری نیز بود که عملاً موجب محروم‌بودن زن از مهر می‌شد. یکی از آن‌ها رسم ارث زوجیت بود. اگر کسی می‌مرد، وارثان او از قبیل فرزندان و برادران همان طوری که ثروت او را به ارث می‌بردند، همسری زن او را نیز به ارث می‌بردند. پس از مردن شخص، پسر یا برادر میت حق همسری میت را باقی می‌پنداشت و خود را مختار می‌دانست که زن او را به دیگری تزویج کند و مهر را خودش بگیرد یا او را بدون مهر جدیدی و به موجب همان مهری که میت قبلاً پرداخته است، زن خود قرار دهد.
قرآن کریم رسم ارث زوجیت را منسوخ کرد، فرمود: «یا ایهَا الَّذینَ امَنوا لا یحِلُّ لَکمْ انْ تَرِثُوا النِّساءَ کرْهاً» [۱]ای مردمی که به پیغمبر و قرآن ایمان دارید، باید بدانید که برای شما روا نیست که زنان مورثان خود را به ارث ببرید، در حالی که خود آن زنان میل ندارند همسر شما باشند.
قرآن کریم در آیه‌ای دیگر به طور کلی ازدواج با زن پدر را قدغن کرد، هر چند به صورت ارث نباشد و بخواهند آزادانه باهم ازدواج کنند. خداوند فرمود: «وَلا تَنْکحوا ما نَکحَاباؤُکمْ» [۱]با زنان پدران خود ازدواج نکنید.
قرآن کریم هر رسمی که موجب تضییع مهر زنان می‌شد منسوخ کرد، از جمله اینکه وقتی که مردی نسبت به زنش دلسرد و بی‌میل می‌شد، او را در مضیقه و شکنجه قرار می‌داد، هدفش این بود که با تحت شکنجه قرار دادن او، او را به طلاق راضی کند و تمام یا قسمتی از آنچه به عنوان مهر به او داده از او پس بگیرد. خداوند در قرآن کریم فرمود: «وَ لا تَعْضُلوهُنَّ لِتَذْهَبوا بِبَعْضِ ما اتَیتُموهُنَ» [۲]یعنی زنان را به خاطر اینکه چیزی از آن‌ها بگیرید و قسمتی از مهری که به آن‌ها داده‌اید، جبران کنید، تحت مضیقه و شکنجه قرار ندهید.
یکی دیگر از آن رسوم این بود که مردی با زنی ازدواج می‌کرد و برای او احیاناً مهر سنگینی قرار می‌داد، اما همین که از او سیر می‌شد و هوای تجدید عروسی به سرش می‌زد، زن بیچاره را متهم می‌کرد به فحشا و حیثیت او را لکه‌دار می‌کرد و چنین وانمود می‌کرد که این زن از اول شایستگی همسری مرا نداشته و ازدواج باید فسخ شود و من مهری که داده‌ام باید پس بگیرم. قرآن کریم این رسم را نیز منسوخ کرد و جلوی آن را گرفت.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار