کد خبر: 979117
تاریخ انتشار: ۰۶ آذر ۱۳۹۸ - ۰۵:۳۶
کودکان را بزدل یا بی‌کله بار نیاوریم
هنوز عده‌ای بچه‌ها را تنبیه بدنی می‌کنند. هنوز هم گاهی خبر داغ کردن دست بچه‌ها و سوزاندنشان با قاشق را می‌شنویم. هنوز هم بسیاری از والدین تنبیه و ترساندن را بهترین راه حساب بردن بچه‌ها می‌دانند
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: بچه که بودیم ما را از لولوخورخوره می‌ترساندند. موجودی که هرگز وجود خارجی نداشت. اما هر بار که اسمش می‌آمد حسابی می‌ترسیدیم و برای مدتی سر جایمان می‌نشستیم. یادش به‌خیر! توی حیاط مدرسه یک چاهی بود از زیر آن جوی آبی سمت باغ‌های اطراف جاری بود. هروقت توی کلاس شیطنت می‌کردیم یا درس نمی‌خواندیم معلم‌ها و مدیر ما را از آن چاله هولناک می‌ترساندند و خدا می‌داند هر شب چند دانش‌آموز خواب خیالی آن موجودات ترسناک را می‌دیدند و با جیغ برمی‌خاستند. هرکدام از شما ترس‌های خاص خودتان را داشته‌اید. چیزی که به نسبت محل زندگی و شرایط خانوادگی‌تان متغیر بوده است. اکنون که به آن ترس‌ها به عنوان یک فرد بالغ می‌اندیشم حرص می‌خورم. از حقوقی که بی‌اطلاع بودم و دیگران از ما ضایع می‌کردند. آن‌ها حق نداشتند سادگی ما را به سخره بگیرند و از خوش‌باوری کودکانه‌مان سوءاستفاده کنند. خیلی وقت‌ها با ترساندن می‌خواستند تربیت کنند، اما راهش این نبود.

بچه‌ها روح لطیفی دارند. ترساندنشان خطای بزرگی است. گاهی ذهن سیالشان سنگینی یک ترس و وهم را تا بزرگسالی به دوش می‌کشد و جایی که نباید، ضربه‌اش را می‌زند. ترس که حتماً نباید دیدنی باشد. حتماً که نباید ظاهری باشد. اگر کودک مار ببیند جیغ می‌کشد، اگر پایش زخم شود و خون بیاید می‌ترسد و گریه می‌کند، اما بعضی ترس‌ها توی دلش لانه می‌کند. حس‌های تلخی که هر روز مثل یک بار سنگین دنبال خودش می‌کشاند. ترس از تنهایی بزرگ‌ترین این ترس‌هاست. دیده‌اید بچه‌ها اولین روز وقتی به مدرسه می‌روند چقدر جدایی از مادر برایشان دشوار است؟ انگار قرار است کاری غیرممکن انجام دهند. کمی طول می‌کشد تا باور کنند این جدایی موقت است. اما بعضی از این جدایی‌ها همیشگی است. بچه‌هایی که والدینشان را از دست داده‌اند و واژه منحوس طلاق آن‌ها را واداشته با یکی از آن‌ها زندگی کنند، در یک ترس دائمی دست و پا می‌زنند. مدام نگران از دست دادن عزیزانشان هستند. طلاق گرفتن در برهه‌ای که کودک در خانه داریم بزرگ‌ترین خیانتی است که در حقشان روا می‌داریم. ما با کاشتن بذر ترس آینده‌شان را تباه می‌کنیم. اعتمادبه‌نفسشان را می‌گیریم. آن‌ها را برای حضور در اجتماع بزرگ‌تر می‌ترسانیم و گوشه‌گیر می‌کنیم. آن‌ها را به خانه دچار وابستگی کاذب می‌کنیم. مخصوصاً آن‌هایی که بی‌خداحافظی و بی‌هیچ توضیحی یکباره کودکشان را ترک می‌کنند.

تصور کنید کودکی مقابل مهدکودک منتظر مادرش باشد. او خبر ندارد که اختلافات پدر و مادرش بالا گرفته است. به یکباره نیامدن مادر یا پدر دنبال او شوکه‌اش می‌کند. آن بچه چه حالی می‌شود وقتی بداند مادر یا پدر ترکش کرده است؟ این کودکان اغلب یک کینه در دلشان می‌کارند و یک روز در بزرگسالی آن را بارور می‌کنند. اگر ریشه بزهکاری و خطا‌های انسانی را از دید روان‌شناسانه بررسی کنیم اکثرشان منشأیی در کودکی دارد. کودکی که مدام تنبیه بدنی شده است امکان ندارد این تصاویر را از ذهنش پاک کند. کودکی که فحاشی به مادر و کتک خوردن‌های او را از پدر دیده چطور می‌تواند با آرامش زندگی کند؟

ما با خطاهایمان به بچه‌ها خیانت می‌کنیم. ما حتی گاهی با مهربانی کار دستشان می‌دهیم. نیتمان خیر است و قربانی دادن! اما فراموش می‌کنیم سر بریدن یک گوسفند مقابل دیدگان کودک چه روانی از او پریشان می‌کند. موقع کرایه دادن یا رفتار‌های روزمره مقابل دیدگان کودکمان دعوا می‌کنیم و راحت به یکدیگر فحش می‌دهیم. غافل از اینکه کودک همه را نظاره می‌کند و دچار ترس از ارتباط با دیگران می‌شود.

او را برای بهتر نوشتن تکالیفش دعوا می‌کنیم و گاهی می‌ترسانیم. غافل از اینکه این ترس فردا بچه را دچار اضطراب می‌کند و موقع نوشتن امتحان یا دیکته مدام تهدید شما را به خاطر می‌آورد و هرچه یاد گرفته از خاطر می‌برد.
بچه را از موجودات خیالی می‌ترسانیم. دلمان می‌خواهد خانه را تمیز نگه داریم و بچه‌ها دست از پا خطا نکنند. آن‌ها را تهدید می‌کنیم. یا خیلی از ما مادر‌ها وقتی عصبانی می‌شویم با فریاد خودمان را نفرین می‌کنیم و مقابل دید بچه می‌گوییم الهی بمیرم از دستت راحت شوم. خدا می‌داند این نفرین ظاهری ما چه آشوبی به دلشان می‌اندازد و هیجان کودکانه‌شان را سرکوب می‌کند. آن‌ها را دچار یک عذاب وجدان تلخ می‌کنیم که تصور کنند اگر اتفاقی برای مادر افتاد مقصرش شیطنت‌های آنهاست. خلاصه که تا دلتان بخواهد این طفلکان معصوم را می‌ترسانیم. به خیال خودمان می‌خواهیم حساب ببرند، اما خدا می‌داند چه روح و روانی از آن‌ها داغان می‌کنیم.
فکر می‌کردم دوره تنبیه و ترساندن با تاریکی و حبس مال قدیم‌ها باشد و مادر‌های آگاه و تحصیلکرده امروزی شیوه‌های بهتری برای تربیت و تنبیه برگزینند، اما اشتباه می‌کردم.

چندی پیش صدای فریاد و ضجه‌های یک پسر هشت ساله را از توی پارکینگ شنیدم. هزار بار با فریاد اعتراف کرد که اشتباه کرده و هزار بار با هراس و هق‌هق گفت غلط کردم. اما مادر این بچه دست‌بردار نبود و اصرار داشت او را برای چند ساعت توی انباری آنجا حبس و چراغ را خاموش کند. بچه بیچاره داشت زهره‌ترک می‌شد. دلم برایش سوخت، اما جرئت دخالت نداشتم. همان جا بود که فهمیدم هنوز هم نسل مادران خشن باقی است. هنوز هم عده‌ای دوست دارند اختلافات و عقده دعوا با همسرشان را سر بچه‌ها خالی کنند تا اینطوری حال همسرشان را بگیرند یا به قولی لجش را دربیاورند.
هنوز عده‌ای بچه‌ها را تنبیه بدنی می‌کنند. هنوز هم گاهی خبر داغ کردن دست بچه‌ها و سوزاندنشان با قاشق را می‌شنویم. هنوز هم بسیاری از والدین تنبیه و ترساندن را بهترین راه حساب بردن بچه‌ها می‌دانند.

اما گاهی ترس به اندازه بد نیست. کمی ترسیدن به جایی برنمی‌خورد و باعث می‌شود کودک مسئولیت‌پذیر شده و نگران عاقبت کارش باشد. کودک از خشم معلم و تنبیه احساس ترس نکند نمی‌تواند کارهایش را به بهترین نحو انجام دهد. کودکی که از عاقبت نمره‌هایش در امتحان نترسد نمی‌تواند به نتیجه مطلوب برسد یا اگر کودک از آتش نترسد هر بار خانه را خالی ببیند برای ارضای کنجکاوی‌هایش سراغ خطر می‌رود. بعضی ترس‌ها لازم است که باشد. مثل ترس از خواب ماندن که باعث می‌شود آدم‌ها سر ساعت با اولین زنگ هشدار بیدار شوند. عده‌ای از والدین خوشحالند که کودکان شجاعی دارند و از چیزی نمی‌ترسند. اینکه نمی‌ترسند خوب است، اما یادتان باشد هر نترسیدنی نشان شجاعت نیست. اگر کودکتان از آتش و ارتفاع و اجسام تیز نمی‌ترسد، لطفاً به سلامتش شک کنید. بعضی ترس‌ها غریزی هستند و ربطی به شجاعت آدم‌ها ندارند. آدم‌های شجاع هم از بی‌هوا رفتن میان خیابان می‌ترسند یا از ارتفاع دوری می‌کنند. پس اگر کودک شجاعتان را در حال رفتار‌های پر خطر دیدید حتماً با یک روان‌شناس کودک مشورت کنید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار