سردار! «عاشورا» يكي از اولين تيپهايي بود كه سپاه تشكيل داد. هسته اصلي اين تيپ از چه زماني شكل گرفت؟
هسته اصلي تيپ عاشورا از سوسنگرد و بعد از محاصره اول شروع شد. ما قبل از جنگ در بحث ناامنيهاي استان خوزستان در ماجراي خلق عرب وارد عمل شده بوديم. 31 شهريور59 يعني شروع رسمي جنگ در پادگان كرخه سمت غرب دزفول بوديم كه هواپيماي دشمن فرودگاههاي كشور را بمباران كردند. بعد از محاصره سوسنگرد نيروها از اهواز به سمت اين شهر حركت كردند كه ما هم به اتفاق شهيد دقايقي به سوسنگرد رفتيم. در ماجراي محاصره سوسنگرد رزمندگان آذربايجاني به فرماندهي شهيد تجلايي حماسهها آفريدند و مانع سقوط كامل اين شهر شدند. از همان جا بود كه هسته تشكيل تيپ عاشورا رقم خورد تا اينكه بعد از عمليات ثامن الائمه(ع) آقاي رضايي (فرمانده وقت كل سپاه) دستور دادند سه تيپ تشكيل شود. تيپ 25 كربلا به فرماندهي مرتضي قرباني و تيپ امام حسين(ع) به فرماندهي شهيد خرازي و تيپ عاشورا به فرماندهي سردار عزيز جعفري فرمانده كنوني سپاه. بعد از عمليات طريقالقدس بنده فرمانده اين تيپ شدم. بعد از عمليات رمضان و با ورود به عملياتهاي مسلم بن عقيل و والفجر مقدماتي هم كه همه تيپهاي موجود سپاه تبديل به لشكر شدند.
وجه تسميه لشكر 31 به عاشورا به چه علت بود؟
اين دقيقا بر ميگردد به عاشورايي عمل كردن بچههاي آذربايجان در سوسنگرد. 26 آبان ماه 59 كه در تقويمها به عنوان روز آزادسازي سوسنگرد است مصادف با تاسواي حسيني بود. در آن ايام تمام بچهها در محاصره بودند و بنيصدر هم اجازه نميداد سپاه، ارتش در كنار هم قرار بگيرند. اما رزمندگان ارتش، سپاه و بسيج و نيروهاي نامنظم با فداكاريها و ايثارگريها در ايام تاسوعا و عاشوراي سال 59، عاشورايي به يادماندني راه انداختند.
گفتيد بعد از سردار جعفري شما فرمانده لشكر عاشورا شديد، اين ماجرا به قبل از فرماندهي شهيد مهدي باكري برميگردد؟
همانطور كه اشاره شد ابتدا سردار عزيز جعفري فرمانده تيپ عاشورا شد و بعد از
عمليات طريقالقدس بنده فرمانده تيپ شدم. من جوانترين فرمانده لشكر در دوران دفاع
مقدس بودم. شهيد تجلايي را به عنوان معاون خودم انتخاب كردم تا عمليات الي بيتالمقدس
كه بعد از اين عمليات همراه فرماندهان ديگر ديداري با حضرت امام(ره) داشتيم. قبل
از رفتن، شهيد حسن باقري به بنده فرمودند شما بايد به قرارگاه قدس برويد و اين تيپ
را به آقاي مهدي باكري تحويل دهيد. يگانهاي تيپ براي عمليات رمضان آماده شده
بودند كه تيپ عاشورا تحويل شهيد باكري داده شد تا عمليات بدر كه آقا مهدي در آن به
شهادت رسيد. عمليات بدر كه تمام شد آقاي محسن رضايي جلسهاي با بچههاي لشكر
برگزار كردند و تصميم گرفتند بنده دوباره فرمانده لشكر عاشورا شوم. از همان زمان
تا انتهاي جنگ فرمانده اين لشكر ماندم. البته يكي از بزرگترين مشكلاتم براي رفتن
به لشكر عاشورا اين بود كه بايد جاي آقا مهدي فرمانده شوم كه كار واقعاً سختي بود.
رزمندگان لشكرتان غالباً از چه استانهايي بودند؟
نيروهاي عاشورا ابتدا از خوزستان، فارس، آذربايجان و تهران بودند. در دوره اول فرماندهيام از همه جا نيرو در تيپ داشتيم ولي هسته مركزي تيپ از بچههاي آذربايجان بود. بعدها خود به خود كل نيروها از بچههاي آذربايجان شرقي و غربي تأمين شدند. چون هسته اصلي تيپ را همان رزمندگان آذربايجاني حاضر در حماسه سوسنگرد اداره ميكردند، پشتيباني اين تيپ رفتهرفته به آذربايجان واگذار شد.
شهيد مهدي باكري شناسنامه لشكر عاشورا است، به عنوان يكي از همرزمانش اين سردار شهيد را چطور شناختيد؟
شهيد باكري درياي بيكراني است كه خيلي سخت در مورد او ميتوان صحبت كرد. اگر بخواهيم لشكر عاشورا را از مهدي باكري جدا كنيم هيچ هويتي نخواهد داشت. هر شهيدي كه در آذربايجان و هر كجا تحت امر اين لشكر است و جايي آرميده ابتدا با عشق الله و اهل بيت و سپس به عشق شهيد باكري به چنين جايگاهي رسيده است. امسال در سالگرد شهيد باكري در تبريز نقش «مديريت جهادي» شهيد را كه امروزه زياد بحث روي آن ميشود مطرح كردم. چند نكته در مورد شهيد باكري حائز اهميت است يكي اينكه فرد تحصيلكرده و جزو نخبگان بود. ديگر آنكه مبارز سياسي بود ولي در كنار همه اين استعدادها فردي مخلص و متواضع بود. يكي از برادران اصفهاني ميگفت از اصفهان ميرفتيم تبريز و به دنبال اسلحه بوديم. در آن موقع فردي به نام مهدي سلاح در اختيار نيروهاي انقلابي قرار ميداد، بعدها در جبهه معلوم شد كه او همان مهدي باكري است! خداوند هر چه به او عنايت ميكرد تواضعش بيشتر ميشد. اگر كسي عكس آقا مهدي را نديده بود تشخيص نميداد او فرمانده است. شهيد باكري در تمام عملياتها خودش با تيمهاي اطلاعاتي، شناسايي معبرها را انجام ميداد. اصلاً حاضر نبود نيروهايي كه در اختيارش هستند بدون اعتماد جلو بفرستد.
لشكر عاشورا يكي از لشكرهايي بود كه از جهت تصادف و سانحه رانندگي آمارش قابل ملاحظه بود و تعداد زيادي تلفات داده بود. شهيد باكري براي رفع اين مشكل، تمام روحانيون را جمع كرد و مشكل را با آنها در ميان گذاشت تا بين الصلاتين مطرح كنند. در تاريخ جنگ تنها او اين كار را انجام داد. براي كاهش تلفات، تردد رانندگي در شب بدون مجوز ممنوع شد، مگر در مواقع حساس. در روز هم سرعت بالاي 95 را خلاف شرع كرده بود. روي كيلومتر ماشينها برچسبي زده بود كه اگر اين كيلومتر از آن ميزان رد ميشد نوشته شده بود برادر چكار ميكني؟ با اين كار تلفات را به صفر رساند. پادگان شهيد باكري در دزفول چند بار بمباران شد، شهيد و مجروح داديم ولي به خاطر نحوه آرايش گردانها توسط حاج مهدي، خيلي كم تلفات ميداديم. آقا مهدي حتي به غذاي بچهها، حمام و... حساس بود. مدام سركشي و بازرسي ميكرد. رزمندهها را مانند فرزندان خودش ميدانست.
در يك نگاه كلي، كارنامه عملياتي لشكر عاشورا چه روندي را به خود ديدهاست؟
شخصيت شهيد باكري طوري بود كه فرماندهان عالي سپاه نميتوانستند راحت از ايشان بگذرند، بنابراين از دشتهاي جنوب تا تپههاي غرب و ارتفاعات شمال غرب هر كجا در اين مرز 1600 كيلومتري(يكي از بحثهاي قطعنامه، قرارداد الجزاير بود. مرز مشترك ايران و عراق بعد از جنگ در كار مشترك عراق و سازمان جغرافيايي جمهوري اسلامي با ميله گذاري 1610 كيلومتر مشخص شده است) بين ايران و عراق عملياتي انجام ميشد، لشكر 31 حضور داشت. مهمترين عمليات، عمليات بدر بود.
برسيم به عمليات بدر و عبور شهيد باكري و نيروهاي همراهش از دجله، نقطه عطفي در تاريخچه اين لشكر كه منحصر به فرد است.
در اين عمليات من و شهيد باكري صبح زود بعد از نيروهاي خطشكن به اولين سيل بند رسيديم. بچهها از داخل هور آمده بودند و خط را شكسته بودند. جزو اولين نيروهايي بوديم كه آنجا رسيديم. از خطي كه شكسته شده بود تا دجله بين 7 تا 10 كيلومتر فاصله داشتيم. همانجا نشستيم. آقا مهدي گفتند چكار كنيم اگر نرسيم به دجله همه را ميكشند و قتلگاهي به وجود ميآيد. همان جا في البداهه گفت من تكبير ميگويم و همه بچهها پشت من راه بيفتند. گفتيم همه را ميكشند. گفت نه. بچهها توجيه شدند و الله اكبر گفته شد و همه با هم حركت كرديم. با تكبيرش بچهها با شور و اشتياق و اعتمادي كه به آقا مهدي داشتند انگار لشكر عاشورا تبديل به دو لشكر يا بيشتر شد. بلافاصله پشت دجله رسيديم. يكي از عملياتهاي بسيار با ارزش و در واقع عاشوراييترين عمليات همين عمليات بدر بود. روز دوم عمليات مهندسي لشكر يك پل نفر رو، روي پل دجله نصب كرده بودند و نيروها به آن سوي دجله رفتند و جاده استراتژيك بصره و العماره را تصرف كردند. شب آن روز قرار شد به اتفاق آقا مهدي برويم به آن سوي دجله پيش نيروهاي لشكر. ناگهان يك توپ به كنار پل اصابت كرد و من زخمي شدم و مرا به عقب انتقال دادند. يك روز در بيمارستان ماندم، وقتي برگشتم گفتند آقا مهدي شهيد شده است. در عمليات بدرشهيد باكري و نيروي لشكر واقعا عاشورايي عمل كردند. زماني كه لشكر عاشورا از رودخانه دجله با دو گردان عبور كرد تا جاده استراتژيكي بين بصره و العماره را با وجود دفاع سخت عراقيها تصرف كردند. كسي باور نميكرد كه اين نيروها بتوانند از دجله عبور كنند و به غرب اين رودخانه بروند. درمكالمه آخر شهيد باكري با شهيد احمدكاظمي، احمد آقا ميگويد: «مهديبرگردعقب.» در آن لحظه با وجود فشار بسيار وسيع روي لشكر، چهرههاي دنيايي از مهدي جدا شده بود و آن سوي عالم را ميديد. در آنجا به شهيد كاظمي ميگويد: نميداني اينجا چه جايي است تو هم بيا اگر نيايي پشيمان ميشوي. به تعبير آقا محسن كه در سالگرد شهيد باكري صحبتي كرده بودند؛ حميد در خيبر، ابوالفضلي عمل كرد و مهدي در بدر. مثل حضرت ابوالفضل كه رفت به سمت علقمه تا آب بياورد و وقتي جانباز شد روي برگشتن به خيمهها را نداشت و غيرت مهدي هم در آن سوي دجله اجازه بازگشت به او را نميداد.
چه ويژگي بارزي براي رزمندگان لشكرعاشورا سراغ داريد؟
يكي از نكات بسيار مهم و مثبت لشكر عاشورا اين بود كه اجازه نداد جريانهاي سياسي عقبه استانها، وارد لشكر شوند كه اين خصوصيت ويژهاي براي ما بود. بعد از شهر پلدختر در استان لرستان تنگهاي بود كه گردنهاي بسيار وسيع داشت. وقتي از گردنه پايين ميآمديم ميرسيديم به انديمشك و دزفول. به اين تنگه ميگفتند تنگه فني. ما به دوستان گفته بوديم تفكرات سياسي را در تنگه فني بگذارند بعد داخل لشكرشوند! همچنين در لشكرما كوچكترين عدم اطاعتي نبود. در زمان شهيد مهدي باكري كه اين خصوصيت نيروها، به طور ويژه و خاص بود. چون خود ايشان ذوب در امام و ولايت بود به همين خاطر بقيه را هم ذوب ولايت كرده بود. چه در شكستن خط، چه در پدافند و آفند و چه در همه اموري كه داشتيم يك مورد تمرّد نبود. شجاعت، ايثارگري، فداكاري و از خودگذشتگي هم از ديگر شاخصهاي رفتاري رزمندگان لشكر عاشورا بود. به عنوان نمونه در يك گردان، چهاربرادر با هم بودند. هر چهار نفر اصرار داشتند خطشكن باشند! مگر ميشود اين همه ايثارگري و رشادت بدون شجاعت و اطاعت پذيري باشد؟!
شهيد حميد باكري قائم مقام لشكر عاشورا از شهداي شاخص اين لشكر است، توصيف شما از اين شهيد بزرگوار چيست؟
كلمه تواضع پيش هر دو برادر كم ميآورد. در مورد حميد باكري كم گفته شده است. حميد فرماندهاي بود كه از برادر كمتر نبود. فرماندهاي مقتدر و بسيار زيرك، مدير و مدبر. حميد باكري به خاطر اينكه جانشين مهدي بود يك قدم جلوتر از مهدي نگذاشت و ذوب در مهدي بود. تمام وجودش شده بود مهدي چون شخصيت برادر را ميشناخت و ميدانست چه عظمتي دارد. به خاطر همين هيچ وقت حميد باكري آن چهره واقعي و توانمنديهاياش بروز نكرد.
بسيار سختكوش بود. مهدي تمام محورهاي حساس، سخت و بحراني را به حميد ميداد و به كسي ديگر نميسپرد. در هيچ عملياتي نديديم مهدي جلو باشد و حميد عقب. هميشه جلوتر از مهدي بود. در عمليات خيبر به خاطر بيخوابي از چشمهاي حميدخون ميآمد. ارتباطش با بچهها خيلي صميمي بود. گردان را طوري براي عملياتها توجيه ميكرد كه همه بچهها نكات را كاملاً به خاطر ميسپردند. درعمليات خيبر حميد ابوالفضل وار شهيد شد.
در عمليات والفجر8، فتح اسكله چهارچراغ فاو يكي از حماسهآفرينيهاي لشكرعاشورا بود. از حماسه چهارچراغ بگوييد.
در عمليات والفجر 8، لشكر عاشورا به عنوان يكي از يگانهاي اصلي و خطشكن تعيين شده بود. بهرغم همه تلاشها و اقدامات دقيقي كه صورت گرفته بود به فكر راهحلي بوديم تا وقتي غواصها وارد آب شدند صداي آنها به عراقيها نرسد. چند ساعت قبل از شروع عمليات به جمع غواصها رفتم و تأكيد كردم كه بايد تمام تلاش خود را انجام دهيد وقت به آب زدن كمترين صدا را داشته باشيد. زماني كه با آنها صحبت ميكردم در آسمان هيچ ابري وجود نداشت، اما وقتي از بچهها جدا شدم چند دقيقه بعد يكي از برادران گفت تمامي نيروهاي غواص سر به سجده گذاشتند و در حال راز و نياز و گريه هستند. خدا ميداند كه پس از آن تمام آسمان ابر شد و چنان باراني آمد و چنان رعد و برقهايي زد و چنان رودخانه اروند خروشان شد كه گريه به گونه همه روان شد. به هرحال عمليات را آغاز كرديم. بزرگترين حماسه لشكر عاشورا بعد از حماسه دجله، حماسه اسكله چهار چراغ و كارخانه نمك در عمليات فاو بود. درعمليات والفجر8 اگر اسكله چهارچراغ سقوط نميكرد لشكر 5 نصر كه در جناح راست ما و لشكر 25 كربلا كه در جناح چپ ما بودند و مابقي يگانها همه بايد عقبنشيني ميكردند. در اسكله چهار چراغ دشمن با استحكامات و موانع و تلههاي انفجاري و تجهيزات پيچيده فراوان در سنگرهاي بتني كه پر از نيرو بود استقرار داشت كه غواصهاي لشكر با ايثارگري و شجاعت و عشق شهادت رفتند و آن را تصرف كردند تا همه لشكرها بتوانند نيروهاي پشتيباني خود را وارد عمل كنند.
از عمليات كربلاي 5 و عملكرد لشكر عاشورا در اين آوردگاه بزرگ بگوييد.
عمليات كربلاي 5 از ديد من يك عمليات عاشورايي و انقلابي بود. در اين عمليات ما با دو گردان غواص بايد منطقه پاسگاه كود سواري دشمن را تصرف ميكرديم. به دليل موقعيت آن پاسگاه، تجهيزاتي نظير چهارلولهاي ضد هوايي كه دشمن مستقر كرده بود و همين طور آبگرفتگي به صورت درياچه كه عراقيها در آن منطقه ايجاد كرده بودند، كار بسيار سخت و دشواري در پيش داشتيم. ولي با شناسايي و برنامهريزيهاي دقيق مأموريت گردانها را مشخص كرديم. با وجود همه اقدامات دقيقي كه انجام داده بوديم، باز شكستن خط دشمن بسيار سخت بود. اما آنچه برايمان آرامش بخش بود روحيه و نشاط نيروها بود كه حكايت از معنويت و توكل بسيار بالاي آنها داشت. چند ساعت قبل از شروع عمليات تمامي مسئولان لشكر را جمع كردم و يكبار ديگر تمامي مأموريت آنها را يك به يك مرور كرديم. در پايان جلسه به دوستان گفتم همه بايد براي شهادت آماده باشيم و هر كسي نميتواند راه را ادامه دهد او را از شركت در عمليات منع كنيد. خدا ميداند عاشورايي به پا شد و اين موضوع به تمامي سطوح و لشكر منتقل شده بود و هيچ فردي از اين عمليات جا نماند. مشكل اصلي ما در اين عمليات اين بود كه هر چه به خط دشمن نزديك ميشديم عمق آب كم و پوشش گياهي كمتر ميشد و سيم خاردارهاي حلقوي و رديفي و ميله گردهاي خورشيدي و انواع و اقسام مينهاي گوناگون روي آب و زير آب بيشتر ميشد و به خصوص اينكه در آن شب عمليات نور مهتاب به طور كامل شفاف بود. شكستن خط با دو گردان غواص لشكر به صورت عاشورايي و انقلابي و با روحيه شهادت طلبي انجام شد. پس از شكستن خط، نيروهاي موج بعدي وارد عمل شدند و چنان تلفاتي بر دشمن وارد شد كه تمامي مسير حركت گردانهاي لشكر عاشورا، انبوهي از تانكها و نفربرها و خودروهاي سوخته و همراه با جنازههاي نفرات دشمن مشاهده ميشد. به طوري كه در چندين جلسه از سوي فرماندهان عالي سپاه در قرارگاه اين موضوع به عنوان مأموريت موفق لشكر مطرح ميشد.
از روز چهارم يا پنجم عمليات بود كه از قرارگاه به ما ابلاغ شد ظرف امشب نسبت به پاكسازي و تصرف منطقه دوئيجي اقدام شود تا يگانهاي مهندسي نسبت به بازگشايي جادههاي عقبه اقدام نمايند. بهرغم اينكه مأموريت لشكر ما در نوك كانال ماهي بود و در منطقه دوئيجي حضور نداشتيم و زمان كمي براي شناسايي داشتيم با بررسيهايي كه انجام داديم مشخص شد كه تمامي پشتيباني عقبه نيروهاي دشمن در آن منطقه از روي پلي است كه به جزيره بووارين متصل است و اگر آن تصرف شود تمامي نيروهاي دشمن محاصره ميشوند. بهرغم وقت كمي كه داشتيم مأموريت نيروهاي لشكر را مشخص كرديم و شب همان روز با استفاده از نيروهايي كه از گردانهاي ما باقي مانده بود و واحدهاي مهندسي و زرهي و توپخانه و همه امكانات لشكر نيروها را بسيج كرديم و با طرحريزي بسيار ماهرانه پل عقبه دشمن را تصرف كرديم و بلافاصله نيروهاي تخريب لشكر پل را منفجر كردند و اين حركت باعث شد عقبه دشمن كاملاً بسته شود و نيروها در آنجا محاصره شوند.
در روزهاي پاياني جنگ خصوصاً پس از پذيرش قطعنامه598 لشكرعاشورا در كدام منطقه بود و چه عملكردي در آن مقطع داشتيد؟
در زمان پذيرش قطعنامه لشكر در دو منطقه بانه و منطقه جنوب بود. بنده در منطقه جنوب حضور داشتم. عراق به سمت خرمشهر و اهواز پيشروي ميكرد كه بلافاصله اعلام كردند منافقين از مرز خسروي از منطقه سرپل ذهاب، اسلامآباد غرب به سمت كرمانشاه حركت كردند تا به تهران برسند. به دستور آقاي رضايي و سردار صفوي بايد سريع به منطقه غرب ميرفتيم تا جلوي آنها را بگيريم. با دو فروند هليكوپتر كه از هوانيروز ارتش هماهنگ شده بود به اتفاق تعدادي از فرماندهان گردانها و معاونان سوار شديم و به سمت كرمانشاه رفتيم. شهيد صياد شيرازي از تهران حركت كرده بودند و همزمان با ما به كرمانشاه آمدند. به اتفاق به سمت قرارگاهي كه شهيد شوشتري مسئول بودند رفتيم. شهيد صياد با تواضع و حالت احترام نظامي خودشان را معرفي كرده و اعلام كردند در خدمت هستيم. قرار شد نيروهاي ما را از غرب، تبريز و جنوب با امكانات هوايي نيروي ارتش برسانند تا به گردنه حسنآباد جايي كه پشت منافقين قرار ميگرفت منتقل كنند. روزي كه عمليات مرصاد انجام شد از ارتفاعات حسنآباد به وسط منافقين زديم و از آنجا توانستيم تعداد زيادي از منافقين را منهدم كرده و اسير كنيم. بعد از برقراري آتش بس، چندماهي در منطقه بانه بوديم و بعد از آن تمام لشكر را به پادگان شيخ قاضي تبريز منتقل كرديم و در آنجا مستقر شديم.
نظرتان را در خصوص اين واژهها بگوييد.
برادران باكري: عاشقان رهبر و ولايت
عمليات بدر: جنگ عاشورايي و انقلابي
والفجر 8: ابتكار، خلاقيت، ايثار، فداكاري و شهادت طلبي
رزمندگان آذري زبان: عزيزتر از جانم. افسوس چرا بعد از جنگ از آنها جدا شدم و اين خلأ را هم آنها احساس ميكنند و هم من
ولايتمداري: انسان بدون ولايت مثل انسان بدون روح و جان
31 عاشورا: تبلور روز عاشورا