سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: مت ریدلی در ابتدای رساله جدیدش با موضوع نوآوری میگوید: نوآوری «مهمترین واقعیتِ دنیای مدرن است، اما در عین حال یکی از چیزهایی است که آن را درست نفهمیدهایم.» گرچه نوآوری در نقش یکی از موتورهای قوی شکوفایی (شتاببخش ترقی بشر) عمل میکند، اما همچنان «معمایی بزرگ» است که تکنولوژیستها، اقتصاددانان و دانشمندان علوم اجتماعی در نحوه کار آن ماندهاند. از خیلی جهات، حق با ریدلی است. پس از سالها پژوهش دقیق، هنوز هم علل یا بهترین راه پرورش نوآوری را دقیق نمیدانیم. آیا نوآوری صرفاً مبتنی بر نبوغ است یا نتیجه کار تیمی طاقتفرساست؟ آیا همچون غرش رعد پدید میآید یا نیازمند سالها و چهبسا دههها زمان است تا سر و شکل بگیرد؟ آیا معمولاً در شهرها یا در آزمایشگاههای مجهز در پارکهای کسبوکار جای دارد؟
حتی در مورد تعریف نوآوری هم اتفاقنظری وجود ندارد. بهطور کلی، نوآوری چیزی فراتر از یک ایده یا یک اختراع است، اما از این نقطه که جلوتر برویم، همهچیز سردرگمکننده میشود. ما در عصری زندگی میکنیم که هر روز تحت هجوم چیزهای جدیدیم، گوشیهای جدید، غذاهای جدید، تکنیکهای جراحی جدید. در دوران همهگیری ویروس کرونا نیز با آزمایشات پزشکی جدید و درمانهای دارویی جدید رو دررو هستیم، اما کدامیک از اینها بهراستی نوآوری و کدامیک شکلهای جدیدی از محصولات قدیمی هستند؟ در ضمن، حالا که وارد این بحث شدیم، آیا نوآوری محدود به تکنولوژی است؟ یا محصولات جدید فرهنگی همچون آثار بنیانشکنانه ادبیات و هنر و سینما را هم میتوانیم تحت این مقوله بگنجانیم؟
متأسفانه هیچکس نظارتی بر فضای نوآوری ندارد تا بگوید نوآوری چیست و چه نیست. عمدتاً همهچیز به اصالت شخصی و ذهنِ باز برمیگردد. من خودم هرازگاهی درباره این موضوع مینویسم و معمولاً تعریفی ساده، اما منعطف از آن ارائه میکنم: نوآوری یعنی محصول یا فرآیندی جدید که هم اثرگذاری بالا و هم مقیاسی بزرگ دارد. گذشته از این، نوآوری چیزی است که کمک میکند کاری را به انجام برسانیم که قبلاً هم انجام دادهایم، اما با روشی بهتر یا ارزانتر. نور مصنوعی نمونه بارز این امر است. به مرور زمان از شمع به پیه نهنگ، چراغنفتی، لامپهای رشتهای و فلورسنت و حالا هم لامپ الایدی روی آوردهایم. یا مثلاً میتوان یکی از بزرگترین دستاوردهای قرن بیستم را در نظر گرفت: فرآیند هابر- بوش برای ساخت کود مصنوعی که قابلیت فرآوردههای کشاورزی را متحول کرد. از سوی دیگر، میتوان آبمیوهگیر فشاری جوسِرو را بهعنوان نمونهای از نوآوری کاذب یا شکستخورده در نظر گرفت. این ایده که تحتحمایت سیلیکونولی هم بود، نوید داد که بازار آبمیوهجات را «کساد» خواهد کرد، اما در این راه فقط بیش از ۱۰۰ میلیون دلار ضرر به بار آورد. با این اوصاف، جای اختلافنظر زیادی در این مورد وجود دارد که چهچیز بین این دو نقطه انتهایی قرار میگیرد و چرا.
ریدلی وارد این آوردگاه بیسروسامان میشود تا به آشفتهبازار فکری در این حوزه سروسامان دهد. بخش اول کتاب تحتعنوان «نحوه کارکرد نوآوری و چرا در فضای آزادی شکوفا میشود» ما را به گشتوگذاری در نقاط برجسته تاریخ نوآوری میبرد، اما نکته روشن این است که ریدلی بیش از آنکه درگیر کاوش صفحات تاریخ باشد، میخواهد نظام عقیدتی تازهای را سروشکل دهد. منظورم از این حرف لزوماً انتقاد از او نیست؛ اتفاقاً بخش دوم کتابش (که فصل به فصل، به عوامل شکلگیری نوآوریهایی میپردازد که در ۲۰۰ صفحه نخست توصیفشان کرد) رویکردی جدیتر دارد و عموماً گیراتر است.
مهمترین فصلهای کتاب ریدلی که جالبترین بخشهای آن نیز هستند، مواقعی است که سراغ «الگوهایی که به شکل شگفتانگیزی یکدست» هستند، میرود، الگوهایی که فرآیند ساخت چیزهای جدید را توصیف میکنند. او میگوید نوآوری معمولاً تدریجی است، هر چند ما معمولاً افسانه خطشکنیهای علمی را باور میکنیم. به قول خودش «روزی وجود ندارد که بگوییم کامپیوترها روز قبلش وجود نداشتند و روز بعد چرا.» فرآیند نوآوری، چنانکه ریدلی نشانمان میدهد، به ماشین بافندگی ژاکار و پیشرفتهای گامبهگام تعدادی از اهل فنهای متقدم برمیگردد. سپس در مقطعی نامشخص، دستگاههای رایانشی جدید کارکرد خودشان را نشان دادند، بعد تأثیرگذار شدند و بعد هم رواج یافتند. ریدلی این را نیز نشان میدهد که نوآوری گاهی بدین صورت است که فردی مناسب در زمانی مناسب مسئلهای مناسب را حل میکند و این کار غالباً مستلزم آزمون و خطای فراوان است، نه کاربست نظریات روشنفکرانه. نمونه بارز این قضیه توماس ادیسون است که به گفته ریدلی، ۶ هزار ماده آلی مختلف را امتحان کرد تا رشته مناسب را برای لامپ برقیاش بیابد. ریدلی میگوید ادیسون «تمرکزش را روی این گذاشته بود که بفهمد دنیا به چه نیاز دارد و بعد از آن هم دنبال راهی برای برآوردن این نیازها بود، نه برعکس.»
دنیا بیشازحد سردرگمکننده شده و حوزه نوآوری بازتابی از پیچیدگی سرسامآور علوم، اقتصاد و سیاستمان است. پس یک جدلی ماهر میتواند کمکمان کند راهمان را در این آشفتهبازار بیابیم، اما در انتهای این کتاب، این فکر ناخواسته به ذهن متبادر میشود که شاید نویسنده از پرسشهای دشوار در رابطه با این موضوع طفره رفته است. اگر برایتان جای سؤال بود که قابلیتهای تکنولوژیک جدید (در حوزه زیستشناسی، رایانش یا علوم مواد) چگونه توانستهاند از روزگار موتور بخار به این سو، تغییری شگرف در ماهیت و شتاب نوآوری ایجاد کنند، پاسخ مجابکنندهای در این کتاب نخواهید یافت. نکته مهمتر اینکه با خواندن این کتاب چیز جدیدی از این موضوع دستگیرتان نمیشود که آیا بعضی بخشهای اقتصادی - همچون انرژی- بهخاطر سیستمهای سیاسیمان و سرمایهگذاریهای قدیمی در نفت، گاز و زغالسنگ، الگوهای نوآوری متفاوتی را دنبال میکنند یا نه.
ریدلی در نتیجهگیری خود صرفاً در این حد به ما میگوید که نوآوری «فرزند آزادی و والدِ شکوفایی» است و «اگر آن را کنار بگذاریم، به خودمان بد کردهایم.» معلوم نیست چهکسی حامی چنین موضع بیمعنایی است یا اینکه اصلاً چرا میل همیشگی انسان به پیشروی باید در خطر کنارگذاشتن باشد. باور معقولتر این است که تعقیب نوآوری به شرطی خوب است که مردان و زنان کوشا را به حل مسائل مهم تشویق و ترغیب کنیم.
در ضمن لزومی ندارد طرحی ایدئولوژیک دراندازیم تا آنچه را که چهبسا در حال وقوع باشد، تبیین نماییم. مثلاً باهوشترین دانشمندان و مهندسانِ ما در سراسر دنیا تماموقت در تلاش هستند تا واکسنی برای ویروس کرونا بسازند. آنها با بودجههای کلان، استعداد فراوان، کلی کار تیمی و هزاران امید و آرزو به سراغ این مسئله بزرگ رفتهاند. آیا نوآوری به این شیوه عمل نخواهد کرد؟
* نقل از وبسایت ترجمان/
نوشته: جون گرتنر/ ترجمه: علیرضا شفیعینسب/ تلخیص: سیمین جم
/ مرجع: واشنگتنپست