کد خبر: 1018436
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۶:۳۰
موانعی که جلوی کامل شدن دین را می‌گیرد
چیزی که آمار جدایی را این روز‌ها گسترش داده تحولی است که در افکار آدم‌ها رخ داده و آن‌ها قدرت سازگاری با محیط در درونشان به شدت کاهش یافته است.
مهدی مهاجر
همیشه به ما گفته‌اند ازدواج نیمی از دین است و ما همیشه به عروس و داماد‌ها برای تکمیل شدن دین‌شان تبریک گفته‌ایم که سنت حسنه پیامبر (ص) را بجا آورده‌اند، ولی چرا دین با تشکیل زندگی کامل می‌شود؟ چون بله گفتن به یک شخص و یکی‌شدن دنیای جسم و روحشان آبی می‌شود روی آتش خیلی از دردها، اما چرا این روز‌ها ازدواج با چالش‌های بسیار مواجه شده است و در بسیاری موارد منتهی به طلاق می‌شود.

جوان‌ها در یک سنی نیاز به ازدواج در وجودشان قوت می‌گیرد. بعضی‌ها که توان مالی برای تأهل ندارند این نشانه را در جا‌هایی دیگر و به خطا می‌جویند.

این نیاز جوان را وا می‌دارد با همه سختی‌ها و فشار‌های مالی و تقبل مهریه از زندگی کام بگیرد و اگر موفق به وصال نشد و از دنیا رفت، ناکام لقبش می‌دهند.

متأسفانه بسیارند مردانی که پس از ازدواج در نیمه‌های راه زندگی دچار تکرار می‌شوند و دلشان یک رابطه جذاب می‌خواهد، ولی رابطه‌ها هم سر دارند و هم ته.

هوو نام آشنای زن ایرانی است و وظایف مرد در مقابل همسرانش معلوم است. این نهایت تنوع‌طلبی مردان بود که اگر بی‌خبر از زن رخ می‌داد، اسمش خیانت می‌شد.

ولی حالا دیدن فیلم‌های پورن، بازدید از صفحات اروتیک و رابطه‌های مجازی آن‌ها را تشنه‌تر می‌کند. دیگر برای بعضی‌ها پایبندی به اصول یک شوخی است. پیشنهاد دوستی از طرف مردان متأهل به دختران جوان هر روز رو به گسترش است.

اصلاً خرده فرهنگ‌ها را نادیده نگیرید، این‌ها دنیا را تکان می‌دهند. آن‌ها طلاق را یک پدیده عادی نشان دادند و حتی در راستای حمایت از حقوق زنان بر طبل جدایی کوبیدند. دیگر طلاق عار نیست. دیگر خیلی زن‌ها یا مرد‌ها نیازی به یکدیگر ندارند. بی‌اخلاقی و هتک حرمت‌ها مهم‌ترین علت طلاق این روزهاست. ولی بعضی‌ها هنوز هم می‌خواهند زندگی را شده با چنگ و دندان حفظ کنند، هرچند زورشان به زندگی نمی‌رسد.

بی‌خبر قاصد شوم اعتیاد می‌آید روی آشیانه و جا خوش می‌کند. اعتیاد از این در می‌آید و اعتماد و خوشی از آن در بیرون می‌رود. اعتیاد که می‌آید غیرت می‌میرد.

اعتیاد که می‌آید لبخند از لبان زندگی محو می‌شود و زن می‌شود سنگ زیرین آسیاب. یک تنه می‌شود حریف روزگار. می‌خواهد زندگی را حفظ کند، ولی زورش نمی‌رسد. زندگی با یک مرد معتاد سخت است.

بستن چشم و گوش بچه‌هایی که در خانه اند سخت است که فنا شدن پدر را نبینند. بی‌خیال تربیت آدم‌های حسابی هم که بشود از عهده سیرکردن شکمشان برنمی‌آید.

اشتغالش کفاف زندگی را نمی‌دهد. آخر سر هم کم می‌آورد و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد. لااقل اسم یک مرد خمار رویش نباشد دو نفر مسلمان پیدا می‌شوند به بچه‌هایش رحم کنند و نگذارند گرسنگی بکشند. لااقل اختیار کارت یارانه‌اش را خواهد داشت.

بعضی هم زندگی را دوست دارند. با کم ِ هم می‌سازند و به نداری خو گرفته‌اند، ولی از یک جایی به بعد آنقدر زندگی فشارهایش سنگین می‌شود، آنقدر سیلی‌هایش بی‌رحمانه است که آدم‌ها ترجیح می‌دهند به خانه پدری بازگردند و لااقل خیالشان از سیرشدن شکمشان آسوده باشد.

اگر پولشان به پول کرایه خانه نرسید لااقل تنهایی سقفی روی سرشان باشد. حکایت این روز‌های زوج‌ها که با فقر و نداری دست و پنجه نرم می‌کنند حکایت تلخ و غریبی است. آن‌ها عشق را قربانی می‌کنند و در مسلخ زندگی تنها می‌مانند. خدا می‌داند این روز‌ها چند خانه و کاشانه از هم پاشیده است.

قدیمی‌ها می‌گفتند خطبه طلاق که جاری می‌شود عرش خدا می‌لزرد. هر کسی هر کاری که از دستش برمی‌آمد، می‌کرد تا بنیان یک خانواده نپاشد.

بزرگ‌تر‌ها ریش سفیدی می‌کردند. والدین فرزندانشان را نصیحت می‌کردند تا سر زندگی‌شان برگردند.

او را از ننگ جدایی و تنهایی بعدش می‌ترساندند. ولی حالا چه؟

زوج‌ها بعد از حکم طلاقشان جشن می‌گیرند و شادی این آزادی را با دوستانشان تقسیم می‌کنند. هیچ وقت نفهمیدم جشن طلاق از کجا سر و کله‌اش در فرهنگ خانواده ایرانی پیدا شد؟!

وقتی شرایط زندگی مجردی آسان‌تر است و مسئولیت‌ها کمتر، کسی تن به ازدواج نمی‌دهد و اگر هم تحت تأثیر احساسات جوانی زیر بار این مسئولیت برود، بعد از کمی پشیمان می‌شود و عطایش را به لقایش می‌بخشد.

زندگی مشترک کار می‌خواهد عار می‌خواهد، تأمین نیاز‌های اولیه می‌خواهد. وقتی نیست آدم‌ها در تنهایی خودشان غوطه می‌خورند. ولی تمام این عوامل حرفِ، اما و اگر است. شاید اقلیت پرونده‌ها چنین مشکلاتی پیش‌رویشان باشد.

چیزی که آمار جدایی را این روز‌ها گسترش داده تحولی است که در افکار آدم‌ها رخ داده و نه در افعالشان. آن‌ها خودخواه شده‌ا‌ند و قدرت سازگاری با محیط در درونشان به شدت کاهش یافته است.

آدم‌ها نمی‌توانند از خودگذشتگی کنند. همین که سر یک سفره نشستند، انتظار دارند زندگی برایشان گل و بلبل شود و هر آنچه خانه پدرشان آرزو داشته‌اند اینجا یک شبه مهیا شود. آدم‌های الان کم طاقت شده‌اند و عجول. نمی‌توانند برای رسیدن به خواسته‌ها و اهدافشان صبر کنند. می‌خواهند یک شبه ره صد ساله طی کنند.

زوجین قرار است آیینه جمال هم باشند. بی‌کم‌و‌کاست معایب هم را گوشزد کنند و در جهت رسیدن به کمال کنار هم باشند، ولی خیلی‌های‌شان این روز‌ها مشتی عیب و نقص از یکدیگر در جیبشان می‌گذارند تا هر کجا در مقابل دیگری کم آوردند برای دفاع از خودشان حرف‌ها را توی سر مقابل بکوبند. آدم‌های این دوره تحمل ندارند سکوت کنند تا خشم طرف مقابل‌شان فرو بنشیند.

تا یکی خسته از پیرامونش سخن به اعتراض می‌راند آن یکی صدایش را بلندتر می‌کند و می‌گوید، حق نداری سرم فریاد بکشی.

این روز‌ها بیش از هر وقتی نیاز داریم زندگی‌کردن را بلد شویم.

یاد بگیریم زندگی مشترک میدان جنگ نیست که بخواهی طرف مقابلت را از تب و تاب بیندازی.

باید مدارا کنیم و گاهی ببخشیم. قهر و لوس بازی‌های بچگانه را کنار بگذاریم و دو دستی بچسبیم به زندگی زیر یک سقف و اول از همه دیوار اعتماد را بچینیم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار