کد خبر: 931216
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۷ - ۰۲:۵۸
رازهایمان را به چه کسی بگوییم؟
خیلی وقت‌ها نگه داشتن راز دیگری توان زیادی از ما می‌گیرد. در این صورت اگر به طرف خود خیلی روشن و شفاف بگوییم که من نمی‌توانم راز تو را نگه دارم، از همان ابتدا کار خود و او را راحت کرده‌ایم. در این صورت او تکلیفش را با ما می‌داند و اگر باز هم رازش را به ما گفت، دیگر عذاب وجدان و سنگینی آن راز ما را عذاب نمی‌دهد
لیلا جعفری‌
نمی‌توانم مشکلم را در خانه بازگو کنم، چون مطرح کردن آن در خانه مانند این است که رازم را به تمام فامیل و آشنایان گفته باشم. دیروز هنگامی که می‌خواستم خودرو را در پارکینگ پارک کنم، زن همسایه از شستن خودرویش دست کشید، صبر کرد تا من از پارکینگ بیرون بروم و سپس به کارش ادامه بدهد. وقتی از او خواستم که به کارش برسد و کاری به حضور من نداشته باشد، در پاسخ گفت: «اشکالی ندارد، من عجله‌ای ندارم. ممکن است آب و کف به لباس شما پاشیده شود و ناراحت شوید.» عجیب است، من دیشب خیلی آرام، جوری که همسرم هم به‌سختی می‌شنید، به او گفتم که از پاشیدن آب و کفی که همسایه‌ها با آن خودرو را می‌شویند، بیزارم، حالا این نجوا چه زود به گوش زن همسایه رسیده است!... از روز گذشته که از خانه مادر همسرم برگشته‌ایم، از عصبانیت یک کلمه هم با او حرف نزده‌ام؛ مادرشوهرم از کجا می‌دانست که من از ترس قبول نشدن در آزمون رانندگی برای گرفتن گواهینامه اقدام نمی‌کنم؟! این راز را فقط من می‌دانستم و همسرم!... همکلاسی من امروز با من سرسنگین بود، درست با من حرف نمی‌زد، دیروز به مادرم گفته بودم که او در راه مدرسه شیطنت می‌کند و گاهی از مسیر‌های دیگری به خانه می‌رود، امروز مادرش موقعی که تعطیل شدیم، آمد به دنبالش و او را با خود برد. دوستم برایم چشم‌غره رفت!... امروز مدیر شرکت من را صدا زد تا ساعت کاری‌ام را تغییر دهد. انگار خبر داشت که اگر برای اضافه‌کار در شرکت نمانم، می‌توانم همسرم را برای تفریح ببرم بیرون از خانه... دیروز دوست تازه‌ای پیدا کردم. به نظر می‌رسد از نظر اخلاقی و رفتار‌های اجتماعی مشکلاتی دارد، ولی احساس می‌کنم که می‌توانم با او درددل کنم و مشکلاتم را به او بگویم؛ دست‌کم خیالم راحت است که رازهایم را دیگر از زبان فامیل نمی‌شنوم...

اینجور جمله‌ها برای کسانی آشناست که طعم ناامنی را در خانه و خانواده خود چشیده‌اند؛ طعم نداشتن اعتماد به اطرافیانی که بار‌ها راز یا درددل آنان را در محیط بیرون از خانواده بازگو کرده‌اند. این افراد به طور معمول از اینکه شخص مورد اعتمادی را در خانه و زندگی خود ندارند که با او مشکلات و مسائل خود را بازگو کنند، رنج می‌برند. از این‌رو این نوشته به درد کسانی می‌خورد که از نداشتن رازدار و محرم اسرار در خانه و زندگی خود رنج می‌برند یا کسانی که حریم خانه و خانواده خود را زیر پا گذاشته و راز دل آنان را نزد دوست و آشنا و غریبه بازگو می‌کنند.

حریم خانه ما چگونه است؟
آیا حریم خانه ما حفظ می‌شود؟ اگر حریم خانه ما محفوظ است و مراقبش هستیم، جای هیچ نگرانی نیست. اگر از گفتن حرف دلمان با افرادی که محرم دلمان می‌دانیم راضی هستیم و احساس امنیت می‌کنیم، شاید یکی از مبارک‌ترین موهبت‌های هستی را داریم. این موهبت نصیب ما شده است که احساس داشتن رازدار و امین اسرار و درنتیجه تنها نبودن را داشته باشیم. در این‌صورت مورد اعتماد دیگران هستیم یا اینکه دیگری مورد اعتماد ماست. به این ترتیب احساس خوبی را تجربه می‌کنیم که به‌راستی نمی‌توان آن را همه جا پیدا کرد. این موهبت همچون تندرستی، قدرت تفکر و بسیاری از موهبت‌های دیگر رایگان به زندگی ما ارزانی شده است، اگرنه با صرف هیچ هزینه و مبلغی حتی بیشترین مبالغ دنیا هم، دست‌یافتنی نبود. خوشبختانه این موهبت به زندگی بسیاری از ما هدیه شده است. ممکن است شخصی این موهبت را در همسر خود یافته باشد یا در مادر یا دوست خود یا هر شخصی با هر نسبت دور یا نزدیکی در خویشاوندان و آشنایان. ولی هرچه هست مهم این است که این نعمت و هدیه از هستی در زندگی ما وجود دارد.

افشاگری‌هایی که زندگی‌ها را نابود می‌کند
هم‌اکنون که واژگان این نوشته کنار هم قرار می‌گیرد، بسیاری از مردم جهان از نداشتن این نعمت و احساس تنهایی و ناامنی ناشی از آن رنج می‌برند. چه بسیار هستند افرادی که با یک افشای راز عزیزانشان دارایی و ثروت خود را به باد می‌دهند یا روابط خویشاوندی خود را از دست می‌دهند یا زندگی‌شان دگرگون می‌شود و این‌ها نتیجه‌ای در پی ندارد، جز ویرانی و خرابی. سرگشتگی و مسائلی از این دست که برای زندگی و روح و روان و حتی جسم ما مخرب است.

بسیاری از ما تا به حال با برملا کردن راز دل دیگری و حتی درددل آنان نقش بزرگی در این ویرانی‌ها داشته‌ایم و جالب اینجاست که همیشه هم خودمان را از آن‌ها بری می‌دانیم و باور نداریم که با افشای آن رازها، هرچند کم‌اهمیت و کوچک، چه آسیبی به دیگران رسانده‌ایم. شاید یکی از دلایلی که باعث می‌شود بسیاری از ما نتوانیم راز دل دیگران را در وجود خود نگه داریم، نداشتن آگاهی در همین باره است. اینکه در نظر نگیریم که عواقب کارمان چیست یا چه می‌تواند باشد، اینکه نتوانیم درنظر بگیریم که ما هم به عنوان یک فرد مؤثر در این هستی، هر حرکتی که انجام می‌دهیم، می‌تواند مؤثر یا مخرب باشد. شاید باور نداریم که تأثیر داریم، و از عدم این باور خودمان را و بدتر از آن حرف و رفتارمان را هم دست کم می‌گیریم. اینجور وقت‌ها شاید ندای وجدان هم به سراغ ما بیاید و مثلاً بگوید، سمیرا این چه کاری است که انجام می‌دهی؟! محمود، جلوی زبانت را بگیر، چون داری با این حرف آبروی پسرت را می‌بری! ولی آنقدر مشغول و سرگرم تخریب دیگری هستیم، آن هم به طور ناآگاهانه که صدای وجدانمان را نمی‌شنویم. اگر از این دست افراد هستیم بهتر است به جای لذت بردن از غیبتی که با افشای راز دیگری داریم، خود را فردی بازنده ببینیم. اگر نمی‌توانیم حرف دل فرزند، مادر، همسر، برادر و... را در وجود خود نگه داریم، بهتر است هم‌اکنون فکری به حال خودمان بکنیم. احساس بازنده بودن احساس خوبی نیست و ممکن است فرد را به ناامیدی و حتی افسردگی بکشاند، ولی برای نشان دادن زشتی کارمان بد نیست چند دقیقه‌ای تحملش کنیم. هرچه باشد قرار است فکری به حال خودمان بکنیم. رفتارمان را نگاه کنیم و درباره آن فکر کنیم. اگر غیر از این است، شاید صرف کردن زمان برای خواندن این نوشته هم چندان فایده‌ای نداشته باشد.
در این‌باره شاید بهتر باشد به اعتماد به نفس خودمان نگاهی بیندازیم. ببینیم که به‌راستی چه چیزی در وجود ما کم است که باعث می‌شود قدرتمان را در نگه داشتن راز دیگری از دست بدهیم. این ضعف از جایی نشئت می‌گیرد که پیدا کردنش شاید مشکلات بزرگی را از زندگی ما پاک کند. نه تنها از عدم رازداری‌مان که ممکن است این کمبود باعث و منشأ بسیاری از رفتار‌های نامناسب دیگر در ما هم شده باشد.

نقش رازداری ما در امنیت جامعه
خیلی وقت‌ها نگه داشتن راز دیگری توان زیادی از ما می‌گیرد. در این صورت اگر به طرف خود خیلی روشن و شفاف بگوییم که من نمی‌توانم راز تو را نگه دارم، از همان ابتدا کار خود و او را راحت کرده‌ایم. در این صورت او تکلیفش را با ما می‌داند و اگر باز هم رازش را به ما گفت، دیگر عذاب وجدان و سنگینی آن راز ما را عذاب نمی‌دهد. از سوی دیگر حتی اگر ما باز هم راز او را برملا کردیم، دیگر او هم نسبت به ما بدبین نمی‌شود؛ شاید نتواند دوباره به ما اعتماد کند، ولی دست‌کم از ابتدا می‌دانسته که نباید اعتماد کند، پس بدبین هم نمی‌شود. درواقع ما با این کار لطف بزرگی به خود و انسانی دیگر کرده‌ایم؛ و نه تنها او، که به انسان‌های دیگر هم لطف کرده‌ایم، چون به این ترتیب آن شخص از سنگینی غمی که در اثر بی‌اعتمادی ممکن بود در دلش انباشته شود، رها شده و این بدبینی را به افراد دیگر و در پی آن، جامعه گسترش نمی‌دهد. بنابراین ما خیلی از کار‌ها از دستمان برمی‌آید که می‌توانیم برای خودمان و دیگران انجام بدهیم. می‌توانیم از به وجود آمدن عقده‌ها و گره‌هایی که گاهی بسیار کور و غیرقابل نفوذ هستند، جلوگیری کنیم. می‌توانیم از به وجود آمدن فضای بی‌اعتمادی و اثرات بد ناشی از آن جلوگیری کنیم. مگر خود ما در یک فضای آلوده، هرچند که ظاهر مدرن و خوشایندی داشته باشد، می‌توانیم خوب رشد کنیم؟ برای این منظور بهتر است خود را در فضایی مجسم کنیم که بسیار شیک است و خانه‌هایی با بهترین و زیباترین مهندسی و معماری را دارد، ولی کارخانه‌ای کنارش قرار دارد که هر روز هوای مسموم‌کننده‌ای را وارد آن می‌کند. این شهر و خانه‌هایش تا وقتی برای مردمش قابل استفاده و آرامش‌بخش است که آن کارخانه و آلودگی ناشی از آن در آنجا وجود نداشته باشد، اگرنه، همان بهتر که مردم آنجا را ترک کنند و به جایی که هوای سالمی دارد پناه ببرند. بنابراین ما مسئول هستیم. ما مسئولیت داریم و نمی‌توانیم خودمان را از سنگینی آن کنار بکشیم. این مسئولیت‌پذیری زندگی بسیاری از مردم را تغییر می‌دهد. شاید برملا کردن یک راز کوچک و یک حرف دل ساده یا هر مشکل دیگری، بسیار کوچک و ناچیز باشد، ولی هرچه باشد تأثیر دارد. در زندگی همه ما تأثیر دارد. تأثیر آن همانطور که گفته شد گاهی ویرانگر است. از آنجا که زندگی هر فردی در جامعه بر زندگی دیگران هم تأثیر دارد، بنابراین یک کار کوچک ما می‌تواند تأثیر گسترده‌ای داشته باشد. تصور کنید که یکی از اطرافیان با بیان راز دل مردی، او را از خانه و زندگی‌اش دور کند. مثلاً زن درباره گذشته مردش حتی اگر ناخواسته باشد چیزی بفهمد که دیگر علاقه زندگی کردن با او را از دست داده و جدایی رخ دهد. در این میان نه تنها زندگی مرد که زندگی همسر و فرزند او هم دچار دگرگونی خواهد شد، و نه تنها آنان، بلکه زندگی اطرافیان و خانواده‌های آنان هم تأثیر زیادی از این ماجرا خواهد گرفت. بسیاری از ما عادت کرده‌ایم غر بزنیم. گلایه کنیم که جامعه خوب نیست و انسانیت از بین رفته است. بسیاری از ما ناراحت هستیم که چرا امنیت در جامعه کمرنگ شده است و چرا زندگی‌مان قشنگ و شاد نیست. گشایش خیلی از این گلایه‌ها دست خودمان است. می‌توانیم زندگی را برای خودمان قشنگ کنیم یا نازیبا. یکی از آن‌ها همین رازداری است، اینکه بتوانیم جلوی زبان و رفتارمان را بگیریم و دیگران را به خود و انسان‌های دیگر و به طور کلی به انسانیت بدبین یا بی‌تفاوت نکنیم. مسئولیت ما در این باره پوشیدنی نیست. انسانیت همانطور که از نامش برمی‌آید، برازنده انسان است. انسانیت برای درست زندگی کردن لازم است و داشتن آن به ما وجهه انسانی می‌دهد. شاید در ظاهر تغییر زیادی در ما به وجود نیاورد، و ما به هر حال صورت انسانی خودمان را داشته و حفظ کنیم، ولی ماهیت انسانی ما در گرو آن است. انسانیت چیزی است که همه ما دوست داریم و حتی از بیانش لذت می‌بریم. مثلاً با لحن خاصی می‌گوییم فلانی خیلی آدم انسان‌دوستی است، انسانیتش زیاد است، ولی تا به پای مسئولیتی که باید انجام بدهیم می‌رسیم، شانه خالی کنیم. شاید اعتماد به نفس پایین اینجا بیشتر به سراغ ما بیاید و بگوید که تو را چه به این حرف‌ها. این حرف‌ها به تو نیامده است. تا بوده، همین بوده، پس آنچه برایت راحت‌تر و بهتر است را انجام بده، و این نجوا‌های شیطانی هربار در گوش ما بپیچد و ما را از آنچه باید باشیم و به خاطرش در جمع انسان‌ها ظاهر شده‌ایم، دور نگه دارد.

برملا کردن راز مایه سقوط است
نگهداری از راز چه برای خود و چه دیگری در روایات دینی و مذهبی مورد توجه بسیار بوده است. برای نمونه حضرت علی (ع) در این‌باره فرموده‌اند: «کسی که در نگه داشتن راز خود ناتوان باشد، در حفظ راز دیگران توانا نباشد.» امام نخست شیعیان در حدیث دیگری در این‌باره می‌فرمایند: «پیروزی، به محکم‌کاری بسته است و آن هم به اندیشه بستگی دارد و اندیشه نیز به نگهداری رازهاست.» امام جعفرصادق (ع) نیز درباره رازداری فرموده‌اند: «برملا کردن راز، (مایه) سقوط است.» این چند سخن نمونه‌ای از اهمیت موضوع رازداری برای ماست. اینکه حواسمان را دراین‌باره جمع کنیم و بیش از پیش جلوی زبانمان را بگیریم. حال چه درباره اعضای خانواده و حفظ حریم خانه و کاشانه خود و چه درباره خود و دیگران. شاید اگر به اخلاق در زندگی توجه بیشتری نشان بدهیم، نیازی به یادآوری بسیاری از نکات نباشد. اگر بیشتر به اخلاق و اندیشه‌ای که باعث می‌شود آن را از خودمان بروز بدهیم دقت کنیم جلوی بسیاری از گرفتاری‌ها گرفته می‌شود. برای این کار نیازی نیست مسئله را بزرگ کنیم و برای خودمان معمای پیچیده درست کنیم. فقط کافی است خودمان را جای دیگری بگذاریم و این اندیشه را در سر و قلب داشته باشیم که می‌خواهیم مفید باشیم و به دیگران آسیبی نرسانیم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار