کد خبر: 1307455
تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۴۰۴ - ۰۳:۴۰
حمله ۱۲ روزه به ایران، مواضع فرزند شاه مخلوع روایت یک رسوایی تمام عیار
دریوزه‌ای ننگ‌آور، وطن فروشی برای تمامی فصول! ولیعهد خودخوانده طی جنگ اخیر، از عمق بلاهت و کندذهنی خویش پرده برداشت! وی در حمایت بی‌حد و مرز از اسرائیل به گاه تجاوز به کشورش، حتی ظاهر را هم حفظ نکرد و کشته شدن بیش از ۹۰۰ نفر از هموطنانش - که عمدتاً غیرنظامی بودند- را به هیچ گرفت. این کردار، نفرت گسترده‌ای نسبت به او به وجود آورد. تا جایی که بسا تحلیلگران بر این باورند که نامبرده در ماجرای جنگ اخیر برای همیشه مدفون شد!
خسرو زمانپور

جوان آنلاین: در جنگ ۱۲ روزه امریکا و اسرائیل با ایران، یکی از مقولاتی که فراوان به چشم می‌آمد، دون پایگی و پلشتی رضا پهلوی، فرزند شاه مخلوع بود. او به سان موجودی مسخ شده و عاری از عواطف انسانی، به شکل مداوم از حمله دشمنان به مردم و زیرساخت‌های کشورمان حمایت می‌کرد و ساده‌لوحانه سلطنت خویش را نزدیک می‌دید! مقال پی‌آمده در صدد است تا با استناد به پاره‌ای تحلیل‌ها، به شفافیت بیشتر این موضوع بپردازد. 

فقط خورده و خوابیده، ولی هنوز نمرده!

شاید در آغاز جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و امریکا با ایران، یکی از شاخص‌ترین مواضع علیه رضا پهلوی، فرزند شاه مخلوع، یادداشت عبدالکریم سروش درباره وی باشد. فارغ از نگاه ما به عقاید و کارکرد سروش، مروری بر اظهارات وی می‌تواند ما را با خصال این «همواره ولیعهد؟!»، بیشتر آشنا سازد:

«من به حقیقت مسخره‌تر و مضحکه‌تر و فرومایه‌تر، از این شخصیت نالایق و نادان و این مجسمه خیانت به وطن در عمرم ندیده‌ام! اگر کسی را بتوان جاهل مرکب خواند، هم اوست که نمی‌فهمد و نمی‌فهمد که نمی‌فهمد. غرق منجلاب است و می‌پندارد گلاب است! مالیخولیای قدرت او را چنان مست کرده که از تهی‌مغزی و یاوه‌گویی خود خبر ندارد و همین‌که مشتی مشتریان مخبط برایش کف می‌زنند و دف می‌زنند، از فرط شوق گریبان چاک می‌کند و از خاک بر افلاک می‌پرد. پدربزرگش را استعمارگران آوردند و بردند. پدرش هم که خادم همان مخدومان بود، به خلق جفا کرد و از خلق قفا خورد و در غربت با خفت مرد و این یکی فقط خورده و خوابیده، ولی هنوز نمرده! و اکنون زهی سفاهت و بلاهت که این پیرکودک بی‌فرهنگ، می‌خواهد در رکاب سرجوخه‌های اسرائیلی آفاق را درنوردد و پا بر خاک ایران نهد و طاوس علیین و سلطان مشرق زمین شود. والله چنین اوهامی، در خواب مستان خراب هم نمی‌گنجد و نمی‌دانم با کدام افسون و افیون، وی را چنین مست و مجنون کرده‌اند که تب کرده و کف بر لب آورده و خواب پنبه‌دانه می‌بیند. مرا با وی سخنی نیست که سخن گفتن با ابلهان، عین ابلهی است. به فریفتگان و خریداران او می‌گویم که:
 بر تو دل می‌لرزدم ز اندیشه‌ای 
 با چنین خرسی مرو در بیشه‌ای
 این دلم هرگز نلرزید از گزاف 
 نور حق است این نه دعوی و نه لاف
به فریفتگان و خریداران او می‌گویم: لااقل رهبری را برگزینید که اهل کام و ناز نباشد و جوانی را در عشرت و بطالت سپری نکرده باشد و طوق بردگی بر گردن و جامه ذلت بر تن نداشته باشد و شرم و شرافتی و عقل و شجاعتی در او دیده شود...». 

او پرونده خاندان خود را باز و سیاه‌تر کرد

اظهارات رضا پهلوی در جنگ ۱۲ روزه، اما برای بسا ناظران و مردم، تازه و عجیب قلمداد نشد. چه خاندان نامبرده نیز هماره به فرمانبرداری از انگلیس، امریکا و اسرائیل شهره بوده و اساساً با حمایت آنان، به سلطنت رسیدند یا به حاکمیت خود تداوم دادند. تارنمای مشرق در مورخه ۲۴ خرداد، طی یادداشتی در این‌باره خاطرنشان ساخت:

«همزمان با اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی و انتشار تصاویر کودکان شهید در زیر آوار، همسر رضا ربع پهلوی، با انتشار هشتگ اسرائیل بزن، از این اقدام تروریستی علیه ایران حمایت کرد. به‌دنبال آن، دیگر عناصر ضدانقلاب نیز در همراهی با این اقدام، از جنایات رژیم صهیونیستی در ایران پشتیبانی کردند. از طرفی رضا پهلوی نیز در صفحات مجازی خود و در اقدامی وقیحانه، ایران را آغازگر این درگیری معرفی کرد و گفت: ما همه در این مبارزه با هم هستیم و پیروز خواهیم شد! پس از حمایت آشکار خانواده پهلوی از حمله اسرائیل به ایران، بسیاری از کاربران و فعالان فضای مجازی به‌شدت به این اقدام واکنش نشان دادند. کاربران معتقدند، خاندان پهلوی که از ابتدا وابسته و دست‌نشانده قدرت‌های غربی بودند و هربار در بزنگاه‌های حساس تاریخی ایران را ترک کرده و به کشور‌های بیگانه پناه برده‌اند، اکنون نیز به‌طور کامل به رژیم اسرائیل آویزان شده‌اند. در بخش دیگری از واکنش‌ها، کاربران حامیان این خانواده در فضای مجازی را مورد خطاب قرار داده و خواستار توجه جدی به کنش‌های این چهره‌های ضدایرانی در بزنگاه‌های حساس کشور شدند. همین چندی پیش بود که سهراب چمن‌آرا، نویسنده و فعال اپوزیسیون مقیم امریکا، با حمله به فرقه‌های برانداز به‌ویژه جریان‌های وابسته به رضا پهلوی و مریم رجوی، آنها را عامل سردرگمی و انحراف در اردوگاه ضدانقلاب خوانده بود و گفت: اگر رضا پهلوی مثل گذشته ساکت می‌ماند، شاید جنایات پهلوی‌ها به فراموشی سپرده می‌شد، اما با عملکرد احمقانه‌اش، آن پرونده‌های سیاه دوباره زنده شده‌اند!... چمن‌آرا، پهلوی و شبکه سایبری وابسته به او را، سمی برای هر جریان سیاسی توصیف کرد و گفت: باید از او دوری کرد. وی در توصیف پهلوی گفت: هر جا بویی شنید، مانند سگ خودش را وسط می‌اندازد! خانواده پهلوی همچنین در جریان هلاکت دو صهیونیست در واشینگتن، اعلام همدردی و همراهی خود با تروریست‌های ساکن تل‌آویو را اعلام کرده بود. پهلوی در توئیت خود تأکید کرده بود: امروز ما در کنار اسرائیل و نمایندگی آن در امریکا ایستاده‌ایم، مبارزه ما یکی است! البته این اعلام همبستگی صرفاً به انتشار بیانیه و اعلام رسانه‌ای منحصر نیست، به زعم سخنگوی سابق ارتش اسرائیل، دو نفر از مشاوران رضا پهلوی در طراحی نقشه اولویت‌های حمله به ایران در هفته‌های گذشته، نقش‌آفرین بوده‌اند. سعید قاسمی‌نژاد و بهنام طالبو، از جمله چهره‌های خائن و همدست با صهیونیست‌ها بودند...». 

حتی یک جمله هم نمی‌گوید که: غیرنظامیان خط قرمزند!

ولیعهد خودخوانده طی جنگ اخیر، از عمق بلاهت و کندذهنی خویش پرده برداشت! وی در حمایت بی‌حد و مرز از اسرائیل به گاه تجاوز به کشورش، حتی ظاهر را هم حفظ نکرد و کشته شدن بیش از ۹۰۰ نفر از هموطنانش - که عمدتاً غیرنظامی بودند- را به هیچ گرفت. این کردار، نفرت گسترده‌ای نسبت به او به وجود آورد. تا جایی که بسا تحلیلگران بر این باورند که نامبرده در ماجرای جنگ اخیر و برای همیشه مدفون شد! تارنمای عصر ایران در مورخه ۲۸ خرداد، در این فقره می‌نویسد: 

«در دنیایی که شاهزادگان تبعیدی، اغلب با حسرت به سرزمین مادری می‌نگرند و نام کشورشان را با بغض بر زبان می‌آورند، رضا پهلوی پدیده‌ای نادر است. شاهزاده‌ای که وقتی مجری بی‌بی‌سی از او می‌پرسد: آیا واقعاً می‌گویید بمباران کشورت از سوی اسرائیل و کشتار غیرنظامیان، چیز مثبتی است؟ نه برمی‌آشوبد، نه انکار می‌کند، نه حتی لحظه‌ای مکث می‌کند برای اندوه. چیزی در لحنش هست که انگار دارد درباره حذف یک حکومت حرف می‌زند، نه درباره کشته‌شدن زنان و کودکانی در تهران! برای لحظه‌ای، تاریخ را به عقب برگردانیم. قرن بیستم مملؤ از شاهزادگان تبعیدی است، از ادوارد هشتم که به دلیل نزدیکی‌اش با نازی‌ها کناره‌گیری کرد، گرفته تا سیمئون دوم بلغارستان که پس از سقوط کمونیسم به کشورش بازگشت و نخست‌وزیر شد. اما در هیچ‌کدام از این موارد، نمی‌بینید شاهزاده‌ای برای بازگشت خود، خواهان یا حتی مدافع حمله نظامی به کشورش باشد. چرا؟ چون چیزی عمیق‌تر از سیاست در میان است: حس تعلق، غرور ملی و اخلاق سلطنت. حتی محمدرضا پهلوی که پس از سقوط حکومتش، طبیعتاً با جمهوری اسلامی خصومت داشت، هرگز از مداخله نظامی قدرت خارجی دفاع نکرد. او هرگز نگفت: بگذار امریکا تهران را بمباران کند، تا من برگردم! نه. در بدترین شرایط هم، با وجود ضعف‌هایش، تعلقی پنهان در واژه‌هایش بود که می‌گفت: این خاک، خانه من است. حتی اگر دیگر بر آن سلطنت نکنم! چون فهمیده بود اگر قرار است کسی سلطنت کند، باید اول وطن را خانه بداند و بدان تعلقی داشته باشد، نه آنکه آن را ظرف یا ابزار بازی قدرت بداند. امروز، اما شاهد پدیده‌ای هستیم که کمتر سابقه دارد: شاهزاده‌ای که در پاسخ به تهدید صریح مقامات اسرائیل به ویژه یسراییل کاتس، وزیر دفاع اسرائیل، مبنی بر اینکه ساکنان تهران هزینه سنگینی خواهند داد، نه محکوم می‌کند، نه اعتراض. حتی یک جمله هم نمی‌گوید که: غیرنظامیان خط قرمزند! این دیگر یک موضع سیاسی نیست، این شکاف اخلاقی است. در تاریخ اروپا، شاهزاده‌ای که هم‌صدا با دشمن متجاوز به ملت خودش شود، محکوم به طرد تاریخی است. ادوارد هشتم، همین را تجربه کرد. در فرانسه، لوئی شانزدهم وقتی با ارتش‌های بیگانه نامه‌نگاری کرد تا تاج‌و تختش را بازستاند، مردمش او را به پای گیوتین کشاندند، نه صرفاً به دلیل سقوط سلطنت، بلکه به‌خاطر خیانت به کشور. مردم گفتند: او دیگر از ما نیست و حالا در سخنان رضا پهلوی، انگار ایران فقط یک نام جغرافیایی است، نه وطن یا حتی خانه پدری. در سیاست، همه‌چیز قابل بحث است: نوع حکومت، قانون اساسی، حتی آینده نهاد سلطنت. اما در اخلاق، برخی خطوط قرمز وجود دارد که اگر از آن عبور کنید، دیگر بازگشتی در کار نیست. یکی از این خطوط، بمباران شهروندان کشور خود به وسیله قدرت خارجی است. رضا پهلوی از این خط گذشته و وقتی از آن بگذری، دیگر نمی‌توانی به ادعای پادشاهی بازگردی، چون دیگر چیزی از ملک برایت نمانده است. سخن آخر اینکه به اصطلاح شاهزاده‌ای که به خون مردم خودش بی‌اعتناست، وارث هیچ سرزمینی نیست. او اصولاً سرزمینی ندارد. به عبارت دیگر: بی‌وطن است. تاریخ بی‌تردید و بی‌اعتنا به غوغاییان مجازی، خواهد نوشت که او می‌خواست وارث تاج و تخت باشد. اما تاریخ از او چهره‌ای می‌سازد که به جای شاه بی‌تاج، به شاهزاده‌ای بی‌وطن بدل شد...». 

سرمایه‌هایی که به خاطر این «پیرکودک بی‌فرهنگ»، تلف شد!

از جمله طنز‌های کردار رضا پهلوی در دوره جنگ اربابانش با ایران، اظهار این نکته بود که وی برای دوران گذار، برنامه‌ای ۱۰۰ روزه تدوین کرده است! چنین سخنی در اذهان عمومی این پرسش را ایجاد کرد که وی از سوی کدام مردم یا گروه‌های سیاسی چنین مأموریتی یافته است؟ و اساساً کابینه وی برای این دوره، از چه کسانی می‌شود و سوابق آنان چیست؟ تارنمای عصر ایران در مورخه ۳ تیر، در این‌باره به نکات ذیل اشارت برد:

«رضا پهلوی در یک پیام ویدیویی که چند روز پیش منتشر کرد، خطاب به مردم ایران گفت که برای ۱۰۰روز نخست دوران گذار در ایران برنامه‌ای دارد، اما مشخص نکرده چه کسی او را مسئول ساختن آینده ایران تعیین کرده است! شاید همه‌چیز به فروردین ۱۴۰۲ بازگردد، زمانی که رضا پهلوی به اسرائیل سفر کرد و با بنیامین نتانیاهو دیدار داشت. او در آن سفر، در مراسم یادبود هولوکاست شرکت کرد و در تبلیغات رسانه‌ای، خود را ارشدترین شخصیت ایرانی توصیف کرد! توصیفی که اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد. بعد از این سفر بود که رضا پهلوی که تا پیش از این با لحنی ضد جنگ در مورد هرگونه حمله به ایران صحبت می‌کرد، ناگهان از اسرائیل و حملات نظامی او به تأسیسات هسته‌ای ایران و مراکز نظامی حمایت کرد و گفت: به اعتقاد او این تنها راه نجات ایران است! اما حالا معلوم شده او به فکر نجات ایران نبوده و بنیامین نتانیاهو را آخرین امید خویش برای بازگشت به ایران و بازگرداندن خاندان پهلوی می‌دانسته و به آن امید بسته است. امیدی که با آتش بس، مثل همیشه نابود شد. اینکه پهلوی‌ها برای به قدرت رسیدن، همواره به حمایت یک نیروی خارجی وابسته بوده‌اند، موضوعی است که در تاریخ پنهان نمانده و بار‌ها درباره آن صحبت شده است. هم رضا شاه، پدربزرگ رضا پهلوی، با حمایت یک قدرت خارجی به سلطنت رسید و هم محمدرضا پدر او، با دخالت و قدرت‌طلبی کشور‌های خارجی آن دوران به قدرت رسید. اما شیوه‌ای که امروز رضا پهلوی در پیش گرفته، چنان با روش‌های پیشین متفاوت است که قیاس آنها شاید خنده‌دار به نظر برسد. این اولین‌بار است که فردی با عنوان خودخوانده شاه از کشوری کوچک در خاورمیانه که با اتهامات متعدد جنایت جنگی و تجاوز به سرزمین‌های اشغالی مواجه است و به دلیل شهرک‌سازی، استفاده از زور، سرکوب زنان، کودکان و غیرنظامیان بی‌گناه، مورد انتقاد جهانی قرار گرفته، درخواست کرده تا به او کمک کند، در ایران به قدرت برسد. او که سال‌ها با ادعای مبارزه با جمهوری اسلامی بودجه‌های کلانی دریافت کرده، اما در عمل هیچ موفقیتی کسب نکرده و در محافل سیاسی، اغلب به‌عنوان فردی ناکارآمد یا به تعبیر اخیر عبدالکریم سروش، پیرکودکی بی‌فرهنگ شناخته می‌شود، به حمایت‌های اسرائیل دل بسته بود. او با این تصور که اسرائیل می‌تواند حاکمیت ایران را تغییر دهد، بدون آگاهی از دیدگاه مردم ایران نسبت به خود، برای ۱۰۰روز نخست دوره گذار برنامه‌ریزی کرده و حتی افرادی را برای کابینه‌اش انتخاب کرده که هویت آنها نامعلوم است! رضا پهلوی همان کسی است که طی چند سال گذشته و پس از ماجرای مهسا امینی در ایران، تلاش کرد یک اتحاد چهار نفره را برای آزادی ایران (به‌زعم خودش) ایجاد کند. اما آن اتحاد چهار نفره هم کمتر از چند ماه دوام نیاورد و تقریباً می‌توان گفت تمام برنامه‌ها، حرف‌ها، نگاه‌ها و دیدگاه‌های او، تاکنون در عرصه‌بین‌المللی و داخلی ایران با شکست مواجه شده است. به همین دلیل، به نظر می‌رسد او اکنون فکر می‌کند، باید با زورگویی و قدرت شخص دیگری در ایران به قدرت برسد. حتی اگر آن زورگویی‌ها و حمله‌ها، مردم بیگناه را به کشتن بدهد...». 

رذالتی که از سفر به اسرائیل نشئت گرفت!

فرزند شاه مخلوع، تا اندکی پیش از حمله اسرائیل به ایران، برای حفظ ظاهر هم که شده، گاه به دلسوزی برای ملت ایران می‌پرداخت. بسا تحلیلگران بر این باورند که کنار گذاردن نقاب علاقه به ایرانیان در جنگ اخیر، از سفر وی به اسرائیل نشئت گرفت و عیان شد. به واقع توحش و درنده‌خویی نتانیاهو به وی جرئت داد، مردم و کشتار آنان را نادیده بگیرد و تنها به بازگشت خویش به سلطنت فکر کند! این موضوعی است که به ترتیب پی‌آمده، در یادداشت تارنمای مشرق در مورخه ۸ تیر، مورد توجه قرار گرفته است:

«پهلوی از حمله اسرائیل به ایران حمایت کرده و این امر، باعث ازدست‌دادن اعتبار او حتی در میان سلطنت‌طلبانی که حامی ایران هستند، شده است. او این حملات را موج جدیدی از امید برای مردم ایران، جهت آزادسازی خود دانسته است. قابل بررسی است که آیا مردمی که در این روز‌ها آرامش و امنیت جانی و مالی خود را از دست داده‌اند، به این شیوه می‌توانند امیدوار باشند؟ یکی از اقداماتی که به اتهامات فوق دامن زده، سفر او به اسرائیل در آوریل ۲۰۲۳ است. او در این سفر با مقامات ارشد اسرائیلی دیدار و ابراز خشنودی کرد که این دو کشور در صورت تغییر حاکمیت در ایران، شرکای استراتژیک شوند. از دید مردم، هرگونه همکاری یا حتی ابراز خوش‌بینی به‌نفع یک قدرت خارجی، به‌منزله خیانت به منافع ملی است. رویکرد او را می‌توان به‌عنوان یک استراتژی فرصت‌طلبانه در سیاست خارجی تحلیل کرد که در آن از بحران‌های ژئوپلیتیک برای پیشبرد اهداف داخلی استفاده می‌شود. به‌نظر می‌رسد او از رنج و درگیری، برای منافع سیاسی بهره‌برداری می‌کند. باید پرسید که آیا هدف تغییر حاکمیت، وسیله استفاده از بحران‌ها را توجیه می‌کند؟ انتقاد از پهلوی به‌دلیل مواضع ضدایرانی، طی سال‌های اخیر به‌شدت بالا گرفته است. او صهیونیست‌ها را به حمله به ایران تشویق می‌کند و اطمینان می‌دهد پس از سقوط نظام، خلأ قدرتی ایجاد نخواهد شد! می‌توان گفت، او بازوی فارسی‌زبان نتانیاهو است. این انتقادات، تنها از سوی جناح‌های نزدیک به جمهوری اسلامی نیست. بخش‌هایی از اپوزیسیون نیز به‌شدت از مواضع او انتقاد کرده‌اند. آنها بر این انگاره‌اند که این عدم‌انسجام، می‌تواند به بی‌ثباتی و حتی تجزیه پس از سقوط منجر شود...». 

کلام آخر

جنگ ۱۲ روزه ایران با اسرائیل، امریکا و اقمار آنان، برکاتی فراوان داشت که از جمله آنها، فرو افتادن نقاب از چهره بسا مدعیان ایران دوستی از جمله رضا پهلوی بود. این امر موجب شد که نزد بسا فریب خوردگان و چشم و گوش سپردگان رسانه‌های غربی/عبری/عربی، وجهه سلطنت طلبی فروریزد و آینده آن تیره‌تر از پیش شود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار