کد خبر: 1304028
تاریخ انتشار: ۰۲ تير ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰
مهدی مولایی

حاج مصطفی و همسرش سال‌هاست همسایه ما هستند. دیوار به دیوار. موی‌سپید کرده و پا به سن گذاشته. اصطلاحاً اجاق‌شان کور است و دامن حاج‌خانم هیچ‌وقت به اولادی سبز نشده. 
در خانه‌ای بزرگ و درندشت، فقط حاج مصطفی و همسرش هستند و یک مرغ عشق زرد زیبای تنها، در قفسی قدیمی. روز دوم جنگ وقتی صدای انفجار‌ها بالا گرفت و آسمان پر از نور‌های سرخ و زرد شد، نیمه‌شب حاج‌مصطفی زنگ خانه ما را زد. ترسیده و بی‌حوصله. قفس در دست. گفت که من از دار دنیا فقط یک همسر پیر دارم و یک قلب ضعیف. این صدا‌ها و انفجار‌ها برای ما خوب نیست. 
بار و بنه جمع کرده‌ایم که به روستای پدری برویم تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. جان شما و جان این مرغ عشق. اگر قسمت بود و برگشتیم، دوباره می‌آیم دنبالش. اگر نیامدم و شما هم رفتنی شدید، در قفس را باز کنید که پرواز کند و برود و قفس را به یک دستم داد و پلاستیک گره‌خورده دانه‌ها را به دست دیگرم و در گرگ و میش کوچه، ماشین ال ۹۰ حاج‌مصطفی با بوقی خداحافظی کرد و گم‌شد و رفت. 
صدای چه‌چه و آواز مرغ عشق، صدای جریان زندگی بود در خانه ما؛ صدایی که هربار با آوازش یادمان می‌انداخت که هنوز اوضاع خوب است و کار به جایی نرسیده که در قفس را باز و راهی‌اش کنیم و خودمان هم خانه را ترک کنیم. صدای ظریف مرغ عشق، بر صدای مهیب انفجار‌های تهران غالب بود. با او حرف می‌زدیم و قربان‌صدقه بال‌وپر زیبایش می‌رفتیم و می‌گفتیم که نترسد. روز هشتم جنگ، باز صدای زنگ خانه به صدا درآمد. بیرون که رفتم، حاج‌مصطفی توی چشم‌هایم زل زده بود. گفت که با زنم نشستیم خیلی فکر کردیم که تا کی قرار است از خانه‌مان دور باشیم و فرار کنیم و میهمان این فامیل و آن آشنا شویم. 
یک‌جفت گوش‌گیر برای خودم خریده‌ام که صدای انفجار‌ها اذیتم نکند و سمعک حاج‌خانم را هم شب‌ها درمی‌آورم که هیچ صدایی نترساندش. ما آمده‌ایم که بمانیم. مرغ عشق را بیاور. حالا چند روزی است که صدای آواز بلند مرغ عشق از بالکن خانه حاج‌مصطفی نوید جریان زندگی را هم در خانه ما می‌دهد و هم در خانه آنها. 
خیلی‌های دیگر دوباره به خانه و کاشانه برگشته‌اند و ریشه‌ای که سال‌ها در خاک شهرشان دوانده بودند، اجازه نداده که مدت طولانی‌تری از خانه دور بمانند. ایرانی جماعت همین است. آسمان به زمین بیاید، وطنش را، محله‌اش را، خانه‌اش را دوست دارد و به این راحتی تن به ذلت و آوارگی نمی‌دهد. ایرانی جماعت خانه‌دار و خانه‌دوست است. صاحبخانه است. مثل ساکنان سرزمین‌های اشغالی، مستأجر موقت و غاصب نیست که ساده رها کند و برود و ککش هم نگزد. ما اینجا ریشه در خاکیم. زندگی هنوز هست، چون مرغ‌عشق هنوز آواز می‌خواند!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار