کد خبر: 1296616
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۱:۴۰
گفت‌وگوی «جوان» با برادر سردار شهید سیدمهدی موسوی سرتیم حفاظت آیت‌الله رئیسی
صبح روز شهادتش با سید مهدی تماس گرفتم که گفت نقطه مرزی رفته‌اند و امکان صحبت ندارند. بعد ارتباط ایجاد شد و سیدمهدی توانست تماس بگیرد. فرصتی شد تا با ایشان صحبت کنم. شهید گفت: «اگر خدا بخواهد ان‌شاءالله تا شب از مأموریت بر می‌گردم.» رفتن ایشان همانا و آخرین دیدن ما همانا و دیدار بعدی ما با برادرم به روز قیامت موکول شد
شکوفه زمانی

جوان آنلاین: سردار شهید سیدمهدی موسوی سرتیم حفاظت آیت‌الله رئیسی، رئیس‌جمهور شهید کشورمان بود. موسوی به همراه تیم حفاظت شهید رئیسی برای افتتاح سد قیز قلعه سی به نواحی مرزی ایران و آذربایجان رفته بود که در راه بازگشت با سقوط بالگرد حامل رئیسی و همراهانش سیدمهدی نیز همراه این گروه به شهادت رسید. سیدمجتبی موسوی برادر شهید سیدمهدی موسوی هنوز هم بعد از گذشت یک‌سال از شهادت برادرش بی‌تاب اوست. در آستانه سالگرد شهادت شهدای خدمت گفت‌وگویی با این برادر شهید انجام دادیم. 

آقا مهدی هنگام شهادت چند سال داشتند؟
ما در خانواده پنج پسر و سه خواهر هستیم. سید مهدی متولد ۱۵ شهریور ۱۳۵۷، فرزند سوم خانواده و پسر بزرگ خانواده بود. ایشان سه سال و سه ماه از من بزرگ‌تر بود و خیلی رابطه صمیمانه‌ای با هم داشتیم. سیدمهدی بزرگ و مرشد ما و چراغ مسیرمان بود. ان‌شاءالله از این به بعد هم دستگیر ما باشد و در آن دنیا ما را شفاعت کند. 

پدرتان چه شغلی داشتند؟ 
پدرم راننده رسمی شهرداری بود. زمانی که کرباسچی شهرداری وقت، حکم بازخرید نیرو‌های رسمی را داد، او را هم بازخرید کردند و ایشان به صورت نیروی قراردادی در شهرداری ماند تا سابقه بیمه‌اش پر و بعد هم بازنشسته شد. تا زمانی که یادم می‌آید پدرم همیشه سرکار بود. قبل از اینکه از خواب بیدار شویم پدرمان سرکار رفته بود و پاسی از شب هم چشمان را می‌بستیم و می‌خوابیدیم پدرمان هنوز به منزل نیامده بود. در این اواخرخیلی کم پیش می‌آمد قبل از اینکه ما بخوابیم موفق شویم او را ببینیم. 

چطور شد آقا مهدی جذب سپاه شدند؟ 
آقا سید متولد شهرری و خیابان دولت آباد بود. رفت و آمد ما بیشتر در مسجد سیدالشهدا (ع)، مسجد چهارده معصوم (ع) و مسجد امام حسن مجتبی (ع) بود. در این مساجد سیدمهدی به عنوان یک بسیجی فرد شناخته شده‌ای بود. همه اعضای خانواده ما چه دختر و چه پسر همه با روحیه بسیجی در مساجد رشد کردیم. زمانی که در خیابان شهید مرادی زندگی می‌کردیم، پشت به پشت منزل ما مسجد سیدالشهدا (ع) بود و چند سال بعد هم که جابه‌جا شدیم باز هم منزلمان در ضلع جنوبی کوچه شهید مرادی در خیابان دولت آباد کنار مسجد چهارده معصوم (ع) قرار داشت. معمولاً بیشتر اوقات آقا سیدمهدی در مسجد به سرمی‌برد و زمانی که خدمت سربازی رفت و برگشت تا جذب سپاه بشود، مدتی زمان برد. ایشان در سپاه از همان اول در بخش قضایی بود و بعد در سپاه حفاظت مشغول شد. نهایتاً هم در حفاظت شخصیت‌ها ورود کرد. مدتی با آقای سید شمس‌الدین حسینی وزیر اقتصاد و دارایی همراه بود. بعد در بخش جانشین فرمانده حفاظت مشغول شد تا اینکه سه، چهار سالی حفاظت سردار جعفری را بر عهده داشت. وقتی آیت‌الله رئیسی می‌خواستند از تولیت آستان قدس رضوی به قوه قضائیه برگردند، با توجه به روحیه مردمی و لطافتی که از آقا سید مهدی شنیده بودند، ایشان را از سردار جعفری مطالبه کردند که آقا سید مهدی گفته بود اگر دستور است چشم، ولی اگر اختیاری هست ترجیح می‌دهم کنار شما بمانم که سردارجعفری گفتند دستور است و از آن روز سید مهدی در خدمت آقای رئیسی ماند. از زمانی که ایشان ریاست قوه قضائیه را داشتند تا زمانی که رئیس‌جمهور بودند سید مهدی همیشه همه جا همراه ایشان بود. حتی آسمانی شدنشان هم در کنار یکدیگر اتفاق افتاد. 

ازدواج آقا سید مهدی چطور اتفاق افتاد؟ 
آقای حجت‌نیا امام جماعت مسجد محله که شب‌ها نماز به جماعت ایشان خوانده می‌شد، روز‌ها نماینده ولی‌فقیه در مجلس بودند. آقا سیدمهدی ارادت خاصی به ایشان داشت. وقتی آقا سید دنبال کار‌های جذب در سپاه بود، یک روز برای نماز ظهر مسجد رفت تا حاج آقا را هم ببیند. حاج آقا برگشتند به آقا سید مهدی گفتند «المؤمنُ اذا وعَد وفَی» شما قول داده بودید اگر کارتان درست شد ازدواج می‌کنید که آقا سید مهدی گفته بود چشم حاج آقا اگر کیس مناسب باشد حتماً اقدام می‌کنم. حاج آقا به آقای طاهری که از پرسنل سپاه مجلس بودند می‌گویند یکی از دخترانتان را به آقا سید بدهید که ایشان هم می‌گویند تشریف بیاورند. حتی صیغه محرمیت بین آقا سید مهدی و دختر آقای طاهری را خود آقای حجت‌نیا می‌خوانند. بعد‌ها آقای طاهری، پدر خانم برادرم تعریف می‌کرد همسر ایشان ۴۰ وعده نذر در مزار شهدای محلاتی داشت و از شهدای آنجا خواسته بود داماد خوب نصیبشان شود. در نذر چهلم با سید مهدی آشنا می‌شود. ابتدا آقا سید مهدی با دختر آقای طاهری صحبت اولیه می‌کند و نهایتاً این آشنایی منجر به ازدواجشان می‌شود. 

شهید موسوی چند فرزند دارند؟
حاصل ازدواجشان چهار دختر است که دختر ارشد شهید در ترم چهارم پزشکی تحصیل می‌کند و دختر دومی سال دوازدهم و دو دختر دیگرشان یکی دوم ابتدایی و آخری چهار ساله هستند. آقا سید مهدی همیشه سرکار بودند و تربیت بچه‌ها به دوش مادر بود و ان‌شاءالله با دعای شهید همگی عاقبت بخیر شوند. 

یک عکس خانوادگی از شما دیدم، مربوط به چه زمانی می‌شود؟
برادرم زیاد دنبال انداختن عکس نبود و همیشه عکس گریز بود. آخرین باری که همه کنار هم جمع شده بودیم در یکی از روز‌های ماه مبارک رمضان بود که در منزل سید افطاری دعوت بودیم. بعد از افطاری آقا سید مهدی عجله داشت باید جایی می‌رفت که حاج خانمش گفت با بچه‌ها صحبت کردیم که همگی با هم برویم سر مزار شهدای محلاتی مینی سیتی، کنارش هم پارکی است و از فضای آن پارک استفاده کنیم. اواخر اسفند ماه و هوا خیلی سرد بود. ما ذغال آوردیم که آتش روشن کنیم و یادم است ذغال‌ها با سختی روشن شد. وقتی آتش روشن شد آقا سید مهدی همه را دور آتش جمع کرد و به پسرم گفت: «سید محمدعلی نمی‌خواهید با من عکس بیندازید.» این خاطره شیرین از شهید به یادگار باقی ماند. این عکس هم دو ماه قبل از شهادت آقا سید مهدی بود که به یادگار انداخته شد. 

از روز حادثه بگویید، آن روز شما کجا بودید؟
شب شهادتش یادم است ایشان ظهر از محل ستاد فرماندهی به منزل پدرم آمده بود. (بین ساختمان ستاد فرماندهی و ساختمان ریاست جمهوری مابینش منزل پدرم است و ایشان هر وقت فرصت می‌کرد در مسیر کار به منزل پدر می‌آمد و زمان کوتاهی می‌ماند و می‌رفت)، ولی آن روز که شهید سیدمهدی آمده بود، پدرم با پسرعمویم برای کاری بیرون رفته بود و داخل منزل نبود. حتی از داخل منزل پدر ساعت ۵ بعدازظهر بود که سیدمهدی به من زنگ زد و گفت کجایی؟ گفتم تازه از اداره بیرون زدم. به من گفت بیا خانه پدر تو را ببینم. گفتم ۴۰ دقیقه طول می‌کشد تا بیایم. شهید گفت مشکلی نیست منتظر می‌مانم و ما همدیگر را در منزل پدر دیدیم. با توجه به تماس‌های تلفنی که داشتند متوجه شدم فردا مأموریت دارد. اذان شب را گفتند نماز را به اتفاق شهید پشت سر ایشان خواندیم. آخرین نماز را پشت سر برادری خواندم که دیگر مال این دنیا نبود! بعد صدای ماشین پدرم آمد. سیدمهدی ماشین اداره دستش بود و داخل پارکینگ گذاشته بود. بیرون آورد و ماشین پدر را به پارکینگ برد. آنجا همدیگر را دیدند و بغل و خداحافظی کردند، اما دوباره آقا سید مهدی داخل منزل رفت و با مادر و مجدداً با پدر خداحافظی کرد. تا مسیر خیابان شهدا پشت سر هم با سید مهدی در مسیر بودیم و بعد مسیرمان جدا شد. صبح فردا با سید مهدی تماس گرفتم که گفتند نقطه مرزی رفته‌اند و امکان صحبت ندارند. بعد ارتباط ایجاد شد و سید مهدی توانست تماس بگیرد. فرصتی شد تا با او صحبت کنم. شهید گفت: «اگر خدا بخواهد ان شاءالله تا شب از مأموریت برمی‌گردم.» رفتن ایشان همانا و دیدن ما همانا و دیدار بعدی ما با برادرم به روز قیامت موکول شد. 

به نظر شما کدام صفت شهید موسوی به دیگر صفاتش ارجحیت داشت؟
اخلاق خوب بسیار داشت. در یکی از سفر‌های استانی، آقا سید مهدی مجروح می‌شود و چند جای پایش می‌شکند. دکتر‌ها شش ماه به او استعلاجی و استراحت مطلق می‌دهند، اما کل دوران عمل و استراحت آقا سید مهدی به یک هفته نرسید و کمتر از ۱۰ روز سرکار برگشت. مداح حاج محمود کریمی تعریف می‌کردند به مناسبت مراسمی به ساختمان رئیس‌جمهور برای مداحی رفته بودم. دیدم آقا سید دارد با واکر راه می‌رود تا حاج آقا رئیسی را می‌بیند که دارد می‌آید ایشان واکرش را پشت شمشاد‌ها پرتاب می‌کند. حاج محمود به آقا سید مهدی می‌گوید این چه کاری است که انجام دادید؟ حاج آقا که می‌داند شما چه جراحتی دارید؟ چرا واکرت را پرتاب کردی؟ آقا سید مهدی در جواب می‌گوید: «خود حاج آقا رئیسی به اندازه کافی دغدغه دارد، نمی‌خواهم مرا در این حالت ببیند و ناراحت شود». تشییع پیکر‌های شهدای خدمت خیلی باشکوه انجام شد. فکر می‌کنم این سومین مرتبه در داخل ایران بود که بعد از رحلت امام خمینی (ره) و شهادت سردار سلیمانی همچون تشییع باشکوهی در خصوص این شهدای خدمت از سوی مردم انجام شد. مردم همیشه قدردان شهدا و شهدای خدمت بودند و محله ما (دولت آباد) تا حالا چنین جمعیتی برای تشییع شهدای خدمت ندیده بود. همه جور تیپ مردمی در این مراسم شرکت داشتند و در غم از دست دادن رئیس‌جمهور و همراهانشان داغدار بودند و عزاداری می‌کردند.

برچسب ها: شهید خدمت
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار