جوان آنلاین: شهریور ماه سال گذشته به مأموران پلیس تهران خبر رسید سارقی به خانه مرد هنرمندی در یکی از خیابانهای شمالی تهران دستبرد زده و مقدار زیادی طلا و اموال با ارزش او را سرقت کردهاست. با اعلام این خبر، به سرعت تیمی از مأموران پلیس به محل اعزام شدند و دریافتند سارق ابتدا صاحبخانه را با آبمیوه مسموم. بیهوش و سپس اموال او را سرقت کردهاست.
آشنایی در پارک
شاکی به مأموران گفت: «من تحصیلکرده رشته هنر هستم و در کار مجسمهسازی فعالیت دارم. کارگاه مجسمهسازیام در زیر زمین ساختمان محل زندگیام است و از طریق فضای مجازی و دوستانم سفارش ساخت مجسمه میگیرم. چند روز قبل برای هواخوری و پیادهروی به پارک محلهمان رفتهبودم که با مرد جوانی به نام سروش آشنا شدم. وقتی فهمید من هنرمند و مجسمهساز هستم، ادعا کرد او هم اهل هنر است و انصافاً اطلاعات زیادی هم درباره هنرهای تجسمی داشت و گفت با هنرمندان زیادی در ارتباط است. سروش گفت با ارتباطی که با هنرمندان دارد میتواند برای مجسمههایم در کشورهای اروپایی هم مشتری پیدا کند. او با چربزبانی مرا فریب داد و من هم به خیال اینکه او فرد با نفوذ و هنردوستی است و میتواند مجسمه هایم را بفروشد، ارتباط دوستی برقرار کردم.»
سارق فریبکار
شاکی ادامه داد: «چند روزی ما با هم ارتباط تلفنی داشتیم تا اینکه پیشنهاد داد از نزدیک کارگاه مجسمهسازیام را ببیند و با هم درباره فروش مجسمههایم صحبت کنیم. پیشنهاد او را قبول کردم و شب قبل که خانوادهام به مسافرت رفتهبودند و منتنها بودم، سروش را برای شام به خانهام دعوت کردم. وقتی وارد خانهام شد با خودش آبمیوه آوردهبود و لحظاتی بعد هم یک لیوان آبمیوه برای خودش و یک لیوان آبمیوه هم به من داد و هر دو خوردیم، اما دقایقی بعد سرم سنگین شد و دیگر چیزی نفهمیدم. ساعتی قبل پس از گذشت ۱۰ ساعت به هوش آمدم و دیدم تمامی وسایل خانهام به هم ریختهاست. به سرعت به سراغ محل نگهداری طلاهایمان رفتم و دیدم سرقت شدهاست. سپس به کارآگاه مجسمهسازیام رفتم و دیدم چند مجسمه گرانقیمتم سرقت شدهاست. تازه فهمیدم سارق فریبکار مرا با آبمیوه مسموم، بیهوش و اموال مرا سرقت کردهاست.»
سرقت از خانه همسایه
با شکایت مرد مجسمهساز، مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی سارق آغاز کردند. مأموران متوجه شدند محل زندگی شاکی که ساختمان چهار طبقه مسکونی قدیمی است، مجهز به دوربین مداربسته نیست. از سوی دیگر دوربینهای مداربسته اطراف محل حادثه هم چهره سارق را به وضوح ثبت نکردهبودند.
در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت، همسایه طبقه چهارم شاکی هم به اداره پلیس رفت و اعلام کرد به خانه او هم دستبرد زده شدهاست. وی گفت: «ما به مسافرت رفتهبودیم و کلید خانهمان را به همسایه طبقه اول که مرد مجسمهسازی دادهبودیم که حواسش به خانه ما باشد. ساعتی قبل وقتی به خانه برگشتیم و کلید را از مرد همسایه گرفتیم و وارد خانه شدیم، فهمیدیم سارقی به خانه ما دستبرد زده و چند میلیارد تومان طلا سرقت کردهاست. البته همسایهمان هم مدعی است به خانه او هم سارقی دستبرده زدهاست.»
رد مجسمه قیمتی
بررسیهای مأموران پس از طرح دومین شکایت، حکایت از آن داشت سارق خانه مرد مجسمهساز و همسایهاش یکی است. مأموران در ادامه بررسیها هیچ ردی از سارق پیدا نکردند تا اینکه چند روز قبل مرد هنرمند به اداره پلیس رفت و اعلام کرد از طریق یکی از دوستانش متوجه شده مرد جوانی یکی از مجسمههای او را برای فروش به مغازهای بردهاست. با به دست آمدن این اطلاعات، مأموران در تحقیقات فنی رد سارق را به دست آوردند و دریافتند فروشنده مجسمه، متهم سابقهداری به نام سروش است که چندین سابقه خرید و فروش مواد مخدر در کارنامهاش ثبت شدهاست. مأموران متهم را در مخفیگاهش بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند و وی هم به سرقت از خانه مرد مجسمهساز و همسایهاش اعتراف کرد. تحقیقات از متهم در حالی ادامه دارد که فرضیه احتمالی سرقتهای مشابه به این شیوه از سوی متهم مطرح است.
گفتوگو با متهم/ سارق تازهکار
سروش سارق تازهکاری است که قبل از این خرید و فروش موادمخدر میکرده و چند باری هم به همین جرم راهی زندان شده، اما تصمیم میگیرد اینبار سرقت را تجربه کند.
سابقهداری؟
بله، من چهار بار به زندان رفتهام. البته سابقههای قبلیام خرید و فروش موادمخدر بود.
آخرینبار کی از زندان آزاد شدی؟
آخرینبار که دستگیر شدم به سه سال زندان محکوم شدم و حدود یک سال قبل هم دوران محکومیتم تمام شد و از زندان آزاد شدم.
چه شد که اینبار تصمیم گرفتی به جای خرید و فروش مواد، سرقت کنی؟
وقتی از زندان آزاد شدم، خردهفروشی موادمخدر میکردم، اما میدانستم خیلی زود به خاطر سابقهای که دارم، دستگیر میشوم و به همین دلیل تصمیم گرفتم شیوه خلافم را تغییر دهم تا اینکه با مرد مجسمه ساز در پارک آشنا شدم و نقشه سرقت اموال او را طراحی و اجرا کردم. البته در زندان شیوههای مختلف سرقت را یاد گرفتهبودم.
چطوری با شاکی آشنا شدی؟
در پارک قدم میزدم که با مرد مجسمهساز روبهرو شدم. کمی با هم قدم زدیم و بعد روی نیمکتی نشستیم و شروع به صحبت کردیم. وقتی فهمیدم او مرد پولداری است و مجسمههای خاص میسازد با خودم گفتم شانس در خانهام را زدهاست و همان لحظه تصمیم گرفتم او را با چربزبانی فریب دهم و اموال خانهاش را سرقت کنم. من به دروغ گفتم با هنرمندان زیادی ارتباط دارم و میتوانم مجسمههایش را در خارج از ایران بفروشم و او هم باور کرد و مرا برای دیدن کارگاه مجسمهسازیاش به خانهاش دعوت کرد.
فکر نمیکردی شیوهات خطرناک است و شاید باعث مرگ او شود؟
من چارهای جز این نداشتم! وقتی مرا دعوت کرد، برای سرقت اموالش خیلی فکر کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که او را با آبمیوه مسموم بیهوش و بعد اموالش را سرقت کنم. قبل از این خیلی تحقیق کردم و فهمیدم چقدر داروی بیهوشی داخل آبمیوه اضافه کنم تا باعث مرگ او نشود. البته خوششانسی آوردم که اتفاقی برای او نیفتاد و پس از اینکه بیهوش شد، پشیمان شدم و خیلی ترسیدم، اما کاری بود که کردهبودم!
چه شد که از خانه همسایهاش سرقت کردی؟
در حال سرقت اموالش بودم که دسته کلیدی پیدا کردم و فهمیدم مربوط به خانه او نیست. احتمال دادم کلید خانه همسایهاش باشد که خانهاش را به او سپردهاست. نصف شب کلید را با همه خانهها امتحان کردم تا اینکه در خانه طبقه چهارم را باز کرد و من هم اموال خانه همسایهاش را هم سرقت کردم!
فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه. پس از اینکه مجسمه را سرقت کردم، فهمیدم مجسمهها خاص هستند و تلاش کردم آنها را در خارج از کشور بفروشم، اما موفق نشدم. به همین سبب مدتی صبر کردم تا آبها از آسیاب بیفتد و مجسمهها را بفروشم تا دستم رو نشود، اما در نهایت پس از گذشت نزدیک به ۹ ماه هنگام فروش مجسمهها، دستم رو شد.