کد خبر: 1146103
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۲:۲۰
سایه شخصیت نمایشی بر مسائل حل نشده شهر
چرا شبکه فاضلاب، نورچشمی شهر نشد؟! میل مفرط به دیده شدن و به چشم آمدن خسارت‌بار است و آدمی را وادار به کار‌های زیان‌بار می‌کند. مثل این است که من و تو گرسنه‌ایم، با این تفاوت که من تظاهر به سیری می‌کنم ـ یعنی میل مفرطی دارم که به عنوان یک سیر دیده شوم ـ، اما تو تظاهر به سیری نمی‌کنی، مسئله‌ات را می‌پذیری و وانمود نمی‌کنی سیر هستی، روشن است تو راهی پیدا می‌کنی و گرسنگی‌ات را برطرف می‌کنی، اما من مجبورم مدام حل مسئله‌ام را به تعویق بیندازم.
 حسن فرامرزی
  بین مدیری که میل به دیده شدن دارد ـ یعنی دوست دارد مدیریت او دیده شود ـ یا مدیری که میل به دیده شدن ندارد چقدر تفاوت وجود دارد و این میل به جلوه‌گری چقدر می‌تواند در تعیین اولویت‌های کاری یک مدیر نقش داشته باشد؟ فرض کنید شهردار و اعضای شورای یک شهر، شخصیت نمایشی ندارند و افراد آگاهی هستند. سؤال این است: آن‌ها اگر بخواهند منابع مالی شهرداری را بین تأسیس برجی پرزرق و برق و مجلل ـ، اما نه چندان حیاتی ـ و شبکه فاضلاب شهری ـ کاملاً حیاتی ـ تخصیص دهند کدام یک از این دو پروژه را انتخاب خواهند کرد؟ روشن است که آن‌ها به شبکه فاضلاب شهری رأی خواهند داد، چون می‌دانند نقش زیرساخت‌ها چقدر حیاتی‌تر از پروژه‌های مجلل، اما کمتر حیاتی است. چنین مدیرانی به تدریج افکار عمومی را هم تربیت خواهند کرد. 
 
 چرا امور حیاتی برای ما نامرئی می‌شود؟
اما اگر مدیران شهری تمایل مفرطی به جلوه‌گری و دیده شدن داشته باشند اولویت آن‌ها تغییر خواهد کرد: با افتتاح چه پروژه‌هایی بیشتر به چشم خواهم آمد؟ چه پروژه‌هایی می‌تواند سکوی پرتاب من باشد؟ در واقع مسئولانی با شخصیت نمایشی، بین پروژه‌های «حیاتی، اما غیر عکس‌خور» و پروژه‌های «نه چندان حیاتی، اما عکس‌خور» دنبال دومی خواهند رفت. مثل این می‌ماند خانه شما سقف درست و حسابی ندارد، به سقفی که چکه می‌کند بی‌اعتنایید یا تعمیر اساسی نمی‌کنید، اما بهترین نوع کاغذ دیواری را برای دیوار‌ها و لوستری مجلل برای سقف انتخاب می‌کنید. 
در این شش، هفت دهه، ساختمان‌های بلندمرتبه و برج‌های زیادی در تهران و شهر‌های دیگر ما سر برآورده‌اند، دست‌کم یک دهه و اندی از افتتاح برج میلاد می‌گذرد، اما هنوز بعد از ۲۶ سال، شبکه فاضلاب پایتخت به بهره‌برداری نرسیده است. چرا این اتفاق می‌افتد؟ می‌توانید صد‌ها و هزاران پروژه بزرگ و کوچک را ردیابی کنید که در یک تفکر منطقی و روشن نیازی به اجرای آن‌ها نبوده - یا دست‌کم چندان حیاتی نبوده‌اند – و برعکس پروژه‌هایی که حیاتی بوده‌اند، اما اجرا نشده‌اند. ما چرا برج می‌سازیم، اما شبکه فاضلاب شهری را نمی‌سازیم، مراکز خرید می‌سازیم، اما پارکینگ به اندازه کافی نمی‌سازیم. چرا؟ چون پارکینگ در چشم ما جلوه و زرق و برقی ندارد. چرا برج می‌سازیم؟ چون ساخت برج در تفکر ظاهرگرا، چشمگیرتر و قابل تحسین‌تر به نظر می‌رسد، در حالی که شبکه فاضلاب شهری عکس خور چندانی ندارد. شریان‌های زیر شهر چه اهمیتی دارد، به چشم مردم هم که نمی‌آید، مثل این است که منطق ما این باشد:، چون اسکلت ساختمان یا گودبرداری، بعد ساخت و تکمیل دیده نمی‌شود قیدش را بزنیم. 
 
 وام می‌گیرم و سفر خارجی می‌روم
فرض کنید من به جای اینکه بروم دندان‌هایم را درست کنم ـ، چون فعلاً می‌توانم درد دندان‌هایم را با بروفن یا مفنامیک اسید تحمل کنم - می‌روم سکه یا ارز دیجیتال می‌خرم یا با همان دندان‌های پوسیده سفر خارجی می‌روم و عکس‌های آن سفر را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارم. چرا؟ به خاطر اینکه من فکر می‌کنم با درست کردن دندان‌ها چیزی به من افزوده نخواهد شد ـ نادیده گرفتن عوامل زیربنایی ـ در حالی که با به اشتراک گذاشتن عکس سفر خارجی چیزی به من اضافه خواهد شد. 
من به جای اینکه منابع مالی خود را صرف اولویت‌های زیرساختی کنم آن‌ها را در حلقوم اولویت‌های دوم، سوم و چهارم می‌ریزم. شما اگر زیورآلات نداشته باشید یا رستوران آنچنانی نروید چیز چندان مهمی را از دست نداده‌اید، اما اگر دندان‌هایتان سالم نباشد درگیر مشکلات متعددی خواهید شد. اما چرا این اتفاقات می‌افتد؟ چرا من سفر خارجی را به درست کردن دندان ترجیح می‌دهم؟ اگر من عمیقاً خود را دوست نداشته باشم دنبال تحسین شدن و جلوه‌گری در بیرون خواهم بود، به دنبال آن خواهم بود که به هر قیمت آن صندلی را برای خود حفظ کنم، چون بدون آن صندلی من چه کسی هستم. در نتیجه منابع مالی من صرف امور غیرضرور یا اولویت‌های کم اهمیت‌تر خواهد شد، مثل این است که من خود را دوست ندارم و دوستان خود را در رستورانی گرانقیمت مهمان می‌کنم تا آن‌ها قدری از من تعریف کنند و حالم موقتاً جا بیاید، در حالی که بعد از پراکنده شدن دوستان، شب مجبورم دندان دردم را تحمل کنم. 
 
 شخصیت نمایشی و تعویق در حل مسئله
ما در فقدان یا کمبود آگاهی، خواه ناخواه سمت اقدامات شعاری، نمایشی و توخالی خواهیم رفت و این شامل مدیران شهری هم می‌شود که بین «پروژه‌های مجلل، اما کمتر حیاتی» و «پروژه‌های حیاتی، اما زیرپوستی»، اولی را انتخاب می‌کنند. 
شما به عنوان مدیر شهری آگاه و غیر نمایشی در تخصیص اولویت‌های مالی به چه سمتی خواهید رفت؟ ایجاد درآمد‌های پایدار که به توان، حوصله، فرهنگ‌سازی، اقدامات ریاضتی، تعامل، تعدیل نیرو و کاستن از هزینه‌ها و ریخت و پاش‌های اداری و بذل و بخشش‌ها نیاز دارد، اما وقتی شخصیت نمایشی دارید مجبورید مدام این و آن را از خود راضی نگه دارید و خریدار نگاه‌های تحسین آمیز دیگران باشید. در چنین وضعیتی آن قدر سر و صدا در سرتان می‌پیچد که حوصله کار بنیادین و دیربازده را ندارید، می‌خواهید کارنامه درخشانتان را هرچه سریع به افکار عمومی نشان دهید، بنابراین به سمت تراکم فروشی خواهید رفت، اجازه خواهید داد تا تخلفات روی دهد و جریمه‌اش را بگیرید، بنابراین هم توان زیادی را صرف مسائل مردافکن نخواهید کرد و هم کارآمد به نظر خواهید رسید. چقدر خوب! دو فیلم با یک بلیت! وقتی ما نیاز به نمایش داریم چاره‌ای نداریم که حل مسئله را به تعویق بیندازیم، اما تعویق مسائل در نهایت حل آن‌ها را پیچیده‌تر می‌کند. 
 یک معتاد چیز‌ها را آن‌طور که هست نمی‌بیند
به عنوان نمونه چرا قیمت زمین و مسکن در تهران فقط در این پنج سال گاهی چند ده برابر شده است. علت این تورم وحشتناک در این است که ما در لایه‌های مختلف مدیریتی‌مان مدام از تکنیک حل مسئله با تعویق در حل مسئله استفاده می‌کنیم یا درست‌تر بگوییم مسائل خود را زیر فرش جارو می‌کنیم. در واقع، چون سازمان‌های ما نمی‌توانند خلاق، هوشمند، آرام و کارآفرین باشند و برای خود درآمد‌های پایدار تعریف کنند ـ مثل آن ضرب‌المثل که می‌گوید «الغریق یتشبث بکل حشیش» ـ از هر چیزی که دم دستشان باشد آویزان می‌شوند که فعلاً خود را نگه دارند. 
مثل این است که من تا دیروز معتاد نبودم و به فرش خانه‌ام به عنوان فرش خانه، به طلا‌های همسرم به عنوان طلا، به کفش‌های اسکیت پسرم به عنوان کفش‌های اسکیت و به کتاب‌هایم به عنوان کتاب نگاه می‌کردم، اما چون امروز معتاد شده‌ام و می‌خواهم به هر قیمت پول موادم را جور کنم، حال دیگر کفش اسکیت را کفش اسکیت نمی‌بینم بلکه آن را قابل بازیافت به عنوان پول مواد می‌بینم، دیگر فرش خانه‌ام را به عنوان فرش خانه نمی‌بینم بلکه می‌گویم با فروش این فرش، پول مواد چند روز را می‌توان تهیه کرد. 
این که امروز در شهر‌های ما عاطفه واقعی ـ و نه شعاری ـ دیده نمی‌شود عجیب نیست. اینکه برای سازمان‌ها، بانک‌ها و نهاد‌های اقتصادی ما سرنوشت آدم‌ها به شکل بنیادین مهم نیست عجیب نیست، چون سازمان‌ها، بانک‌ها، شهرداری، شورای شهر و ده‌ها متولی دیگر در نهایت درگیر اعتیاد‌های درونی خود هستند، بنابراین به شکل عمیق برای آن‌ها مهم نیست جوانی که در این شهر به دنیا آمده با این شرایط چگونه می‌تواند یک سرپناه ۵۰ متری برای خود فراهم کند. مثل این است که شما معتادی را به باد انتقاد بگیرید که چرا نمی‌تواند دوچرخه فرزند خود را فقط یک دوچرخه ببیند و آن را به چشم قابل تبدیل به مواد نبیند؟ 
 
 فروش شهر، سرپوشی بر آشفتگی‌های درونی
وقتی ما نتوانیم اولاً خود را و در ثانی مسائل خود را به درستی ببینیم خواه ناخواه ظاهرگرا خواهیم شد، یعنی «کار نخواهیم کرد» بلکه بیشتر به دنبال آن خواهیم بود که «نشان دهیم کار می‌کنیم» و شما به نسبت جایگاهی که در آن قرار می‌گیرید «وقتی نشان بده که کار می‌کنی» را جایگزین «کار کردن» می‌کنید ویرانگری‌های گسترده‌ای را از خود بر جای می‌گذارید و این ظاهرگرایی با روح و روان شهر‌های ما بازی می‌کند و تورم افسارگسیخته نتیجه چنین نگرشی خواهد بود. 
شهرداری برای اعطای مجوز ساخت، قیمت قابل توجهی از مالکان می‌گیرد و همین طور بانک‌ها و سازمان‌های اقتصادی و اشخاص هم وارد این گود می‌شوند. چرا؟ به خاطر اینکه آن نهاد یا سازمان به جای اینکه به صورت ریشه‌ای و بنیادی مسائل خود را حل کند مثلاً بپذیرد که به خاطر نداشتن انضباط مالی، نظارتی و استخدامی سازمان خود را در یک قدمی ورشکستگی قرار داده است به دنبال آن است که هرچقدر می‌تواند با دست و پا زدن، ظهور این ورشکستگی را به تعویق بیندازد. بنابراین مجموعه‌ای از سازمان‌ها، بانک‌ها و اشخاص عملاً شهر را می‌فروشند تا بتوانند موقتاً سرپوشی بر آشفتگی‌های درونی خود بگذارند، مثل فردی که ماشین یا خانه خود را می‌فروشد تا فعلاً دهان طلبکاران خود را بسته نگه دارد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار