سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: بیانگیزگی، بیمسئولیتی و نبود وجدان کاری به چند دلیل مهم شکل میگیرد که یکی از مهمترین دلایل این موضوع به سازمان بازمیگردد. اینکه در محل کار چطور با کارمند برخورد میشود؟ چقدر به انگیزهسازی در محیط کار اهمیت داده میشود؟ چقدر سیستم هر سازمان میل به پیشرفت دارد؟ هر نیروی کار اگر در اثنای کار برای رشد شخصی، رشد مالی و رشد کاری خود در سیستم پاسخ منطقی پیدا کند، انگیزه کافی برای ادامه کار مطلوب و مفید خواهد داشت. اگر دقت کرده باشید کارمندهای شرکتهای مطرح در دنیا حس خوبی از کارکردن در محل کار دارند، چون میدانند حضور و کار در این شرکت باعث حال خوب آنها میشود. در اثنای کار کردن ارزشهایی برای آنها تعیین میشود که شاید خیلی هم هزینه برای سازمان تحمیل نکند، اما فرد حس خوشایندی از کارکردن دارد.
بخش دیگری از مشکل بیانگیزگی، بیمسئولیتی و نبود وجدان کاری به فرد بازمیگردد. در حقیقت وقتی ما از نبود اخلاق سازمانی و مسئولیتپذیری سازمانی صحبت میکنیم، باید بپذیریم این خلأ تنها در یک جنبه زندگی فرد وجود ندارد. ممکن است فردی که در محیط کار بیانگیزه است و راندمان کاری پایینی دارد، کلاً فضای زندگیاش فرسودگی و افسردگی باشد. اکثر اوقات فرد تا اندازهای درگیر فرسودگی کاری و فرسودگی شغلی که کاملاً بیانگیزه است و متأسفانه خودش هم مهارت تغییر فضای کاری و ایجاد خلاقیت در کار را ندارد و در این چرخه معیوب میماند. شاهکلید رفع فرسودگی در محیط کار خلاقیتی است که فرد توان ایجاد آن را دارد، چون ما به هر شغلی که نگاه کنیم، به هر حال یک بخشی از آن دچار یکنواختی است و این فرد است که باید بتواند با خلاقیت این یکنواختی را حذف کند. اگر فرد بتواند به این مهارت برسد و از طرفی بداند چه زمانی و چه میزان و به چه نوع استراحتی برای بازگشت انرژی خود نیاز دارد، قطعاً دچار این افت کارآیی نمیشود.
وقتی ما سراغ مسئولیتپذیری و وجدان کاری میرویم، باید بدانیم که این موضوع صرفاً به یک فرد در فضای کار بستگی ندارد، بلکه باید نگاهمان به این موضوع درست مثل نگاهی باشد که به یک تومور سرطانی داریم. حقیقت این است سیستمهای کاری ما به نحوی تغییر کرده و بیمار شده است که حتی افرادی را که مسئولیتپذیر و با راندمان کاری بالا هستند، بعد از مدتی تبدیل به نیروی کار بیمسئولیت و فقدان وجدان کاری میکند. یک سیستم بیمار مانند دومینو به جان نیروهای کار هر سیستم میافتد، یکی بعد از دیگری را دچار این بیماری مسری میکند و حتی نیرویی که با انرژی بیشتر وارد سیستم شده است را نیز اگرچه دیرتر، ولی به هرحال درگیر خود میکند. حتی در نگاهی فراتر در بعضی موارد سیستم آنقدر در این مسئله بیمار شده است که دیگر نمیتوان برای بهبودی و درمانش کاری کرد.
اگر سیستم کاری بتواند انگیزههای رشد را در نیروی کار زیاد کند، اخلاق هم در جنبه فردی و هم در فضای کار افزایش پیدا میکند؛ یعنی همین وجدان کاری و مسئولیتپذیری بخشی مهم از اخلاق کاری است. نکته دیگر اینکه این روزها دیگر با هدف تولید محتوا و افزایش ارزش کار انجام نمیشود. این روزها اکثر مشاغل صرفاً برای دریافت حقوق و بالابردن میزان آن کار میکنند، این یعنی هدف اصلی کار به فراموشی سپرده شده و مشخص میشود اگرچه انگیزه بیرونی در فضای کار بسیار مهم است، اما اگر انگیزه درونی وجود نداشته باشد، هر چقدر هم رأس سیستم انگیزه بیرونی را افزایش دهد، باز مشکل وجود دارد. پژوهشهای بسیاری در این زمینه صورت گرفته است؛ در بسیاری از موارد کارفرما و رئیس مدام در حال ایجاد انگیزههای بیرونی اعم از افزایش حقوق، پاداش و هدیه است، اما نهتنها نبود انگیزههای درونی باعث بالارفتن حس مسئولیتپذیری نمیشود، حتی در بعضی موارد نیرو فرسودهتر، بیاخلاقتر و بیانگیزهتر هم میشود. پس علاوه بر انگیزهها و پاداشهای بیرونی انسانها نیاز به انگیزهها و اسنادهای درونی نیز دارند.
مادامی که معنا در ذهن و شخصیت فرد تعریف و دارای اهمیت نباشد، بیمسئولیتی وجود خواهد داشت. اگر در ذهن هر فرد زندگی روزمره اینطور تعریف شده باشد که از صبح بیدار شود، سرکار برود تا اینکه در نهایت دریافتی داشته باشد؛ یعنی هدفش از کارکردن صرفاً برای پول باشد، قطعاً بعد از یک مدت دچار بیانگیزگی و فرسودگی میشود. این فرد هر چقدر هم افزایش درآمد داشته باشد، باز هم میل درونیاش مانع تشویق و افزایش مسئولیتپذیری او خواهد شد. انسانها باید درون خود بهدنبال معنا و دلیل واقعی کارکردن باشند، چون همین نیروهایی که این روزها دچار بیمسئولیتی کاری شدهاند، وقتی حتی شش ماه کار نمیکنند باز حقوقی دریافتی دارند و تسهیلات بیمهای و خدماتی میگیرند و مرخصیهایشان برقرار است، با این وجود زمانی که به محیط کار بازمیگردند، میبینند همچنان بیانگیزه و بیحوصله هستند. پس طبیعتاً فردی که مسئولیتپذیر است و اخلاق کاری ندارد، یکی از مهمترین مواردی که در کارش وجود ندارد، بیمعنایی است؛ یعنی برای انجام کار جز هدف بیرونی هیچ هدف دیگری ندارد.
عامل بعدی که به بیاخلاقی کاری و بیوجدانی کاری دامن میزند، موضوع اضطراب است. دقیقاً وقتی که فرد در محیط کاری قرار بگیرد که فضا دارای اضطراب زیاد باشد و شخص هم از درون فرد مضطربی باشد، بعد از گذران مدتی رفته رفته فرد به سمت اهمالکاری و بیمسئولیتی سوق داده شود. ممکن است ما کارمندی را ببینیم که کاملاً بیمیل است، میزش پر از پروندههای انباشته شده است. در این مورد ما ممکن است با فردی روبهرو باشیم که توان تابآوری او در برابر مشکلات کم باشد، حتی در موارد بسیار جزئی اضطراب هم فرد وارد فضای اهمالکاری شود، اما در مقابل ما افرادی داریم که در مشاغل پراضطراب به خوبی بازدهی دارند، زیرا از استرس درونی کمتری برخوردار هستند و مسئولیتپذیری بیشتری دارند. در حقیقت این افراد اگرچه بهخاطر شرایط کاری فرسودگی زودهنگام دارند، اما مسئولیتپذیری و وجدان کاری را بیشتر حفظ و تجربه میکنند. در مشاغل پراسترس، چون اغلب غربالگری دقیقتری برای بهکارگیری نیروها صورت میگیرد، در بیشتر موارد توان تابآوری فرد بیشتر است، اما در بقیه مشاغل، چون فیلترینگ اولیه ضعیفتر اعمال میشود و فرد اساساً تحمل و تابآوری اضطراب را ندارد، ترجیح میدهد مدام کارها را به وقت دیگری موکول کند و همین مسئله سبب میشود بیمسئولیتی نمود بیشتری داشته باشد. در این موارد مدام با افزایش استرس، بیمسئولیتی و بیوجدانی کاری نیز در فرد افزایش پیدا میکند و ممکن است از یک نیروی کار به دیگری نیز منتقل شود.
* روانشناس بالینی و پژوهشگر روانشناسی صنعتی و سازمانی