جوان آنلاین: محبوبه کاظمینی، مدیر مرکز مشاوره تخصصی پیش از ازدواج و تحکیم خانواده در اینباره میگوید: «تربیت فرزند، تنها آموزشهای روزمره نیست، بلکه مسیری پنهان دارد که از بازیهای کودکانه آغاز و به انتخاب همسر و زندگی مشترک آینده او ختم میشود؛ لذا خانوادهها میتوانند با همراهی هوشمندانه و ایجاد تصویری مثبت از نقشهای زن و مرد، زمینه رشد عاطفی، اجتماعی و مسئولیت پذیری فرزندانشان را از دوران کودکی و نوجوانی فراهم کنند تا با بلوغ فکری و احساسی، انتخابی موفق و سازنده داشته باشند.» در ادامه گفتوگو با این کارشناس را میخوانید.
خانوادهها چه زمانی و در چه سنی میتوانند فرزندان دختر و پسر خود را بهتدریج برای شناخت درست و منطقی از جنس مخالف آماده کنند؛ تا این آمادگی به شکل صحیح و سازنده اتفاق بیفتد؟
به نظر میرسد خانوادهها باید از همان کودکی فرزندانشان را برای شناخت درست از جنس مخالف و پذیرش نقشهای آینده مثل پدر، مادر و همسر آماده کنند، البته به شکل غیرمستقیم. در واقع، فطرت کودکان هم همین مسیر را نشان میدهد. مثلاً دخترها با بازیهای مادرانه و پسرها با نقش آفرینی در مشاغل و بازیهای اجتماعی، خودشان را ناخودآگاه برای این مسئولیتها آماده میکنند. خانوادهها هم باید همراه فرزندان باشند و با ایجاد تصویر ذهنی مثبت، این آمادگی را تقویت کنند. مثلاً مادرها میتوانند از همان کودکی به دخترانشان حس خوبی نسبت به نقش مادری و خانم خانه بودن بدهند. وقتی فرزندان بزرگتر میشوند و به سن بلوغ میرسند، این نیازها ابعاد گسترده تری پیدا میکند. در این مرحله هم خانوادهها باید پیش قدم شوند و پیش از آنکه فرزندانشان به شکلهای نادرست به این نیاز پاسخ دهند، به آنها نشان دهند؛ این نیاز طبیعی است و درک میشود. همچنین باید بگویند آمادهاند برای رسیدن صحیح به این خواسته به آنها کمک کنند. لازم است خانوادهها به نوجوانان و جوانان توضیح دهند، صرف داشتن تمایل به جنس مخالف یا علاقه به ازدواج کافی نیست، بلکه باید آمادگیهای لازم را
به دست آورند.
بر اساس تجربیات شما، خانوادهها معمولاً در چه شرایطی ناخواسته سد راه ازدواج فرزندان میشوند؟
این خانوادهها معمولاً دو دستهاند. دسته اول خانوادههای کمالگرا هستند که فکر میکنند فرزندشان باید بهترین ازدواج و بهترین همسر را داشته باشد. چنین نگاهی باعث میشود خود فرزندان هم به دنبال فردی ایده آل باشند و شاید سالها منتظر بمانند تا چنین شخصی پیدا شود. در تجربههای من با خانوادهها و جوانان، این موضوع به ویژه در مادران کمالگرا بسیار دیده شده است. مادرانی که تقریباً هیچ خواستگاری را مناسب دخترشان نمیدانند. ریشه این کمال گرایی گاهی در خواستههای ناکام مانده والدین یا وسواسهای فکری و معیارهای سختگیرانه آنهاست. دسته دوم، خانوادههایی هستند که همراهی لازم را با فرزندان ندارند. این خانوادهها نیاز فرزندانشان را درک نمیکنند و شرایط ازدواج را برایشان فراهم نمیسازند. بعضی از والدین هم بیتفاوت و بیمسئولیتاند. شاید مانع ازدواج نشوند، اما هیچ تسهیلگری هم نمیکنند و یاریگری لازم را ندارند. در این شرایط، مشورت با یک مشاور میتواند بسیار کمک کننده باشد. مشاور به خانوادهها نشان میدهد، نگاه و رفتارشان در کجاها ممکن است به فرزند آسیب بزند.
چه میزان آزادی در انتخاب همسر برای دختران و پسران مناسب است و چگونه والدین میتوانند با مدیریت درست، آزادی را با هدایت و مشورت همراه کنند؟
آزادی در انتخاب همسر برای دختر و پسر امری طبیعی است، چراکه این جوانان هستند که باید یک عمر با فرد انتخاب شده زندگی کنند. اما نکته مهم این است که والدین باید پیش از هر چیز، فرزندان خود را به درجهای از بلوغ، پختگی و رشد فکری برسانند که بتوانند دو موضوع را درست تشخیص دهند، اول اینکه آیا خودشان به لحاظ شخصی آماده ازدواج هستند یا خیر، دوم اینکه چه فردی میتواند برایشان همسر مناسبی باشد. پس از رسیدن فرزند به این مرحله، نقش والدین تنها نقش مشاور و تسهیلگری است، یعنی باید همراهی و راهنمایی کنند نه اینکه خودشان انتخاب کننده همسر برای فرزندان باشند. برای اینکه والدین بتوانند فرزندانشان را قانع کنند؛ به تجربه بزرگ ترها احترام بگذارند، ابتدا باید نشان دهند به استقلال و حق انتخاب فرزند خود احترام میگذارند. باید این پیام را منتقل کنند که «ما میخواهیم در کنار تو باشیم تا بهترین انتخاب را داشته باشی»، نه اینکه بخواهند تحمیل کنند؛ «با این فرد ازدواج کن» یا «با این فرد ازدواج نکن.»
اگر جوانان به توصیههای منطقی والدین و مشاوران توجه نکنند، چه پیامدهایی ممکن است در آینده زندگی مشترکشان ایجاد شود و خانوادهها چگونه میتوانند با روشهای محبتآمیز این توجه را افزایش دهند؟
والدین باید روشهای محبتآمیز را پیش بگیرند. وقتی جوان در مرحله انتخاب همسر قرار میگیرد، معمولاً دو مسیر پیش روی اوست، انتخابی عقلانی داشته باشد یا تصمیم خود را بیشتر بر پایه هیجان و تمایلات لحظهای بگیرد. در برخی جوانان، هیجانات و کششهای عاطفی پررنگتر از عقلانیت عمل میکند و همین موضوع آنها را به سمت فرد خاصی میکشاند. در چنین شرایطی قدرت تعقل و شناخت ضعیفتر میشود و اگر ازدواج تنها بر پایه احساسات شکل بگیرد، بعدها مشکلات زیادی ایجاد خواهد شد. اگر جوان احساس کند خانواده در برابرش نمیایستند و نظر خود را تحمیل نمیکنند، بلکه همراه او هستند، اعتماد بیشتری به والدین پیدا میکند و توصیه هایشان را جدیتر میگیرد. وقتی جوان ببیند خانواده رابطهای صمیمانه و محبت آمیز برقرار کرده و حق انتخاب او را محترم دانسته، راحتتر به تجربهها و توصیههای خیرخواهانه والدین توجه میکند. به این ترتیب، خانواده به جای آنکه انتخاب را به فرزند تحمیل کنند او را کمک میکنند تا مسائل را بهتر ببیند و خودش تصمیم درستی بگیرد.
به نظر شما سادهزیستی در ازدواج چه تأثیری بر دوام زندگی مشترک و آرامش خانوادهها دارد؟
یکی دیگر از موانع ازدواج جوانان، گرایش به تجملگرایی و رفاه طلبی است. متأسفانه در بسیاری از موارد، واقعیتها و اصول اولیه ازدواج فدای مسائل فرعی و ظاهری میشود. در حالی که این ظواهر، آرامش واقعی را تأمین نمیکنند. هرچه ساده زیستی کمتر شده، آرامش هم در زندگیها کاهش یافته است. در این زمینه هم رسانهها نقش مهمی دارند و هم خانوادهها. نگاه بسیاری از خانوادهها به ازدواج به گونهای تغییر کرده که تصور میکنند؛ اگر مسائل مالی و تجملات در سطح بالایی نباشد، آن ازدواج مناسب نیست. در حالی که همین نگرش خود به مانعی بزرگ برای تشکیل زندگی تبدیل میشود. بنابراین لازم است کار فرهنگی جدی هم در سطح جامعه و هم در خانوادهها و حتی در میان خود جوانان انجام شود تا این مانع خودساخته از سر راه برداشته شود.