سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: کتاب «دختر تبریز» یکی از جدیدترین نمونههای مربوط به خاطرات زنان انقلاب و دفاع مقدس است که توسط انتشارات دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شده است. این کتاب، خاطرات شفاهی خانم «صدیقه صارمی» رزمنده، امدادگر، مربی نهضت سوادآموزی و مربی پرورشی تبریزی است که به قلم «هدا مهدیزاد» فراز و فرود زندگی او را در قبل و بعد از انقلاب به رشته تحریر درآورده است. معرفی این کتاب را پیش رو دارید.
آنچه دختر تبریز به خواننده ارائه میدهد، خاطراتی از مبارزات مردم تبریز در انقلاب اسلامی، سالهای نخست انقلاب و دفاع مقدس، همراهی با آیتالله شهید مدنی در ستاد نماز جمعه و سردار شهید مهدی باکری در جبهه است. بیان شکلگیری و مشکلات نهضت سوادآموزی در استان آذربایجان شرقی هم از دیگر مطالبی است که با خواندن کتاب عایدمان میشود.
شخصیت صدیقه صارمی و تنوع عرصههایی که در آنها حضور فعال و مؤثر داشته، نوید یک اثر پرکشش را به مخاطب میدهد. روزگار کودکی و نوجوانی صارمی، در خانوادهای مذهبی و سنتی میگذرد. خانوادهای که البته با فضای سیاسی و اجتماعی بیگانه نیست. قهرمان کتاب در این دوره، ویژگیهایی مانند جسارت و شجاعت را از خود نشان میدهد. خاطرات شیرینِ راوی، مخاطب را در کوچه پسکوچههای محله اَهراب تبریز میچرخاند و دختری شر و شلوغ را به تصویر میکشد که باید با او همپا شد و تجربههای جدی را از سر گذراند. حضورش در ماجراهای مربوط به انقلاب، بهویژه کشاکشهای خیابانی بهمن ۵۶ در تبریز، در نوع خود بکر است و از یک تحول اساسی در فکر و عملِ صارمی حکایت میکند. او بهتدریج شالوده یک بانوی انقلابی را در خود پایه میگذارد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فصلی سرشار از انواع تجربهها برای صارمی آغاز میشود. از انجمن اسلامی مدرسه تا جهاد سازندگی، آموزش نظامی بسیج، امنیت نماز جمعه و سرانجام ورودش به جبهههای جنوب، گامبهگام و لحظهبهلحظه، یک زندگی پرفراز و نشیب و آکنده از ماجرا را به تماشا میگذارد.
صارمی چندی بعد از پیروزی انقلاب وارد نهضت سوادآموزی میشود و به عنوان راهنمای تعلیماتی، راهی صعبالعبورترین روستاهای آذربایجان شرقی میشود. آنجا با صحنههای گاه حیرتانگیزی روبهرو میشوید؛ از مواجهه با خانوادههایی که مخالف تحصیل دخترانشان هستند تا حوادثی که در جادههای برفی روستاهای ورزقان رخ میدهد. صارمی سال ۱۳۶۵، به آموزش و پرورش منتقل میشود و به عنوان مربی پرورشی مشغول به خدمت میشود. او در این سالها، یک پایش در جبهه بود و یک پایش در مدرسه. صارمی در لباس یک امدادگر، در بیمارستانهای خرمشهر و اهواز، شاهد جانفشانیهای فرزندان ایران اسلامی میشود. روایتهایش از وضعیتهای مربوط به پیش از عملیات و پس از عملیات، مجروحان و شهدا، تصاویری عبرتآموز از سالهای دفاع مقدس را پیش روی خواننده قرار میدهد. نویسنده کتاب «دختر تبریز» بر این باور است که «ما هنوز روایت درخوری از زنان انقلاب اسلامی در دست نداریم. اگر در سالهای گذشته، تعدادی کتاب خاطره از زنان انقلاب و جنگ منتشر نمیشد، عملاً با نوعی هولوکاست روبهرو بودیم؛ هولوکاست تاریخی که منجر به نادیده گرفتن جمعیت و جریانی وسیع و عمیق در تاریخ معاصر کشورمان میشد. امروز، اما شاهدیم که راه برای فهم و گزارشِ حضور زنان در جایجای انقلاب اسلامی گشوده شده است. اگرچه هنوز تعداد کتابهای خاطره مربوط به زنان انقلاب، چشمگیر نیست، اما در همان اندازهای هم که در دسترس قرار گرفتهاند، جذابیت خود را نشان دادهاند.»
کتاب دختر تبریز خوشبختانه در دامِ پیچیدگیهای غیرضروری کلامی و فرمی نمیافتد و مخاطب میتواند با اندکی تمرکز، از ابتدا تا انتهای کتاب را روی خط مطالعه کند. فرم نگارش نویسنده این امکان را برای مخاطب فراهم آورده است تا تصویری باورپذیر از زندگی پرحادثه راوی را به مخاطب ارائه دهد.
کتاب «دختر تبریز» توسط انتشارات «راهیار» منتشر شده است. این کتاب مدت کوتاهی پس از انتشار به چاپ دوم رسید.
در بخشهایی از کتاب میخوانیم: پاسبان که دید از عهده زبان من برنمیآید، با باتوم برقی یک ضربه از سمت پهلو نثارم کرد! با اینکه بهشدت دردم گرفت، اما از ترسم فرار کردم. مأمورها هم بدوبدو دنبالم میآمدند. دویدم بهسمت خیابان ارتش و از آنجا هم بهسمت خیابان ۱۷ شهریور قدیم. خانهای را دیدم که پله کوچکی داشت. انگار که بارِ سنگینی از دوشم برداشته باشند. روی پله نشستم تا نفس تازه کنم. از میدان ساعت تا آنجا را یکضرب دویده بودم. دوتا سرباز داشتند در کوچه قدمرو میرفتند. آمدند نزدیک من. یکیشان که فارسزبان بود رو به من گفت: «خانم برای چه اینجا نشستی؟!» نفسنفسزنان گفتم: «نشستم تا کمی خستگی درکنم.»
میدانی اینجا کجاست؟ نه به خدا! فقط میدانم که اگر تا ته این خیابان را مستقیم بروم میرسم به خانهمان. خانم اینجا سازمان امنیت است! ساواک! نگو که از چاله درآمدم و به چاه افتادهام!