سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: چه رشتهای انتخاب کنم؟ این پرسشی است که در روزهای اخیر خیلی از جوانان و نوجوانان دانشجو و دانشآموز از خود پرسیدهاند. شاید پس این پرسش این باشد که میخواهم چه شغل و پیشهای داشته باشم؟ یا این پرسش که: من که هستم و برای چه کاره شدن به این جهان پا گذاشتهام؟
شاید خودمان هم ندانیم که وقتی حرف از این میزنیم که چه رشتهای را انتخاب کنیم در حقیقت و به سادگی با یک دنیا فلسفه و پیچیدگی روبهرو شدهایم. این فلسفه شاید در ظاهر پیچیده بنماید ولی در واقع همان درسی است که از ابتدای تولد در خانواده آموختهایم. ما از بدو تولد تربیت شدهایم. در هر جایی که متولد شده باشیم، با هر محیط و تربیتی که در آنجا وجود داشته است، دچار خصوصیاتی شدهایم که حالا در این انتخاب کمک بزرگی به ما میکند. محیطی که در آن رشد کردهایم با تربیتی که برای ما و امکانی که برای بروز خصوصیات منحصر به فردمان داشته است در این انتخاب تأثیر زیادی دارد. این محیط اگر موفق عمل کرده باشد توانسته است این را به ما هدیه دهد که حالا بدانیم راه کجاست تا رشتهای که برای وارد شدن به آن نیاز داریم را بشناسیم. این محیط اگر موفق عمل نکرده باشد ما که حالا به دنبال راهی برای فراگیری مفیدتر و مناسبتر هستیم را کمی گیج میکند. در این مورد ما بیشتر از افرادی که همانند خودمان بزرگ نشدهاند، نیاز به اندیشه داریم و شاید بیش از آنها نیاز به تعمق و خودشناسی.
فشار والدین و تصمیم فرزندان
شاید الان با خواندن این مقدمه به خود بگویید مگر دانش آموزی که تنها ۱۵ یا ۱۶ سال دارد و جوانی که برای ورود به دانشگاه ۱۸، ۱۹ سال دارد و حالا باید انتخاب رشته تحصیلیاش را انجام دهد، چقدر پخته است که بشود از او انتظار خودشناسی و تعمق را داشت؟! شاید این پرسش تا اندازهای درست باشد ولی این پرسش بیشتر در افکار کسانی پیدا میشود که چندان هم به فرزندان خود یا کودکان و نوجوانان خود اعتمادی نداشته و ندارند!
اعتماد کردن به فرزند و اینکه بدانیم او هم میتواند تصمیم درست بگیرد، شاید یکی از عمیقترین و مهمترین مشکلاتی باشد که خانوادهها در این وقتها با آن دست و پنجه نرم میکنند. خیلیها از اینکه فرزندشان نمیتواند تصمیم درستی در اینباره بگیرد رنج میبرند ولی دلیل اصلی آن را معمولاً نمیتوانند به درستی ببینند. آنها میبینند که فرزندشان نمیتواند تصمیم درست و قاطعی برای آینده خود و اینکه وارد چه رشتهای بشود بگیرد و از این بابت رنج هم میبرند و شاید بسیار هم عذاب میکشند، اما ممکن است درک نکنند تمام اشکال کار در آن دختر یا پسر نوجوان نیست!
فرزند خانواده در این برزخ که من کدام راه را بروم گیر کرده و نمیداند در دوراهیهایی که سر راهش قرار گرفته، کدام راه را برگزیند و چه تصمیمی بگیرد که در این بین دچار مشکل دیگری هم میشود و آن اینکه «چرا نمیتوانم تصمیم بگیرم؟ حتماً من آدمک کودن و نالایقی هستم.» این احساس ناخوشایند که معمولاً در اثر فشارهای خانواده یا محیط آموزشی بر نوجوان وارد میشود ممکن است او را وادار کند صرفنظر از استعدادهایی که دارد تنها به نمرات دروس مختلف و آنچه آنها میگوید او باید بشود، اکتفا کند.
تصمیمی برخلاف کارنامه
دختر نوجوانی را میشناسم که نمرات و انتخابهایی که از طریق کارنامه دوره نخست دبیرستان به دست آورده بود، به او اجازه میداد وارد رشتههایی با اولویت بالا و در واقع برترینها مانند رشته ریاضی فیزیک شود، در حالی که او دوست داشت وارد هنرستان شود و رشته نقاشی را دنبال کند و برای خودش نقاشی جهانی شود.
این دختر شاید توانسته بود استعدادی را که درون وجودش داشت بشناسد و دنبالش را بگیرد، در حالی که کارنامه و نمرات و مجوزها چیز دیگری میگفت. خوشبختانه خانواده این دختر توانستند به انتخابش اعتماد کنند و آزادی کامل را در انتخاب رشته تحصیلیاش به او بدهند ولی بسیاری از نوجوانان در همین سرزمین بزرگ خودمان زندگی میکنند که انتخاب رشته آموزشی را چندان مهم نمیدانند و اهمیت زیادی برای آن قائل نیستند. ممکن است بسیاری از این نوجوانان و حتی خانوادههایشان این دیدگاه را داشته باشند که فرقی نمیکند در کدام رشته درس میخوانی، مهم این است که بالاخره درست را بخوانی، دیپلمت را بگیری، بعد هم وارد دانشگاه شوی. اگر هم وارد دانشگاه نشدی، دستکم دیپلمی بگیری و کار نان و آب داری برای خودت پیدا کنی حتی اگر به رشتهای که خواندهای ارتباطی نداشته باشد. (این گفته در زمانهای پیشتر که ورود به دانشگاه شرایط سختتری داشت بیشتر هم شنیده میشد. پذیرش و ظرفیت دانشگاهها نسبت به متقاضیان ورود به آنها کمتر بود و این ناهماهنگی ورود به دانشگاه را سختتر میکرد.)
درنظر گرفتن موقعیت اقتصادی
این را هم از خیلیها شنیدهام که به فکر درآمد رشته دانشگاهی و کار ناشی از آن باید بود. اینهمه بیکار باسواد در جامعه وجود دارد که نمیتوانند پولی دربیاورند و زندگیشان را اداره کنند! شاید در شرایط اقتصادی امروز جامعه این افکار بیشتر وجود داشته باشد و خیلیها هم قبولش داشته باشند ولی این نگاه میتواند خطرناک باشد. این نگاه یعنی مغلوب ناملایمات شدن، یعنی تسلیم ترسهایی شدن که در دل ما افتاده است. این نگاه نیاز به تلطیف شدن و پاکسازی دارد. پول داشتن یکی از شرایط اساسی زنده ماندن در جوامع امروزی است و کسی هم نمیتواند منکر آن شود ولی این را باید در نظر گرفت که هر کسی را بهر کاری ساختهاند.
توجه به تواناییها در انتخاب رشته
توجه به سلایق و خصوصیات خلقی، روحی و تواناییهای افراد در رابطه با انتخاب رشته تحصیلی آنقدر مهم است که شاید بتوان گفت بحث پول و درآمد در مراتب بعدی آن قرار میگیرد.
برای مصداق این سخن به زندگی نویسندهای اشاره میکنم که رشته تحصیلی دلخواهش را در دبیرستان نداشت. او که به هنر علاقه زیادی داشت به اجبار خانواده به جای رفتن به هنرستان و تحصیل در رشتههای هنری به دبیرستان رفت و در رشته علومتجربی درس خواند. خودش میگوید تمام سالهای دبیرستان را به سختی گذراندم و با آنکه چیزهای زیادی از کتابها و درسها با مباحث پیچیدهای که داشتند یاد میگرفتم، ولی دلم هنر را میخواست و روحم هنر را میطلبید. برای همین در بیشتر زنگهای مدرسه حواسم به دبیر نبود و در دنیای خودم، شعر میسرودم. کتاب «مینا و شب آخر» یکی از رمانهای اوست که چاپ و منتشر شده است. به خاطر رشتهای که در آن درس خواند نتوانست در دانشگاه هم وارد هنر شود برای همین از مدرک دانشگاهیاش هم بهرهای نبرد، جز اینکه وقتی از او میپرسیدند مدرکت چیست؟ میگفت کارشناسی! این نویسنده با این مدرک در جایی استخدام نشد و کاری انجام نداد و تنها با آنچه هنر درونی و خدادادیاش بود توانست برای خودش مشغول کار شود. او همیشه میگوید بهترین سالهای زندگیام که میتوانست با هنر سپری شود، بین فرمولهای فیزیک و شیمی و مباحث پیچیده زیستشناسی گذشت.