شاید هیچچیز به اندازه ریلهای آهنی نمیتواند به یک سرزمین قدرتی بیصدا و در عین حال پایدار ببخشد. گاهی جنگها در آبراهها و آسمانها رخ میدهد، اما آینده در خشکی ساخته میشود. در میان انبوه خبرها و تحلیلهای سیاسی و بمباران اطلاعاتی صهیونی در اثنای جنگ روایتها که این روزها جریان دارد، خبر احیای مسیرهای ریلی مستقیم بین ایران و چین نباید گم شود. شاید در نگاه نخست این موضوع فقط یک مسئله لجستیکی و اقتصادی باشد، اما اگر این خط به دقت مورد استفاده قرار گیرد، میتواند سرنوشت برخی فشارها را تغییر دهد. چین یکی از مشتریانی است که در اوج تحریمها، جرئت خرید نفت از کشورمان را داشت.
این تجربه مشترک دو کشور را به این نتیجه رسانده است که مسیر امن روی زمین داشته باشند. این مسیر، همان کریدور ریلی و زمینی است که امروز بیش از هر زمان دیگری ضروری و ممکن است. زمانی که پروژه ابتکار «کمربند - راه» مطرح شد، ایران یکی از نقاط کلیدی آن بود؛ همان نقطهای که چین برای کوتاهکردن زمان و هزینه انتقال کالاهایش به اروپا، ناچار است به آن تکیه کند.
چین سرمایهگذاری ۶۰ میلیارد دلاری در کریدور اقتصادی چین ـ پاکستان را هم با همین منطق انجام داد؛ جایی برای رهایی از مسیرهای دریایی طولانی و ناامن.
اما اتصال مستقیم ریلی ایران و چین از مسیر آسیای مرکزی یا حتی گذر از راهروی واخان افغانستان، یک گام فراتر است. این مسیرها میتوانند زمان جابهجایی بار را از حدود ۴۰ روز دریایی به ۱۵ روز زمینی کاهش دهند؛ تحولی که فقط بهمعنای صرفهجویی در زمان نیست، بلکه یعنی کالاها بدون عبور از گلوگاههای دریایی، مستقیماً به مقصد میرسند. این مسیر، میتواند کشورمان را به یک گذرگاه اجتنابناپذیر تبدیل کند. اگر تا دیروز بسیاری از قراردادهای ایران با شرق در حد بیانیه باقی میماند، امروز زیرساخت ریلی، این بیانیهها را میتوانند به قراردادهای واقعی تبدیل کنند.
چین برای تحقق این ایده، گامهای عملی هم برمیدارد؛ از افتتاح کنسولگری در بندرعباس گرفته تا سرمایهگذاری در بنادر و خطوط ریلی جنوب کشورمان میتواند مصادیقی از چنین گامهای عملی تعریف شود. در این میان، نباید رقابت هند را نادیده گرفت. هند سالهاست در بندر چابهار سرمایهگذاری کرده و میخواهد در مسیر ترانزیت کالا به آسیای میانه و روسیه سهم داشته باشد. اما فراموش نکنیم این کشور در جریان جنگ تحمیلی صهیونیستی به ایران اسلامی، طرف شر را گرفت و باید جواب دفاع از وحشیگری صهیونی را بدهد. به باور کارشناسان دغدغهمند، بیرون انداختن هند از چابهار میتواند کمترین گام برای تنبیه این کشور قدرنشناس باشد، بنابراین رقابت پنهان بین هند و چین بر سر دسترسی به بنادر جنوبی ایران، نباید اجازه دهد روی موقعیتی استثنایی که از این رقابت برای تهران ساخته میشود، قمار کنیم.
اما ریل آهنی به تنهایی کافی نیست؛ آنچه این مسیر را ارزشمند میکند، امنیت سیاسی و اراده مدیریتی است. زیرساخت بدون تدبیر، فقط آهنی است که زیر آفتاب کویر زنگ میزند. در سالهای گذشته بارها پروژههای ریلی، جادهای و بندری نیمهتمام رها شد یا در حلقه دیوانسالاری و ضعف مدیریتی متوقف ماند. حالا، اما شرایط متفاوت است؛ با جسارت رژیم وحشی صهیونی به خاک کشورمان و تشدید انگیزه ایران اسلامی برای شکست حلقه فشار غرب، مسیر زمینی چین ـ ایران فقط یک گزینه لوکس نیست، بلکه ضرورتی اجتنابناپذیر است. از طرفی تجربه نشان داده است در چنین رقابتهای ژئوپلتیکی، فرصتها طولانیمدت نیستند. چین بهخوبی بلد است در مسیرهای جایگزین سرمایهگذاری کند؛ اگر کشورمان تعلل کند، مسیرهای دیگر ـ مثلاً از طریق روسیه یا پاکستان ـ جای ایران را خواهند گرفت، بنابراین تأخیر، یعنی از دستدادن سهمی از کریدوری که میتواند میلیاردها دلار ارزآوری، اشتغال و توسعه منطقهای بهدنبال داشته باشد.
در این میان، نباید نقش مردم و شرکتهای حملونقل داخلی را هم دستکم گرفت. توسعه این کریدور فقط با ریلکشی ممکن نمیشود؛ باید شرکتهای بومی لجستیک تقویت شوند، قوانین گمرکی و ترانزیت تسهیل شود، زیرساختهای نرم مثل بیمه و خدمات مالی بینالمللی همراهی کنند و مهمتر از همه، ارادهای منسجم در سطح حاکمیت وجود داشته باشد که مسیر را برای فعالان واقعی اقتصاد هموار کند. فراموش نکنیم ایران ما تنها کشوری نیست که به این مسیر نیاز دارد. چین هم در پی سالهای تنش با امریکا و تهدید بستن تنگه مالاگا، بهدنبال مسیرهای زمینی جایگزین است. در جهان امروز که هر بندر و تنگه میتواند به میدان درگیری بدل شود، ریلهای زمینی همان خاکریزهای آرام، اما سرنوشتسازند.
کارشناسان حملونقل و ترانزیت بارها هشدار دادهاند که اگر ایران در این رقابت تازه، فقط به شعار اکتفا کند، حتی ظرفیت تاریخیاش در راه ابریشم را هم از دست میدهد. تجربه نشان داده است که کشورهای منطقه بهسرعت در حال تکمیل خطوط ارتباطی خود هستند؛ از خطوط ریلی ترکیه ـ گرجستان ـ آذربایجان گرفته تا مسیرهای جدید قزاقستان و ترکمنستان.
تفاوت امروز ایران اسلامی با دورههای تاریخی پیشین در همین نکته نهفته است: اگر در گذشته کاروانها ناچار بودند از جادههای ایران عبور کنند، حالا قطارها و کانتینرها، مسیر کوتاهتر و کمهزینهتر را انتخاب میکنند. مسیر کوتاهتر، همان مسیری است که دولت و بخش خصوصی ایران باید در عمل بسازد، نه در سخنرانیها و همایشها. در نهایت، مسیر زمینی چین ـ ایران فقط برای عبور کالا نیست؛ مسیری برای عبور ایران از فشار تحریمها و تنگناهای سیاسی است.
اگر قرار باشد نفت کشورمان در روزهای تحریم مشتری داشته باشد، اگر کالاهای صنعتی ایران بخواهند به بازارهای جدید برسند، اگر شرکتهای دانشبنیان بخواهند محصولشان را بدون ترس از بیمههای بینالمللی جابهجا کنند، همه اینها از دل همین خطوط آهن عبور میکند. این کریدور، میتواند امنیت اقتصادی نهفقط برای یک دولت، بلکه برای میلیونها خانوادهای که این کریدور ازکشورشان عبور میکند، امنیت ایجاد کند، بنابراین اگر بخواهیم در دنیای امروز که آبراهها دیگر ضامن امنیت نیستند، سهمی از تجارت جهانی داشته باشیم، باید سیاستگذار، سرمایهگذار و مردم را پای همین خطوط آهن بیاوریم.
شاید این ریلها بیصدا باشند، اما در دل خود، صدای آیندهای روشنتر را حمل میکنند. با اینهمه باید پذیرفت که مسیر پیشرو آسان نیست.
وقتی صحبت از اتصال خاک ایران به قلب اوراسیا میشود، معنایش فقط چند کیلومتر ریل یا چند ایستگاه باری نیست. این پروژه نیازمند بازطراحی قوانین گمرکی، ارتقای فناوری حملونقل، ایجاد انگیزه برای سرمایهگذار خصوصی و کاهش ریسکهای سیاسی است. نمیشود در جهان امروز، انتظار داشت کالاها بدون بیمه و تسهیلات مالی معتبر حرکت کنند.
هر قطاری که از دل خاک ایران میگذرد، در حقیقت نشانهای از اعتماد جهان به ثبات این سرزمین است. از سوی دیگر نباید نقش دیپلماسی اقتصادی را فراموش کرد. همین مسیر ریلی اگر با توافقهای چندجانبه، تعرفهگذاریهای رقابتی و ضمانتهای شفاف پشتیبانی نشود، در بزنگاه بحران دوباره نیمهکاره میماند. اگر ارادهای جمعی نباشد، فرصت از دست میرود.